از نخلستانها که میگذرید، تابلوهای رنگپریده راه را نشان میدهند. اینجا تموکن است. درِ فلزی زنگزدهای در انتهای جادهی خاکی است که روی تابلویی بالای آن نوشته: «کاخ هخامنشی بردک سیاه». اینجا حفاظ فلزی هم دارد اما تکهپاره. پایهستونهای کاخ زیر همین تکهپارههاست. میگویند در فصل بارندگی ترکهایش، راه خوبی شده برای اینکه آب به دل سنگها نفوذ کند و آنها را از هم بگسلد. پایهستونهای شکسته شاهدی بر این ماجراست. این اولین گزارش از روزگار سیاه کاخ هخامنشی بردک سیاه نیست. مقایسهی عکسهایی که در دورههای مختلف از این پایهستونها گرفتهاند همه گواهی میدهند، هر سال دریغ از پارسال. هیچ اقدام حفاظتی اینجا دلت را خوش نمیکند. بدتر از همه آجرهای ساختمانی است که با گچ به هم وصل شدهاند و در بدو ورود به سایت هخامنشیِ ایرانزمین بزرگ به چشم میخورند. درون این آجرپیچ چیست؟ باور نمیکنید اگر بگویم مجسمهای هخامنشی است که اسماعیل یغمایی، رئیس هیأت کاوش این محوطه در دو فصل، اعتقاد دارد که نقشبرجستهی داریوش است با ملازمش همانند نقشبرجستههای داریوش در تختجمشید. متونی هم روی این مجسمه به خط بابلی حک شده است.
نشان فراموششدهی خلیجفارس
در روزگاری نه چندان دور که این سنگنگاره در حفاری پیدا شد، هویت دشتستان به یکباره تغییر کرد. یغمایی این محوطهی باستانی را کلنگ زده بود و به این نتیجه رسید که این نقشبرجسته را زمانی که اسکندر به ایران حمله کرد به زیر کشیدهاند، آن را شکسته و هر تکهاش را به گوشهای انداختهاند. تا اینکه سرانجام تکهی اصلی آن در فصل دوم کاوش کاخ بردک سیاه در ۱۳۸۴ پیدا شد؛ نشانی از مجسمههای تختجمشید که بر این نظریه بیش از پیش صحه میگذاشت که این کاخ بسیار مهم بوده و حتی از تختجمشید گستردهتر. این احتمال هم مطرح شده است که تختجمشید کاخی تشریفاتی بوده برای هخامنشیان و بردک سیاه سکونتگاهی برای پادشاهان مقتدر.
اینجا در تموکن، در دل کاخ، انبوهی از تکهسنگها را میبینی که گوشهای روی هم تلنبار شده. آفتاب بیمحابا میتابد. نگهبان میگوید این سنگها را خودش از این طرف و آن طرف محوطه جمع کرده و آورده اینجا زیر این سرپناه.
در میان این سنگها اما بیمعناتر از همه تابلویی است که رویش نوشته: «به سنگها دست نزدید.» در نزدیکی آن هم تابلو درازی از گفتههای کوروش و داریوش روی کاغذ آ-چهار تایپ شده است. یک تکه پا، از یک مجسمه با سنگ سپید (سنگی نادر)، هم در میان سنگهاست؛ اثری ارزشمند اما بیصاحب. اینجا در تموکن همهچیز مغایر با آن ابهت تاریخی است که ایرانیان در سر میپروانند؛ محوطهای که نشانهای بسیار از خلیج فارس دارد.
این کاخ را در ۱۳۵۴ کاوش کردند. شاید از معدود محوطههایی است که بدون تجاوز و تعرض ناگهانی کشف شده. کاوشگران در این محوطه یک خنجر زنانه از عاج و چند قطعه ابزار تزیینی هم پیدا کردند که نشان از سکونت زنان در این کاخ است. افزون بر آن، چهار قطعهی سنگین، بالای سه کیلوگرم، طلا هم بهدست آمده. در میان قطعه طلاهای اکتشافی از این کاخ، قطعهای کشف شده که به گفتهی کارشناسان احتمالاً قسمت بالای یک جام زرین هخامنشی است که خطی ساده زیر لبهی آن حک شده. قطعات طلای هخامنشی کاخ بردک سیاه حالتی چینخورده دارد و در جنب پایهی ستون تالار مرکزی به دست آمده، یغمایی بر این باور است که این طلاها را سربازی مقدونی زیر پای ستونی قرار داده تا بعدها آن را بردارد؛ آرزویی که هیچگاه نتوانست انجام دهد. مهمترین نظریهی این باستانشناس از کاوشهای دو فصل در کاخ بردک سیاه این است که هخامنشیان از بومیان این سرزمین بودند و نه آریاییهای مهاجر.
شما بگو چه کار کنیم
چرا حال تموکن چنین است و نقشبرجستهی داریوش به جای حفاظت استاندارد آجرپیچ شده است. نصراله ابراهیمی، معاون میراث فرهنگی بوشهر، در پاسخ به این سؤال سؤالهای دیگری میپرسد: «یعنی اینجا از پایگاه جهانی تختجمشید بدتر است؟ از پاسارگاد که سنگهایش پودر شده بدتر است؟ شما فقط مقایسه کنید و به من بگویید. من خودم کارشناس هستم. اگر انتقاد دارید، راهکار بدهید. راهکار علمی بدهید. شما بگو چه کار کنیم؟»
مجسمه همچنان در میان آجرها روزگار میگذارند. دو سال است این بلا سرش آمده: «ما هیچ کاری نمیتوانستیم بکنیم. محافظ شیشهای هم جواب نمیداد. اینجا نور و رطوبت زیادی دارد و باعث تخریب مجسمه میشد.»
نوروز امسال بیش از پنج هزار نفر از همین راه خاکیِ میان نخلستانها گذشته و از این کاخ دیدار کردند. چرا باید به جای مجسمه آجر ببینند؟ «مردم دوست دارند بیایند و بروند. اینجا آمادگی پذیرش گردشگر ندارد. تنها بیسا درصد از مطالعات صورت گرفته. پروژه قابل بازدید نیست. گزارشهای علمی ناقص است. در ۱۳۹۳، مطالعات ژئوفیزیک صورت گرفته اما کامل نیست. تازه اگر کاوش شود، اعتبارات مالی برای نگهداری نداریم.»
از نخستین کاوش این بنا، در ۱۳۵۶، نزدیک چهل سال میگذرد. چقدر باید منتظر ماند تا مطالعات این محوطهی تاریخی کامل شود؟ «حفاری زمانی انجام میشود که پول باشد. اعتبارات نداریم. از طریق استانی دیگر بودجه تعلق نمیگیرد. خود پژوهشکده باید برای حفاری این محوطه اعتبار بگذارد. ما تنها توانستیم با اعتباراتی که تحت عنوان پروژهی ملی به ما دادند، در ۱۳۸۴، این محوطه را ساماندهی کنیم، سقفی مهیا کنیم، برق خورشیدی آن را تأمین کنیم و کانکسی برای نگهبانی بگذاریم. شما میدانید که برای تأمین هزینهی برق اینجا که هیچ مسؤولی زیر بار نمیرود باید سیصد میلیون تومان هزینه کرد؟»
چرا از مردمی که به بازدید میآیند بلیت ورودی گرفته نمیشود؟ »بلیت هم بگیریم یکراست میرود در جیب دولت. یک قران به این بنا تعلق نمیگیرد. اگر در سال بیست میلیون تومان بلیت بفروشیم میرود به خزانه و در عمل فقط دو میلیون تومان بودجه به ما تعلق میگیرد.»
بااینهمه ابراهیمی چندان ناامید نیست و به اتفاقات خوبی که شاید در ۱۳۹۵ بیفتد دل بسته. به اینکه قرار است رئیس امور پایگاههای سازمان میراث فرهنگی برای این کاخ هخامنشی پایگاهی ملی تعریف کند: «اگر پایگاه راه بیفتد، زیرساختهای گردشگری درست میشود و با پلان مدیریتی میتوانیم درست جلو میرویم.»
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
اینجا تموکن است؛ شهری در تلاقی رودخانهی شاپور و دالکی. محوطهی اطراف کاخ هخامنشی را سازمان میراث فرهنگی خریده است اما همچنان مالک زمینها نخل میکارد و زمینها را آب میدهد. اعتبار نیست. حمیده چوبک، رئیس پژوهشکدهی باستانشناسی، نوید میدهد که در ۱۳۹۵ خلیجفارس و حوزهی مکران در اولویت اقدامات پژوهشکده است. بااینحال نباید از یاد ببریم که اگر این محوطه کاوش بشود اما اقدامات حفاظتی صورت نگیرد، هوازده میشود. بنابراین بعضی وقتها بهتر است محوطهی تاریخی کاوش نشود. ما تمام تلاشمان را میکنیم که کاخهای هخامنشی حفاظت شود. در این زمینه باید طرح ملی بدهیم. بودجههای حفاظت هم تأمین شود و سپس اقدام کنیم.
رئیس پژوهشکدهی باستانشناسی این کاخها را سندهای زندهی خلیج فارس میداند، او اما تنگناهای اعتباری و کارشناسی را یادآوری میکند: «اینکه همهی تقصیرها را هم بیاندازیم گردن نبود اعتبارات درست نیست. تدابیر کارشناسی هم باید قوی باشد. با این همه امسال همهی بحث ما این است که به مسألهی خلیج فارس ورود پیدا کنیم. البته بهجز دستگاه میراث فرهنگی باید استانداری و سایر سازمانها و نهادهای استانی هم در این زمینه مداخله و مشارکت کنند. قرار است با آقای یغمایی هم برای همکاری تفاهمنامهای امضا کنیم تا مطالعات لازم انجام شود. بهزودی کتاب ایشان، که حاصل بررسیهای دو فصل کاوش در بردک سیاه است، منتشر میشود. ما روزهای خوبی را برای بردک سیاه پیشبینی میکنیم.»
اما گفتوگو با یغمایی، ناگفتههای دیگری دارد. او دلایل وضعیت نابسامان بردک سیاه از زبان مسئولان را که میشنود، میگوید: «بسیاری از این گفتهها واقعیت ندارد. حفاری بردک سیاه در دو فصل با یک وقفه دهساله انجام گرفته. وقتی شما یک کاخ را ده سال رها کنید، چه از آن میماند؟»
او به گذشته نقب میزند: «در فصل دوم ما این کاخ را با مشقت بسیار از زیر آب بیرون کشیدیم. گزارش هر دو فصل با عکسها و نقشه، سال بعد از آخرین حفاری در دو جلد به میراث فرهنگی بوشهر سپرده شد اما به جای اینکه این گزارش در بخش محرمانه نگهداری شود، آن را گذاشتند در کتابخانه. هر دانشجویی آمد یک صفحه آن را کند و مقاله نوشت. بروید ببینید. چند صد تا مقاله از این گزارش در روزنامههای بوشهر چاپ شده است. خود آقای ابراهیمی و آقای سرفراز در مجلهی «باغ نظر» بر پایهی همین گزارش مقاله نوشتند.»
یغمایی نظری متفاوت در مورد نبود اعتبار دارد: «اینکه میگویند میراث فرهنگی بوشهر اعتبار ندارد درست نیست. استان بوشهر از استانهای محروم کشور است. چه در دولت گذشته و چه در دولت آقای روحانی بودجهی مناسب برای آن در نظر گرفته شده. میراث بوشهر پول کافی دارد اما ترجیح میدهد به جای حفاری کاخ بردک سیاه، سی سال دستش را بند کند به تعمیر کاروانسرای مشیرالملک که در معرض تخریب نیست. به نظر آنجا بهصرفهتر است. برای چه بودجه را صرف بردک سیاه بکنند؟ بیست سال است برای موزهی خلیج فارس بوشهر بودجه اختصاص داده شده، اما تنها نقشهی آن روی کاغذ است و بس. یکی بیاید بپرسد این بودجهها چه شده؟»
دل پُری از وضعیت نگهبانی کاخ سنگ سیاه دارد: «نگهبان آنجا هر کار دلش بخواهد میکند. از جشن چهارشنبهسوری گرفته تا جشن نوروز تا پرسه زدن دوروبر کاخ و جمعآوری سنگها. با این همه آب، آنجا چاه زده. میدانید معنی زدن چاه در محوطهی تاریخی چیست؟ ده سال پیش درختهای بخشی از این محوطه، که متعلق به خود اوست، خریداری شده و چندین میلیون گرفته است اما همان زمان هم اجازه نداد حتی یک درخت را بکنیم. او میخواهد خرماهایش را بفروشد. چون زیر یکی از پایهستونها طلا پیدا شده، آمدهاند همهی پایهستونها را از جا برداشته و زیر آن را کندهاند و دوباره سر جای اولش گذاشتهاند.»
این باستانشناس دربارهی کتابش هم میگوید: «همین اواخر قرار شد میراث فرهنگی کتاب بردک سیاه را چاپ کند اما کار به گرو و گروکشی افتاد و کار چاپ متوقف شد. کاوش بردک سیاه هم همینطور. میگویند پول نداریم که دارند. میگویند گزارش نوشته نشده، دوازده سال است که نوشته شده. پنجاه سال است من این حرفها را گفته و نوشتهام. یادتان باشد، گوش اگر گوش اینها و ناله اگر نالهی ماست، آنچه البته به جایی نرسد فریاد است.»