فیلمکنسرت «مونتری پاپ»، که «پنه بیکر» از فستیوال موسیقی پاپ مونتری ساخته، با اجرای حیرتانگیز «راوی شانکار» پایانبندی میشود. در این اجرا که بهزیبایی ثبت بصری شده نکتهی جالبی وجود دارد: تا پیش از شانکار هنرمندان و گروههای شاخصی همچون «جیمی هندریکس»، «جنیس جاپلین»، «اوتیس ردینگ»، «هو» و «اَنیمالز» روی صحنه میروند و اتفاقاً اجراهای بسیار خوبی هم بهنمایش میگذارند. مثلاً هندریکس آن پرفورمنس بینظیر را انجام میدهد که حین اجرا روی گیتار خود بنزین میریزد و آن را به آتش میکشد. اَنیمالز با خوانندگی «اریک بوردون» از قطعهی «سیاهش کن» (ساختهی گروه رولینگاستونز) بازخوانی فوقالعادهای انجام میدهد و … در مجموع کنسرت بینظیری است اما اتفاق بزرگ زمانی رخ میدهد که راوی شانکار روی صحنه میرود. در ردیف ویآیپی دوجین ستاره نشستهاند (توجه کنید ستارهی موسیقی از جنس دههی شصت، نه امروز) و بداههنوازی شانکار همهی آنها را شگفتزده کرده است. اغلب آنها در این فیلمکنسرت در یک یا دو قطعه حضور دارند اما شانکار زمان زیادی از فیلم را اشغال کرده، در واقع ظاهراً در کنار هندریکس، جاپلین و دیگران خود کارگردان فیلم هم شگفتزده شده است. نکتهی جالب دیگری دربارهی این اجرا وجود دارد؛ شانکار تنها اجراکنندهای بود که برای حضور در این اجرا دستمزد دریافت کرد.
اجرای راوی شانکار در فستیوال موسیقی پاپ مونتری، ۱۹۶۷
بسیاری معتقدند فستیوال مونتری پیشدرآمدی بر واقعهی بزرگ «ووداستاک» است. مونتری دو سال قبل از ووداستاک، در ۱۹۶۷، برگزار شد. درخشش شانکار در مونتری باعث شد او را به ووداستاک هم دعوت کنند. شانکار در ۱۹۶۹ در ووداستاک شرکت کرد. او همانطوری که جیمی هندریکس بر سازش زخمه میزد و آتش به پا میکرد، به مدت چهار ساعت متمرکز سیتار نواخت. نوازندگی او همان اندازه پرشدتوحدت بود اما در مسیر و جنس کاملاً متفاوتی. شانکار نشسته بر ساز پیچیدهاش چنگ میانداخت. او آزادی عمل نوازندهی گیتار الکتریک را، که میتواند بالا و پایین بپرد و هرگونه که میخواهد اجرا کند، نداشت اما چنان تنیده بر این ساز عظیم مینواخت که برای مخاطبان امریکاییاش بههمان اندازهی جیمی هندریکس تأثیرگذار و جذاب بود، کمااینکه بسیاری ایرانیهای شرقی هم با ووداستاک و «بیتلز» به شانکار رسیدند و موسیقی او را کشف کردند و شاید این باعث شد کمی هم به موسیقی خودمان فکر کنند!
در کنسرت بنگلادش که در میدان «مدیسون گاردن» بههمت شانکار و «جرج هریسون» (از اعضای گروه بیتلز) ترتیب داده شده بود مخاطبان زمانی که شانکار و گروهش داشتند سازشان را کوک میکردند شروع به تشویق گروه کردند و شانکار گفت اگر از کوک کردن ما اینقدر لذت میبرید حتماً از موسیقی ما هم لذت خواهید برد.
حضور شانکار در مونتری و ووداستاک بسیار عجیب و جالب توجه است. چون این دو مراسم موسیقایی صلحآمیز محدود به موسیقی راک و نهایتاً متأثر از موسیقی بلوز هستند. بیشتر آثاری که در این حالوهوا ساخته میشوند بر مبنای ریتمهایی چهارچهارمی یا دوچهارمی است و یکمرتبه مردی بر آنها تجلی میکند که موسیقی بسیار پیچیدهای مینوازد که آنها عظمتش را درک میکنند ولی میدانند که نمیتوانند چنین ریتمهای عجیبی را بنوازند. مثلاً اغلب آثار موسیقی راک دو یا چهار ضربی است ولی شانکار میتوانسته برای آنها ملودیهایی تا ۱۲۰ ضرب بنوازد و تقریباً حتی درک چنین چیزی برای آنها محال است. شانکار بیش از آنکه برای مخاطبان مونتری و ووداستاک بُعد موسیقایی قدرتمندی داشته باشد، بیشتر مثل شعبدهبازی با ابزار محیرالعقول، جذاب بوده است. چون قاعدتاً آنها اصلاً نمیدانستند شانکار مشغول چه کاری است!
شانکار از اجراهای ووداستاک و مونتری پاپ راضی نبود، از اینکه جیمی هندریکس گیتارش را روی استیج بسوزاند خیلی خوشش نیامد و متعقد بود این کارها حواس مخاطبان را از موسیقی پرت میکند. بااینحال عدهای از امریکاییها حس عرفانی و رازآلود موسیقی شانکار را گرفتند و آن را برای موسیقی متن فضایی، که با مخدرها و روانگردانها تجربه میکردند، استفاده کردند؛ تعداد خیلی کمی از موسیقیاش آنچه او میخواست درک کردند.
یکی از نکات جالب حضور شانکار در ووداستاک، و جشنوارههایی نظیر مونتری، همین موضوع مواد مخدر و دیدگاه او دربارهی این مسألهی مهم است. در برخورد شانکار با بحث گوش کردن یا اجرای موسیقی در عالم مخدرات میتوان نگاه و حس او را به موسیقی، و اثری که او از موسیقی متوقع است، فهمید. او همیشه دربارهی برخورد مخاطبانش با موسیقی انتقاد داشت و معتقد بود که ایشان موسیقی را بهاندازهای که باید جدی گوش نمیکنند. او همیشه از مواد روانگردان، که در آن روزها یعنی اواخر دههی شصت و در دوران همان فستیوالها خیلی باب شده بود، شکایت میکرد و بحثش این بود که موسیقی به اندازهی کافی حس ویژه بهوجود میآورد و نیازی به نیروی کمکی ندارد! یک بار در مصاحبهای در ۱۹۶۷ گفت اگر کسی این موسیقی را بدون هیچ مواد مخدر و هیچ برانگیزانندهای گوش کند و احساس آن را بگیرد مثل این است که عجیبترین مواد را مصرف کرده و این زیبایی و ویژگی این موسیقی است که میتواند این حس و سطح روانی را بهوجود بیاورد.
«بابک ریاحیپور»، در مطلب کوتاهی که برای مرگ شانکار نوشت، به نکتهی جالبی اشاره کرد: شانکار مثل خانها، مثل پادشاهها رفتار میکرد. اظهارنظر شانکار دربارهی مواد مخدر، و اینکه برای حضور در جشنوارهی مونتری دستمزد دریافت کرده بود، نشان میدهد که موضع منفعلی در مواجهه با غرب نداشته و خیلی دست بالا با آنها برخورد کرده است. البته این نکته در نحوهی نشستن و حالت خاص او در نوازندگی هم مشهود است. او خوب میدانست که ازلحاظ موسیقایی در چه جایگاهی ایستاده و تا چه حد برای مخاطبان غربیاش جذابیت دارد و با این موسیقی پیچیده و رازآلود تا چه حد میتواند فخر بفروشد.
راوی به غرب میرود
راوی شانکار را بسیاری از بزرگان موسیقی غرب تحسین کرده بودند اما ماجرای شهرت و مطرح شدنش در غرب به آشنایی بیتلها با او مربوط میشود. یهودی منوهین در ۱۹۵۲ (به روایتی ۱۹۵۱) شانکار را دیده و حتی با او نوازندگی هم کرده بود. البته خود شانکار معتقد بود که زمانی پیشتر، وقتی هر دو کوچکتر بودند، شانکار منوهین را هنگام تمرینی در پاریس دیده بود.
جدا از بیتلز، روایتی هم هست که گروه «بیِردز» (The Byrds) شانکار را در جهان راکاندرول مطرح کردند. «دیوید کراسبی»، یکی از اعضای گروه بردز که خیلی هم به موسیقی راگا علاقمند بود، سعی کرد صدای وزوزمانند و باریک سیتار را با صدای گیتار دوازدهسیمی «راجر مکگین» ترکیب کند. او این تجربه را در یکی از تکآهنگهایش (Eight Miles High) انجام داد. این حالوهوا در برخی از آثار بردز مشهود است.
اما روایتی که تأکید بیشتری بر آن میشود به میانههای دههی ۱۹۶۰ مربوط است؛ زمانیکه جرج هریسون برای اولین بار از زبان دیوید کراسبی وصف شانکار را میشنود. دربارهی علاقهی هریسون به شانکار هم روایت دیگری هست: جرج هریسون آلبوم مشترک یهودی منوهین و راوی شانکار به نام «دیدار غرب و شرق» را شنیده بود و مقهور نوای سیتار شانکار شده بود. ولی درهرصورت جرج هریسون در ۱۹۶۶ بهتنهایی برای آموختن سیتار به هند رفت. هریسون فقید شش هفته در هند میماند و موفق به ملاقات شانکار میشود. گروه بیتلز در همان سال شانکار را در لندن ملاقات میکند. هریسون که خیلی درگیر موسیقی هند و سیتار شده بود، اولین راکاستاری است که بهسمت موسیقی شرق آمد، در یکی از معروفترین آهنگهای بیتلز (Norwegian Wood) سیتار نواخت، «رینگو استار» هم در آن قطعه سازهای کوبهای هندی نواخت. اعضای بیتلز دیگر چنین تجربهای را تکرار نکردند اما بعد از گسست گروه، جرج هریسون به سمت تجربههای خاص رفت. کسانی که هریسون را پس از بیتلز هم دنبال کردند میدانند که هریسون بعد از بیتلز تجربههای خاصی را پی گرفت و نگاه متفاوتی پیدا کرد. شانکار در رویکرد موسیقیایی هریسون بعد از بیتلز بیتأثیر نبود. مضاف بر اینکه هریسون تنها بیتلی بود که رفاقتش با شانکار سالها ادامه پیدا کرد. این رفاقت در ۱۹۷۱ و در کنسرت بنگلادش (که در نیویورک برگزار شد) به اوج رسید. البته شانکار خودش را موسیقیدان کلاسیک میدانست و بیتلز را گروهی عامهپسند و برای همین تمایلی به همکاری با بیتلز نداشت. از هریسون که بگذریم «جان کولترِین»، ابرنوازندهی موسیقی جاز، هم دل در گرو شانکار داشت. کولترین، برخلاف اغلب اسلاف و همنسلهایش، آگاهانه در پی بسط مرزهای موسیقی جاز بود و به همین منظور به آموختن موسیقی هندی و دیگر انواع موسیقی رو آورده بود. حدود شش ماه برای آموختن موسیقی هندی با راوی شانکار نشست و برخاست کرد. این آشنایی و همکاری میتوانست منجر به خلق شاهکارهایی بشود ولی متأسفانه کولترین درگذشت و موسیقی شانس بزرگی را از دست داد. کولترین آنقدر شانکار را دوست داشت که نام پسرش را راوی گذاشت.
جرج هریسون شانکار را پادشاه وُرلد میوزیک میدانست (حالا بگذریم که تعریف همین ترکیب وُرلد میوزیک خودش داستان مفصلی است). بعد از موفقیت آلبوم «ملاقات شرق و غرب» که با منوهین منتشر کرده بود، و برای آن جایزهی گرمی (Grammy) هم برد، شانکار به ترکیب موسیقی هندی و غرب در طول عمر حرفهایاش ادامه داد. او کارهای دیگری با منوهین و «آندره پِرِوین» ضبط کرد. با جرج فنتون کار کرد و در ۱۹۹۰ آلبوم «پاساژ» را همراه «فیلیپ گلس» بیرون داد. در این آلبوم موسیقی کلاسیک (کلاسیکال) هندوستانی با مینیمالیسم معاصر ترکیب شده است؛ موسیقی مینیمالی که شانکار پیشتر برای فیلم پاترپانچالی (ساتیا جیترای) تجربه کرده بود.
شانکار در سالگرد هفتادسالگیاش با همراهی یهودی منوهین، «ژانپیر رامپال» (نوازندهی افسانهای فلوت در موسیقی کلاسیک)، «ماریل نوردمن» (نوازندهی برجستهی هارپ) و «علا رخا قریشی» (نوازندهی طبلا) کنسرتی در رویال آلبرت هال لندن اجرا کرد.
راوی در سینما
راوی شانکار در عالم سینما هم کارهای بسیار مهمی کرده است. او برای فیلم «گاندی» (محصول ۱۹۸۲ به کارگردانی «ریچارد آتنبرو» که توانست هشت جایزهی اسکار تصاحب کند) همچنین برای سهگانهی «آپو» به کارگردانی ساتیا جیترای، از هنرمندان برجستهی سینمای شرق، موسیقی متن ساخته است. این سهگانه در اغلب نظرسنجیهای معتبر سینمایی جزو صد فیلم برتر تاریخ سینما جای دارد. شانکار برای موسیقی متن فیلم «گاندی» نامزد اسکار شد، ولی اسکار موسیقی فیلم به خانهی «جان ویلیامز» رفت که آن سال برای فیلم ایتی موسیقی متن ساخته بود.
راوی در خود هند
راوی شانکار با شهرت و اعتباری که در سطح بینالمللی کسب کرد راه را برای دیگر موزیسینهای هندی هموار کرد تا در عرصههای بینالمللی حضور پیدا کنند و همکاری موسیقی هند را با دیگر کشورها ادامه دهند.
شرح و توضیح جایگاه و تأثیر موسیقی شانکار بر موسیقی پاپیولار و فرهنگ مردم کار دشوار و مفصلی است. قطعاً او خیلی بزرگتر از فقط یک نوازندهی سیتار صرف است. در واقع میتوان گفت او پلی است میان هندوستان و دنیای غرب. شانکار تنها ستارهی آسیای جنوبی است که به چنین جایگاهی در ایالات متحده و دنیا رسیده، جایگاهی که حتی ستارهی بزرگ و سرشناس بالیوودی «آمیتا باچان» به آن نزدیک هم نشده است. شانکار کمک کرد تا مردم دنیا هندوستان را ببینند و هندوستان در چشم مردم غرب شناخته شود. او کمک کرد تا نسلهای زیادی از مردمان آسیای جنوبی، که در غرب مهاجر بودند، بهنظر بیایند و دیده شوند. در واقع بیشتر خدمات هنری و فرهنگی او برای خود هند بود. شانکار همچنین ارکستر ملی هند را تأسیس کرد.
با همهی محبوبیت شانکار و دوستان و ستایشگران زیادی که دارد برخی موزیسینهای کلاسیک بهخصوص در هند هستند که نگاه منتقدانهای به او دارند. این شاید حس حسادت به شهرت و محبوبیت جهانی اوست. آنها شانکار را به همکاری با موسیقی پاپ غرب متهم میکنند، هرچند همانها هم اعتراف دارند که تکنیک شانکار بینظیر است.
هرچند شهرت شانکار در جهان بهعلت همکاری و دوستی او با جرج هریسون و گروه بیتلز است و از طرفی هم عدهای از مخاطبان موسیقی پاپ او را با عنوان پدر «نورا جونز» خوانندهی محبوب پاپ میشناسند، شهرت و اهمیت شانکار در سرزمین خودش بعد از تحصیل برای مدت طولانی نزد استادش «علاءالدینخان» اتفاق افتاد. علاءالدینخان آهنگساز و نوازندهی تعداد زیادی ساز سنتی هندی است که فرم موسیقی امروزین هندوستانی را با همکاری شانکار تبیین کرد.
راوی و دخترانش
شانکار دو فرزند دختر اهل موسیقی دارد. یکی از آنها «آنوشکا شانکار» است که برای گرمی ۲۰۱۳ با آلبوم «مسافر» نامزد جایزهی گرمی است و با پدر مرحومش رقابت میکند که برای آلبوم «ضبطهای اتاق نشیمن، بخش اول» نامزد گرمی وُرلد میوزیک است. آنوشکا هم اکنون ۳۱ سال دارد و دختر محبوب راوی بوده است. او که نوازندهی بسیار خوب سیتار است در اجراهای متعددی پدرش را همراهی کرده و رابطهی صمیمانهای هم با شانکار داشته است. فرزند دیگر شانکار نورا جونز، خوانندهی موسیقی جاز-پاپ، است؛ خوانندهای توانمند که تاکنون نُه جایزهی گرمی برده و یکی از مشهورترین خوانندگان امروز ایالات متحده محسوب میشود ولی هیچوقت میانهی خوبی با پدر نداشته! نورا دو سال از آنوشکا بزرگتر است. سو جونز در ۱۹۷۹ نورا را به دنیا آورد. اما نتوانست با شانکار زندگی کند و نورا در کودکی از وجود پدرش بیبهره ماند.
نورا جونز در روز مرگ پدرش پیام کوتاهی نوشت: «موسیقی پدر من با میلیونها انسان ارتباط برقرار کرد. دل من و تمامی عاشقان موسیقی در سراسر دنیا برای او بسیار تنگ خواهد شد.» شانکار ظاهراً تنها از دور بر زندگی نورا نظارت داشته است. نورا جونز در ۲۰۰۴ طی گفتوگویی با مجلهی رولینگاستون گفته بود: «دلم نمیخواهد دربارهی پدرم فکر کنم، چون او هیچ کاری برای من و موسیقی من انجام نداده است.» در برههای روابط جونز و پدرش قدری گرمتر و نزدیکتر شد، یا شاید هم قدری بیشتر درباره حرفهایی که راجع به پدرش میزد تأمل میکرد و دربارهی بیعلاقگی به پدرش توضیح بیشتری میداد. مثلاً، در گفتوگویی که در ۲۰۰۲ با نشریهی آبزرور داشت، گفته بود: «هرچند پدرم را بسیار دوست دارم، هر بار که به او فکر میکنم، تنها به یاد ایام سخت نوجوانیام میافتم و شکستهایم در آن دوران. شاید به همین دلیل است که میکوشم روابط بین خودمان را در رسانهها بیاهمیت جلوه بدهم.» درهرصورت ظاهراًً شانکارها، که خانوادگی موسیقیدان هستند، ژن قدرتمندی دارند و فرزندان راوی یکی آن سوی دنیا و دور از پدر، و دیگری در خود هند، هر دو موسیقیدانان توانمندی هستند.
تولد و مرگ راوی
رابیندرا شانکار کودهری (Rabindra Shankar Chowdhury) در هفتم آوریل ۱۹۲۰ در بنارس در شمال هندوستان به دنیا آمد. او همچنین به نام واراناسی خوانده میشد. او جوانترین فرزند مذکر خانوادهی شانکار بود و شش برادر داشت. پدر شانکار در جایی که امروز قسمتی از بنگلادش محسوب میشود به دنیا آمد و فردی دولتی، وکیل و موزیسین آماتور بود. او قبل از اینکه شانکار به دنیا بیاید همسرش را ترک کرد تا درس حقوق را در کلکته و بعد در لندن ادامه دهد.
قبل از اینکه شانکار یکساله شود یکی از برادرهای بزرگترش به نام یودای برای تحصیل هنر به لندن نقلمکان کرد. او بعدها رقصنده شد و به هندوستان بازگشت و به تربیت گروههای رقص و موسیقی پرداخت. بعد از مدتی در ۱۹۳۰ گروه رقصی در فرانسه تشکیل داد. در آن زمان شانکار همراه مادرش، که موافقت کرده بود با یودای همراهی کند، به فرانسه سفر کرد. او دو سال زندگی پسربچههای فرانسوی را تجربه کرد؛ به مدرسه میرفت و زبان فرانسه را خوب آموخت. در پاریس برای اولین بار موسیقی کلاسیک غربی را شنید و عاشق گیتار و «آندرس سگوویا» (Andrés Segovia) و صدای «فئودور چالیاپین» (Feodor Chaliapin) شد. اپرا هم او را به وجد آورد. زمانی که به هند برگشت تصمیمش را گرفت که نواختن سیتار را آغاز کند. آن زمان بود که شانکار نواختن سیتار و برخی سازهای دیگر را آغاز کرد و همچنین با رقصندگی گروه رقص برادرش را همراهی میکرد. اما در ۱۹۳۸ رقص را کنار گذاشت و آموختن سیتار را تحت نظر استاد علاءالدینخان بهصورت حرفهای و جدی آغاز کرد. او شش سال نزد استادش ماند و اولین اجرایش را در ۱۹۳۹ انجام داد.
شانکار در ۱۹۴۱ با دختر علاءالدینخان، آناپورنا، قرار ازدواج گذاشت. تنها فرزند آنها پسری به نام شوبهندرا (Shubhendra)، که سیتارنواز و پیانیست بود، در ۱۹۹۲ بهعلت بیماری درگذشت. شانکار تدریس و موسیقی نواختن را تا زمان مرگش در نودودوسالگی ادامه داد. بهنوعی گویی هرگز پیر نشد و جاودانه باقی ماند. در سال آخر حیاتش، که با گاردین مصاحبه کرد، هنوز خندهرو بود و مزاح میکرد. در این مصاحبه از «لیدیگاگا» یاد میکند و او را آخرین آرتیستی معرفی میکند که دربارهی او شنیده است. وقتی از او میپرسند که برای موزیسینهای جوان چه نصیحتی دارد پاسخ میدهد: «من آنها را نصیحت نمیکنم بلکه من باید از آنها چیزی یاد بگیرم.» درنهایت راوی شانکار سیتارنواز بزرگ هندوستان، که همواره با تبختر و غرور به هندوستان و موسیقی هند در ترکیب با موسیقی غرب فکر میکرد، در روز سهشنبه یازدهم دسامبر ۲۰۱۲ (برابر با ۲۱ آذرماه ۱۳۹۱) در نودودوسالگی در کالیفرنیا بدرود حیات گفت.
* این مطلب پیشتر در ششمین شمارهی ماهنامهی شبکه آفتاب منتشر شده است.