تِپ، تِپ

از پله‌های گالری طراحان آزاد که پایین بروی به همان زیرزمین آشنای همیشگی برمی‌خوری، اما با یک تفاوت؛ این‌بار میلاد هوشمندزاده با آثارش همین فضای زیرزمینی را گرفته و تا سرحد دخمه‌ای تشدید کرده‌ است. او بر دیوار گالری اینجا و آنجا تصویرهایی از پشه‌های بر دیوار له‌شده نشانده ‌است.

تصاویر همه‌جا پراکنده‌ شده‌اند؛ گاه در نزدیکی کف زمین، گاه مثل همیشه پیش چشمانتان، و گاه نیز آن بالاها! این پراکندگی در اندازه و نسبت آثار مکرر شده ‌است. اینکه عکس‌ها قاب ندارند و همینطور عریان و بی‌واسطه روی دیوار قرار گرفته‌اند نیز به ساختن این فضا یاری رسانده است. گویی عکس‌ها قصد دارند فراموش کنند که جسمی خارجی به روی دیوارند و این خودِ اتاق (تر و تمیز) گالری ا‌ست که پر از خط و خطوط و ترک و شکاف و پشه‌های مرده‌ی ماسیده است.

برای نگارنده مهم‌ترین و ارزشمندترین وجه تجربه‌ی نمایشگاه همین «فضاسازی» و غنی ساختن خود اتاقک گالری‌ است. به همین سبب نمایشگاه را باید در امتداد سنت رسانه‌ی فتواینستالیشن مطالعه کرد. در سایه‌ی همین نگاه (یعنی فتواینستالیشن بودن نمایشگاه و هر عکس تنها جزئی در خدمت کل بودن) است که می‌توان زیبایی‌شناسی محتاطانه و جنبه‌ی فرمی کمتر خلاقانه‌ی تصاویر را تا حدی موجه پنداشت؛ تصاویری از دیوارهای غالباً سفید که یک یا چند پشه روی آن له ‌شده‌اند و گاه خونشان پاشیده یا خشکیده‌ است.

از این فضای کلی می‌توان به دلخواه تفسیرهای متفاوتی کرد. آثار در وهله‌ی اول چالش‌های متفاوت اخلاقی را پیش می‌کشند؛ پشه کشتن و برپا کردن گورستانی از پشه‌ها همچون تمثیلی از وضعیت جهان و کشته شدن انسان‌ها به راحتی پشه کشتن! اما ایده‌ی جذاب‌تر می‌تواند طرح مقایسه‌ی عمل پشه ‌کشتن با خود کنش عکاسی باشد؛ شاتر دوربین را که فشار دهی: «تِپ». آنچه پیش رو است ثابت می‌شود و از جریان زنده‌ی خود بازمی‌ماند.

از دلِ همین مقایسه، باز همان چالش اخلاقی به شکلی دیگر به ذهن می‌آید. می‌توانم تصور کنم که هنرمند برای خلق ترکیب‌بندی‌های مطلوبش چطور بازیگوشانه محل کشته ‌شدن و تعداد پشه‌های مورد نیازش را انتخاب کرده و در نهایت درحالی‌که به یک دستش دوربین گرفته، با نوک انگشتانِ دستِ دیگرش جسدها را کمی این طرف و آن طرف می‌کرده تا به ترکیب موردنظرش برسد: «آها، شد» و حالا «تِپ»؛ تِپی انباشته بر تپِ اول، بر لحظه‌ی کشتن پشه‌! همین پندار را می‌توان باز فضایی مثالین در نظر آورد برای وضعیت جهانمان و دستکاری‌های فاجعه‌بارش. در این میان باید توجه داشت که هوشمندزاده با انتخاب هوشمندانه‌ی عمل روزمره، و شاید مسخره‌ی پشه کشتن، با زبان طنز به سراغ این مفاهیم رفته ‌است. ابزاری که این امکان را به وی داده ‌است تا وضع جهان را همچون وضعیتی تراژدی‌کمدیک مطرح کند.

در نمایشگاه، افزون بر عکس‌ها عنصری دیگر حضور دارد؛ متون. قدم‌به‌قدم برای دیدن عکس‌ها که جلو می‌روید با متونی روبه‌رو خواهید شد که ایده‌ها و برداشت‌های هنرمند را از آثارش بازگو می‌کنند. بیشترشان هیچ سؤالی برنمی‌انگیزند و عمقی به کارها نمی‌افزایند. بلکه سعی دارند پاسخی حاضر و آماده بدهند به پرسش‌هایی که قرار است با تجربه‌ی نمایشگاه در ذهنمان به‌وجود بیاید. اینها همچون عناصری مزاحم مانع از گفت‌وگوی آزادانه و فعالانه‌ی مخاطب با کارها می‌شوند.

تجربه‌ی قدم زدن در «تپ»، اولین نمایشگاه میلاد هوشمندزاده، و خم و راست شدن برای دیدن خون‌ها و دل‌وروده‌های پشه‌ها، خنده‌دار، مسخره، کمی چندش‌آور، و اگر به تفکر وادارتان کند ناراحت‌کننده و غم‌انگیز است.

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

تولد نوزاد کوهدشتی در راهرو توالت

مطلب بعدی

بلال از زندان آزاد شد

0 0تومان