آنچه در پی میآید بخشی از سلسلهمباحثی است در مورد سینمای «آندره وایدا» که از هشتم فوریه تا ۲۱ مارس ۲۰۱۰ در سینماتک فرانسه برگزار شد و طی آن «میخاییل لیسوسکی»، یکی از صمیمیترین دوستان این کارگردان، و «الیزه دومناش»، کارشناس سینمای لهستان و متخصص سینمای وایدا، به تبادلنظر دربارهی شیوههای فیلمنامهنویسی و کارگردانی «وایدا» پرداختند. عنوان کلی نشستها «آفرینش» (Generation) بود و براساس فیلمها و اسنادی برگزار شد که در آرشیو سینماتک موجود بود. گزینش چنین نامی برای این نشستها اشارهای ضمنی بود به فیلم «یک نسل» (A Generation) که این کارگردان در ۱۹۵۴ ساخت و درحقیقت نخستین تجربهی جدی او در زمینهی فیلمنامهنویسی هم بهشمار میرود. تاریخ ذیل این فیلمنامه ۱۹۵۳ است و رونوشتی از نسخهی شخصی خود فیلمساز در دسترس کارشناسان قرار گرفت که طبعاً به زبان لهستانی نوشته شده بود و پر بود از حاشیهنویسیهای «وایدا»ی جوان و مصداقی مناسب برای شناسایی شیوههای کاری او و البته توانایی بالا و حرفهای بودنش در زمانی که تنها ۲۷ سال داشت.
***
لیسوسکی: واضح است که این فیلمنامه را میتوان نمونهای از کارهای «آندره وایدا» دانست. امضا و دستخط او در این فیلمنامه موردتأیید قرار گرفته است. در صفحهی نخست که حاوی عنوان اثر هم هست، با خط خودش نوشته «متن، مستندات، حرکات دوربین، دکور و شرح سکانسها پیش از فیلمبرداری». این کاری نمونه است و نشاندهندهی چند نکته: صفحات فرسوده ثابت میکند که خیلی ورق خوردهاند و زیاد استفاده شدهاند. با تورق فیلمنامه، میبینیم که «وایدا» ناچار بود صفحات شمارهداری را لابهلای متن بگذارد که از کاغذی با جنسی دیگر بودند و او میتوانست رویشان طراحی کند یا عکسی را به آنها الصاق کند. نقشههای چاپشدهی دکور نیز چند جا گنجانده شدهاند.
دومناش: چند صفحهی اول فیلمنامه حاوی فهرست سکانسهاست، بهترتیب نوبت فیلمبرداریشان، بهعلاوهی شخصیتهایی که در آن سکانس حضور دارند و در کنار آن نام بازیگرانی که باید نقشهای موردنظر را ایفا کنند با مداد در کنار شخصیتها نوشته شده است.
لیسوسکی: و در صفحات بعدی عکسهایی را میبینیم که پیشتر از برخی بازیگران منتخب برای فیلم گرفته شدهاند. برخی از آنها به نامهای بزرگی در عرصهی تئاتر و سینمای لهستان تبدیل شدهاند؛ در میان آنها «رومن پولانسکی» هم حضور دارد. اما گویا در مورد حضور برخی از آنها در فیلم هنوز تردید وجود داشته و کنار نامشان علامت ضربدر دیده میشود.
دومناش: حدس ما این است که در نسخهی اولیهی فیلمنامه برای «وایدا» مهم بود که نقشها را میان بازیگرانی که دوست دارد توزیع کند.
لیسوسکی: در انتهای فیلمنامه، باز هم عکسهایی مشابه را میبینیم، اما این بار عکسها متعلق هستند به بازیگران زنی که «وایدا» از آنها تست گرفته است. در سمت چپ صفحه هم نوشته شده «فیلمبرداری آزمایشی». احتمالاً چون هزینهی تست فیلمبرداری خیلی بالا بوده، او تنها به گرفتن عکس از بازیگران بسنده کرده است. برخی از این بازیگران زن نیز بعدها بدل به ستارگان مشهور و بزرگی شدند.
دومناش: با نگاهی به متن فیلمنامه و طرحها، عکسهای آرشیوی، کادربندیها و نشانهها، و دکور پلانهایی که به آن افزوده شده، تردیدی به جا نمیماند که شیوهی کاری «وایدا» براساس «نمایش لحظهبهلحظه» (Snapshot) بوده است.
لیسوسکی: بله، این روشی است که میتوان در بخشهای عمدهای از فیلمهای «وایدا»، که براساس آثار ادبی ازپیشموجود ساخته شدهاند، مشاهده کرد؛ مثل همین فیلمنامه که براساس رمانی از «بودان چسکو» نوشته شده است. بعد او دوباره روی داستان کار میکرد تا بتواند به دیدگاهی تاریخی متناسب با متن برسد و این کار را از طریق جمعآوری اسناد مختلفی، ازجمله همین عکسهای آرشیوی، انجام میداد.
فیلمنامه عملاً استوریبوردی جزیینگرانه، نمابهنما و مجهز به شرح صحنهی اکتها، دیالوگها و صداهای شخصیتها دارد و درعینحال انواع مختلف پلانها اعم از نمای عمومی، پلان متوسط، و نمای درشت را هم دربر میگیرد و تمام حرکات دوربین هم نوشته شده است. همچنین مدت زمان هر پلان یا سکانس هم مشخص شده است. نکتهی جالب این است که این مدت زمان، نه با درج دقایق بلکه، براساس طول فیلم مصرفی اندازهگیری شده است. «وایدا» به خط خودش یادداشتهایی هم در حاشیه نوشته که نشاندهندهی سیر خط زمانی یا گاهی میزان آپوزیت در صفحات آپوزیت است. همیشه در این یادداشتها نکاتی هست که نشان میدهد او میخواسته صحنهای را گسترش دهد یا شاید برداشتی بهتر از آن داشته باشد. گاهی تفسیری هم نوشته در حاشیهی صحنهای که حاکی از «بلااستفاده» بودن آن است.
دومناش: بهظاهر نشانی از صدای آغاز فیلم در سناریو دیده نمیشود.
لیسوسکی: نه، من هم پیدایش نکردم. شاید آن را در ویرایشهای بعدی به کار اضافه کرده باشد.
دومناش: بهنظر میرسد که فیلمنامه بسیار «غنیتر» از نسخهی نهایی فیلم است. برای مثال برخی سکانسها را در آن میبینیم که در فیلم وجود ندارند. بر ما معلوم نیست که آیا این سکانسها تغییر داده شدهاند، یا در تدوین نهایی از فیلم حذف شدهاند. این سکانسها به عقیدهی من ممکن بود فیلم را خیلی آبکی کنند. البته تعدادشان کم است. اما فراموش نکنید که این اولین فیلمنامهی «وایدا» بوده. در فیلمهای بعدیاش چنین سکانسهایی یا خیلی موجز ارائه میشدند یا بهکلی حذف میشدند. اما شاید سکانسهای مربوط به روح عملاً زیر تیغ سانسور حذف شده باشند. نه؟
لیسوسکی: شاید، اما من چیز زیادی در این فیلمنامه ندیدم که نیاز به سانسور داشته باشد. چیزی که در سینمای لهستان خیلی اعجابآور است، بهخصوص از سوی «وایدا»، این است که در حین فیلمسازی و پیش از آن همواره آزادی عمل زیادی برای کارش لازم داشت. در سایر کشورهای بلوک سوسیالیست، نوعی تولید فیلم وجود داشت که به آن میگفتند «بیسانسوری» که سازوکار آن در کل مراحل تولید رعایت میشد. هرگاه صحنه یا کلمهای پیدا میشد که از این سازوکار تخطی کرده بود، همان شب اصلاح یا حذف میشد. البته سانسور فیلمنامه در لهستان امری طبیعی و پذیرفتهشده بود. فکر میکنم که تمامی طرحها و پیشنویسهایی که در فیلمنامه یافت میشود خود «وایدا» ترسیم کرده یا نوشته است. این طرحهای شماتیک همان را توصیف میکند که او میخواسته نشان بدهد. برخی طرحها نمایانگر شخصیتهای فیلم یا پلان متناسب با شرح سکانس هستند (مثلاً در بالای صفحهی ۴۹). سایر طرحها تکرار پلانها یا موقعیت جغرافیایی هستند: یک خیابان، یک پل. گاهی حرکت بازیگران و موقعیت آنها در برابر دوربین هم ذکر شده است. آیا او اینها را مینوشت تا در خاطرش بماند یا به دست عوامل فیلم میداد تا جزییات را بهخاطر بسپارند؟
دومناش: فراموش نکنید که وایدا در اصل نقاش بود. او تا پیش از ساخت فیلم در مدرسهی لودز در دانشگاه هنرهای زیبای کراکو تحصیل میکرد.
لیسوسکی: در گوشهی چپ صفحهی ۲۴ فیلمنامه چیزی هست که میتوان آن را استوریبورد نامید و مجموعهای است از طراحیهایی دربارهی هر نما در هر سکانس. واضح است که این سکانس، همان صحنهای است که «استاچ» (با بازی تادیش لومنیکی) در حال راندن سورتمه است و با دستهای از یهودیان برخورد میکند که به اسارت سربازان آلمانی درآمدهاند. این یکی از حساسترین سکانسهای فیلم است. در نخستین فیلم «وایدا» مسحورکننده است که او از همان ابتدا جرأت طرح پرسشی خطیر را داشت. او آنقدر جسارت داشت که بتواند دربارهی رویدادهای ۱۹۵۳ در لهستان حرف بزند. شکی نیست که این صحنه به تصویر کشیده نشده و ما تنها از طریق پیشنویس فیلمنامه میتوانیم دریابیم که او با وسواس میخواسته چنین صحنهای بسازد: صف یهودیان پدیدار میشوند، بعد یهودیان در پیشزمینهی تصویر قرار میگیرند و «استاچ» سوار بر سورتمه در پسزمینه. پیشنویس شمارهی ۷۹ با نمای اُور شولدر «استاچ» در پیشزمینه و اسبهایی در پسزمینه طراحی شده که ثابت میکند این تنها کلود لِلوش نبود که در آغاز پلان ابداعهایی بهخرج میداد. تمامی این پلانها تاحدی حالوهوای نوعی غواصی در فضایی با آرایشی غریب و باروک دارند که لولهی تنفسی آن غوطهوری در عمق زمینه است، از همان دست فضاها که در کار اورسون ولز هم دیده میشود. وایدا تا حد زیادی تحتتأثیر فیلم «همشهری کین» بود که در مدرسهی فیلم «لودز» کالت به شمار میآمد. داشتن چیزی برای شروع یک نما در نقاشی اصلاً کار خارقالعادهای نیست، اما داریم در مورد سینما حرف میزنیم، بهویژه سینمای بلوک شرق، چراکه این کار بهمعنای داشتن نظرگاه سوبژکتیو است. اما چنین نگاه سوبژکتیوی بهطور معمول در رئالیسم سوسیالیستی وجود ندارد، چون در این مکتب همهچیز قرار است «ابژکتیو» باشد.
دومناش: منتقدی لهستانی هست که اعتقاد دارد فیلمهای وایدا رئالیسم سوبژکتیو را عرضه میکنند، نه رئالیسم سوسیالیستی را.
لیسوسکی: با مشاهدهی این فیلمنامه چنین احساس میکنیم که او در همین فیلمنامه هم به روشهایی میاندیشد که در کارهای بعدی خود از آنها سود جسته است. برای اینکه دوست وایدا بودهام و شناخت خوبی از او دارم این را نمیگویم. از این فیلمنامه درحالحاضر طرحهای بسیار کمی در دست ماست و تنها یک استوریبورد. تمام فیلمنامههای «وایدا» که من در آنها دخیل بودهام پر هستند از طرحهای شماتیک. وایدا تقریباً برای تمام سکانسها طرح میکشید و میتوان گفت چیزی که در نهایت پدید میآمد یک استوریبورد کامل بود. فکر میکنم این روش او بود برای بصری ساختن و تجسم چیزهای مختلف. او غالباً حین فیلمبرداری طرحهایش را میکشید. ما در فیلمنامه هم اسناد و هم عکسهای آرشیوی زیادی میبینیم. اینها نشان میدهند که صحنهی مربوط به آن در چه موقعیتی رخ میدهد: خیابان، خانهها، عمارتها، یا کارگاه نجاری.
دومناش: عکسهای راهپلههای جایی که «یاسیو» (با بازی تادئوس یانچار) مخفی میشود بسیار جالب هستند. او که از دست آلمانیها فرار کرده از پلهها بالا میرود و درمییابد که به بنبست رسیده و ترجیح میدهد به جای اینکه به دستگیری تن بدهد، خودش را به پایین پرت کند. اینجا سه صفحه عکس هست که تمامی جزییات پلهها و نحوهی پرش او را، مطابق آنچه در فیلم دیده میشود، نشان میدهد.
لیسوسکی: عکسهای آرشیوی بسیار تکاندهنده هستند، چون تصاویریاند از اشغال ورشو بهدست نیروهای آلمانی، زنان یهودی، محلههای یهودینشین، ساکنان حلقآویزشدهی این محلهها و هیتلر جوان.
دومناش: یکی از عکسهای قدیمی که وایدا به فیلمنامه الصاق کرده نشان میدهد که چگونه از آنها بهره میبرد. او یا این آرشیو را دراختیار داشت یا در جستوجوی آن بود: مدارکی دال بر وقایع سالهای اشغال لهستان؛ صحنههایی که از آنها برای ساختن فیلمش الهام میگرفت.
لیسوسکی: من عاشق ترکیب دو عکسی هستم که در ابتدای صفحهی ۹۴ قرار دارند. در عکس بالایی، دود سیاه و دهشتناکی را بر فراز شهری مشتعل مشاهده میکنیم. در عکس پایینی دیوار منطقهی یهودینشین ورشو را میتوان دید. عکس نخست درست واضح نیست و میتواند هر شهری باشد. در ترکیب آن با عکس پایینی که یکی دیواری آجری را در خیابانی تصویر میکند، ناگهان به این فکر میافتید که موضوع فیلم شورش یهودیان در مارس ۱۹۴۳ است.
دومناش: و او در پیشنویس فیلمنامه این دو عکس را کنار هم قرار میدهد تا دود سیاه را بر فراز دیوار اردوگاه نشان دهد و شبحی از هواپیمایی احتمالاً آلمانی را هم بر فراز آن میافزاید.
لیسوسکی: این دقیقاً همان چیزی است که در صفحهی ۹۴ میگوید: «دود سیاه پشت آن دیوار.» در برخی جاهای فیلمنامه چند نقشهی معماری با طراحیهای متفاوت هم گنجانده شده که اغلب متعلق است به صحنهای متناسب با آن بخش فیلمنامه. نقشهها را احتمالاً سازندگان دکور حین ساخت تهیه کردهاند و در اختیار وایدا و طراح صحنه قرار دادهاند. برخی از آنها فاقد هرگونه شرح و یادداشتی هستند، برخی دیگر، که بسیار هم جالبتر بهنظر میآیند، با شرح موقعیتهای مختلف دوربین، نحوهی استفاده از کرین، نقطهی دقیق قرارگیری بازیگران برای سکانس مشخص حاشیهنویسی شدهاند. عموماً اینها سکانسهایی پرتقطیع هستند: پلانی اینجا هست که یازده موقعیت مختلف دوربین برایش درنظر گرفته شده.
دومناش: معنیاش این است که چیدمان و طراحی صحنه بسیار سفتوسخت بوده. اما من توقع نداشتم اینهمه پلان در این فیلمنامه وجود داشته باشد، چه با تنظیمات مشخص برای موقعیت دوربین چه بدون آن.
لیسوسکی: فکر میکنم که تعدادشان معمولی و طبیعی است، بهخصوص برای مردی جوان که دارد نخستین فیلمش را میسازد. در آن زمان، خیلی طبیعی بود که تمامی سکانسها دقیقاً طراحی شوند، مقدمات کار کاملاً آماده شود و طرحهای معماری تمامی دکورها و موقعیتهای دوربین را دربر بگیرند. اما همانگونه که گفتم، او نسبت به فیلمنامه آزادانهتر عمل میکرد و نماهایی را میگرفت که پیشبینی نشده بودند. این را میتوان از طریق دقت در صحنههایی که دور ریخته یا دکورهایی که عملاً از آنها استفاده نکرده فهمید.
دومناش: در انتهای فیلمنامه، یک صفحه هست با دستخط او.
لیسوسکی: بله، صفحهی بسیار جالبی است از یادداشتهایی که به احتمال زیاد خود وایدا نوشته است. اینها نظراتی هستند دربارهی فیلمنامه و واضح نبودن یا ناممکن بودن یک سکانس. این هم خود اطلاعات سودمندی را دربارهی نحوهی کار او بهدست میدهد.
دومناش: درهرحال این فیلمنامه مدرکی شگفتانگیز است. چه بهتر که کاملاً ترجمه و از اطلاعات آن استفاده شود.
لیسوسکی: بله، این اثر حقیقتاً نحوهی فیلمسازی کارگردان را نشان میدهد.
* این مطلب پیشتر در ششمین شمارهی ماهنامهی شبکه آفتاب منتشر شده است.