بیمارستان، با هندسهی هوشیار و پاکیزگی مهندسیشدهاش، جایی که قرار است درد و رنج پیشبینیشدنی و مبهم را لاپوشانی کند، هوای ساکن و مرطوب که رایحه و بخارات شیمیایی عفن و عفونتزدا را بادزن برقی به هم میآمیزد و نوید بهبودی و سلامت است، فضای مجموعهی «طرحهای ترانهی شکسته» ملکه نائینی را تشکیل میدهد؛ آثار هنرمند شصتسالهی ایرانی که نام «خواهران رحمت» را، برای تصاویر پرستاران در مجموعهاش، از اشعار لئونارد کوهن وام گرفته است.
در این آثار نسبتاً متاخر (۲۰۱۰) ملکه نائینی با تصاویر خواهران رحمت فضایی چندوجهی میسازد؛ تصاویری همچون خاطرهی ذهنی بیمار در میانهی بیهوشی و اغما از ورای شیشهای شکسته یا پر اعوجاج از فضای درمانگاه، از کسانی که در موقعیتی دوگانه میتوانند آورندگان آسایش و سلامت باشند یا فرشتگان مرگ. این مجموعه، که انجام و نمایشش برای هنرمند نوعی درمان و تیمارداری روحی، محسوب میشده بر وهمانگیزی این اماکن از یک سو و فضای پر از مراقبه و کاتارسیس از سوی دیگر تأمل میکند، از طریق حضور محو و همیشهحاضر پرستاران و سکوت و احساس امنیتی که در اطراف خود میپراکنند؛ احساس امن اینکه کسی تو را در پناه خود میگیرد و مراقبت میکند. آنها چراغها را خاموش میکنند و سکوت و لبخندهای معذب و چهرههای عفیفشان کیفیتی اثیری در محیط میپراکند؛ کیفیتی که با نشانهای سرخ صلیب روی بازوها و لباسهای آبی روشنشان شکلی مذهبی به خود میگیرد. بادزنهای برقی و صدای مداومشان به سکوت بُعد دیگری میدهد و آن حس دلهرهآور و نگران از زمان صرفشده در بیمارستان را عینی میکنند. انگار که آن بیم و امید و انتظارِ غلیظِ شناور در هوا را میچرخانند و سرابی متحرک میسازند از آسایش و مرگی که در آنِ واحد به یک اندازه دور از دسترس مینماید. این تاریخ منجمد و انزوای رازآمیزش برای او یادآور آثار ادوارد هاپر است و تنهایی و مراقبهای که در میان فضاهای مدرن جستوجو میکند. منتها در این آثار سکوتِ تصاویر با چکیدن قطرهای به دوار میافتد؛ به لرزش آرام هوایی که بادزن مرتعش میکند.
«پدر من پزشک بود. من در آن جهان بزرگ شدهام. اما پس از بیمار شدن دوست عزیزم خودم را دوباره در آن مکان یافتم.» برای این کار به سراغ آرشیو عکسهای قدیمی بیمارستانها در دههی پنجاه و شصت میرود؛ کاری که پیش از این در مجموعهی «بازیابی آلبوم خانوادگی» کرده بود.
ملکه نائینی در شانزدهسالگی ایران را ترک کرده است؛ در اوایل دههی پنجاه. از کودکیاش در ایران چیز زیادی به یاد ندارد جز آنکه از شهر و مدرسه بیزار بوده و پناه گرفتن در بازیهای تنهایی کودکانه در تابستانها و باغی در شمیران تنها حافظهی خوش آن روزگار است. درس خواندن را دوست نداشته بااینهمه خانواده راهیاش میکنند تا در مدرسهای شبانهروزی در لندن دیپلمش را بگیرد و از آنجا راهی دانشگاه سیراکیوز میشود و از ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۸ به تحصیل هنرهای زیبا میپردازد و تجربیاتی در طراحی پارچه میکند. میخواهد به ایران برگردد و بماند که انقلاب میشود و خانواده به ماندن در امریکا ترغیبش میکنند. همان سالها با دوربین نیکونی که پیش از این خانواده با مشورت و تشویق بهمن جلالی -که از اقوام است- برایش تهیه کرده بودند، دنیای پیرامونش را میبیند و ثبت میکند. او که امکان بازگشت به ایران را ندارد تا ۱۹۸۲ در آیسیپی (مرکز بینالمللی عکاسی) در نیویورک به تحصیل عکاسی مشغول میشود. در این دوران تجربیاتی در زمینهی فوتوگرام میکند؛ روشی که تصاویر با کلاژ و قرار دادن اجسام روی کاغذ حساس عکاسی و تاباندن نور شکل میگیرد؛ نوعی از نقاشی با نور. اینها و عکسهایی که با نقابهایی بر چهره میگیرد و روی آن کار میکند اولین آثاری هستند که در نمایشگاه ارائه میدهد و مورد توجه قرار میگیرند؛ کارهایی بینابین تصویرسازی یا نقاشی و عکس.
«بازیابی آلبوم خانوادگی» دیدهشدهترین مجموعهی ملکه نائینی است؛ مجموعهای با استفاده از عکسهای قدیمی خانوادگی. در بهار ۱۹۹۳، مادرش دور از او، در تهران، درمیگذرد و او وقتی به تهران میرسد که مراسم تدفین پایان یافته است. این احساس عمیق فقدان یکباره او را بر آن میدارد که ده روز را در اتاق مادر بگذراند؛ در میان اشیای او، عینک شکسته، لولهی رژ لب خالی، شانه، جعبهی قرص و وسایل پیراپزشکی که در تمام کنج و کنار اتاق پراکندهاند؛ چیزهایی حامل بوی مادر که انگار او را زنده و حاضر مجسم میکنند. پدر باید به کمک خواهر و برادر به خانهی دیگری نقل مکان کند و بهرغم میلش خیلی چیزها دور انداخته شود. خانه، هرچند دور و گمشده و فراموششده در حافظه، از هم میپاشد. در زیر و بالا کردن شیشههای خالی عطر، شکرپاش و صابون و گذرنامه و تمبر و جعبههای قدیمی او اولین بار دلبستگیاش را به اشیا درمییابد و میلش را برای بازیافت حافظهی مسکوت؛ نو کردن آنچه از یاد رفته است بهمدد رنگ و ویرایش دیجیتال تصاویر و افزودن نقشمایههای تکرارشوندهی تمبرها و نشانهای قدیمی. در این بازی با عکسها و روایتها میل قدیمی طراحی پارچه نیز سربر میکند و نقشمایههای تکرارشونده و بافتها در پسزمینهها شکل میگیرند. از ۱۹۹۵ و آخرین دیدار با پدر پیش از مرگ، بعضی از این اشیا با او همراه شد و بهمدد تصاویر و اشیا با نوعی «کیمیاگری شخصی» تلاش در جان بخشیدن و احیا کردن رابطهی خود با پدر و مادرش و گذشته را آغاز کرد؛ رابطهای که بعد ناخواستهی مکانی آن را کدر کرده بود. تصاویر این مجموعه نوعی رسوبزدایی روحی میان او و گذشتهی ازیادرفته و مبهم است. مجموعهی «ملاحظات» در ۱۹۹۹ حاصل این تلاش است. فناوری دیجیتال و کامپیوتر بهمثابه ماشین زمان او را به زمان ازدستشده میبرد؛ به دورهمیهای خانوادگی، به شیطنت با عمو و خالهزادهها در باغ، به خوشپوشی مناسبتهای پرافتخار ازدواج و فارغالتحصیلی و از فرنگ برگشتن، به روزهای پرزرقوبرق و بیتکرار که مهاجرتی با اکراه و اجبار و بابِ روزگار در حالِ نو شدن آن را از ملکهی نوجوان دریغ کرده است.
دو تکتصویر با عنوان «ردها» در سال ۲۰۰۰ تصویر محوی از هنرمند است از روبهرو و پشت سر در برابر دیوار کاهگلی ایستاده و روی دیوار رد کمرنگی از دستخط پدر و مادر در آخرین نامههایشان نقش شده است. در یکی که پشت به تصویر و رو به دیوار دارد رشتهای از عکسهای در حال فروافتادن دیده میشود و در دیگری، که به دیوار تکیه داده است، تل عکسها جلو پا. ملکه نائینی با ردیابی صادقانه و بیتکلف احساسات و عواطف و رابطهاش با گذشته گرچه فضایی سراسر نوستالژیک میسازد، به یُمنِ شخصیت ساده و شفاف خود موفق میشود آن را بدانگونه شخصی کند که از حواله کردن مفاهیم پیچیده و مغلق یا فضلفروشانهی فلسفی بینیاز باشد و ارتباطی سرراست و انسانی با بیننده برقرار کند.
در پی این نیاز به کشف و غبارروبی از گذشته در ۲۰۰۸ به ایران سفر میکند. حالا دیگر خانهای نیست؛ جایی از آن خود، جایی واجد اندکی حافظه از گذشتهای آشنا. سفر بدی است؛ خیلی بد. شهر به کل تغییر کرده است چنانکه هیچ جایش را نمیشود بازیابی کرد. تهران با حافظهی مخدوش بیمار آلزایمری علیل و بیدر و پیکر، گرچه نونوار مینماید، هرگونه ارتباط را پس میزند. ملکه در این سفر مسافری معذب و مستأصل و غریبه است که میخواهد زودتر برگردد به خانهاش که سالهاست در پاریس قرار دارد؛ خانهای که وقتی آنجاست به «خانه» بودنش مشکوک میشود و در جایی دیگر جستوجویش میکند؛ در ایران، تهران. مجموعهی «پسماندهی گذشته» در ۲۰۰۹ حاصل این سفر است از ترکیب تصویر محو نقوش مربوط به مجلات و سینمای فارسی روی دیوارهای قدیمی و فرسودهی در حال فروریختن. کلاژ دیجیتال تصاویر روزنامه بر عکس دیوار بناهای متروک در پاریس.
با این مجموعه ملکه نائینی با گذشته تصفیهحساب میکند؛ گذشتهای که از آن طلب زیاد دارد، اما به حد کافی برای خلق آثارش از آن وام گرفته است.