خشکبارِ دموکراسی

نور، شید، خورشید، هور، هورامان، اورامان. سرزمین برآفتاب. اینجا سنگ بر سنگ بند آمده. با ضربه‌ی اولین تیغ آفتاب حیات به جنبش درمی‌آید. مرد اورامی پله‌ها را دو تا یکی پایین می‌آید و به کوه می‌زند. زن اورامی هم و کودک اورامی. بالای کوه مقابل مقبره‌ی پیر به احترام لحظه‌ای توقف می‌کنند و مشغول کار می‌شوند. اولین چیزی که از گردش در روستای اورامان‌تخت به چشم می‌آید پاکیزگی است: «پیر شالیار (شهریار) فرموده محل زندگی و اطراف خانه باید تمیز و پاکیزه باشد وگرنه فرشته‌ی نور و رحمت به آن وارد نمی‌شود.» ‌این‌همه پاکیزگی از این فرمایش نشأت گرفته شاید.
زرد و نارنجی باغات میوه در پاییزان کم از سپید زمستان و سبز بهاران ندارد. روستای اورامان‌تخت ازآنجاکه در پس هزاران خم رشته‌کوه‌های زاگرس نشسته، هنوز بوی قرن گذشته را می دهد با هلهله‌ی عروسی مقدس و طعم همدلی.
ماموستا احمد نظیری اورامان‌شناس است و سال‌های زیادی از عمر را صرف شناسایی منطقه‌ی اورامانات کرده. در جست‌وجوی مفهوم و کارکرد کلمه‌ی «مه‌ری» در اورامانات به این کشف رسید که این منطقه بیش از هزار سال پیش به‌صورت شورایی اداره می‌شده و مردم در محلی به این نام انتخابات شورا را برگزار می‌کرده‌اند. ماموستا (استاد، ملا) چند سال پیش کنگره‌ی اورامان‌شناسی را با حضور کارشناسان داخلی و خارجی در اورامان‌تخت برگزار کرد و بخشی از دانسته‌هایش را در اختیار علاقمندان قرار داد. کتاب‌های زیادی درباره‌ی فرهنگ و تاریخ اورامان نوشته و به همین دلیل ارج و قربی نزد اورامانیان دارد.
ماموستا نظیری در سنندج زندگی می‌کند، سنندج کاسه‌ای پرستاره است از بلندای کوه آبیدر. شهری به پاکیزگی اورامانات و دل‌زندگی بازار پارچه‌های رنگی لباس زنان و دخترانش. پیرمرد با اولین درخواست همراهمان می‌شود تا در سفر به اورامان‌تخت مصداق سطرسطر نوشته‌هایش را نشانمان دهد. ‌اینکه اورامانی‌ها کنار جاده مشغول شادمانی هستند بی‌دلیل نیست. پیر شالیار فرموده سعی کنید موقع ازدواج، برگشتن مسافر، تولد فرزند، باران به‌موقع، محصول خوب، شفای مریض و به هر بهانه‌ای جشن و سرور و پایکوبی (هورپرای، هه‌لپه‌رین) را فراموش نکنید.
روستای اورامان‌تخت (هورامان‌تخت) روستایی است پلکانی با حدود چهار هزار و ۹۳۰ نفر جمعیت، تابع شهرستان سروآباد در استان کردستان و در مسیر رودخانه‌ی سیروان. دهستان اورامان از سمت غرب با کشور عراق و از سمت جنوب به پاوه و کوه شاهو و از شمال به مریوان و در شرق با روستاهای ژاورود و شهر سنندج همسایه است. کوه تخت با دو هزار و ۷۷۰ متر بلندا در غرب دهستان است. اورامان‌تخت به شیب تند خانه‌ها، کوه‌های بلند پربرف و دره‌های عمیق شهره است و به زبان اورامی مردم و هم‌داستانی‌شان.

برگزیدگانی از میوه‌های در دسترس

گردو، توت، گلابی خشک، بلوط، بادام. آن زمان همه‌ی مردم خواندن و نوشتن نمی‌دانستند و به‌همین دلیل پاور یا همان پیر برای هر کدام از معتمدان نامی ‌از میوه‌های خشک منطقه برگزید: «مثلاً «ماموستا بختیار» شد گردو، بلوط نشانه‌ی رأی به «مادر خندانه»، بادام نام «خانم بیان» و توت نشانی از «استاد عثمان اورامانی». بیست نفری که به تأیید مردم و پیران خدمتگزاری خود را ثابت کرده بودند کاندیدای عضویت در شورا می‌شدند و از آن میان چهار نفری که بیشترین آرا به دست می‌آوردند می‌شدند عضو شورا و تدوینگر آیین‌نامه‌های نحوه‌ی اداره روستا. «نحوه‌ی انتخابات افراد برای عضویت در انجمنی به‌نام «مه‌ری» و برای مدت چهار سال بوده که می‌توان گفت سالم‌ترین و به‌معنای امروزی دموکراتیک‌ترین نوع انتخابات بوده است. وظایف شورا بدون مزد و منت خدمت به مردم بوده و هنوز آثار دستورهای شورا در اورامان مشهود است.»
«مه‌ری»، که محل برگزاری انتخابات شورا بوده، هنوز در روستاهای منطقه‌ی اورامانات وجود دارد مثل «مرومه‌ری» در «دزلی» (روستایی نزدیک اورامان‌تخت)‌ یا «چه‌مه و مه‌ری» در روستای «کماله».
«اعضای انجمن یا شورا برای دوره‌ای چهارساله انتخاب می‌شدند. در پایان دوره پاور به منظور اختتام دوره‌ی قبلی و آغاز انتخابات دوره‌ی بعدی دستور می‌داده تا همه‌ی افراد واجد شرایط در محل شورا جمع شوند در اول بهاران. از اعضای پیشین شورا قدردانی می‌شده و ۲۰ تا ۲۶ کاندیدای جدید به مردم معرفی می‌شده‌اند.»

انتخابات سرّی

مه‌ری در روستای اورامان‌تخت در کنار مقبره‌ی پیر شالیار است، نزدیک چله‌خانه و سنگی به نام «کومسای». جایی بر بالای دره‌های پیچ‌درپیچ سبز. رودررو با روستا. احمد نظیری با همه‌ی فصل‌هایی که بر تنش گذشته سبک و چالاک خود را به مقبره می‌رساند و مه‌ری را نشان می‌دهد که سنگ‌فرشی به وسعت میدانی کوچک است. از بلوط کهنسال بالای سر میوه‌ای برمی‌چیند و در کیسه می‌اندازد. «رأی‌ریزی به‌شکل سری و کاملاً مخفیانه انجام می‌شده. پاور کاندیداها را به نام میوه‌های خشک در دسترس نام‌گذاری می‌کرده و مردم بر اساس انتخاب خود میوه‌ای بر‌می‌داشته و در کیسه‌ای به نام «هه‌لاوه» می‌انداخته‌اند. اورامی‌ها خود پارچه‌ی کیسه را بافته و رنگ‌ریزی می‌کردند و پاور در حضور همگان آن را می‌دوخته. آن‌گاه دستور می‌داده مردم، به‌گونه‌ای که کسی رأی‌شان را نبیند، میوه را در کیسه بیندازند.»

مردآزمایی

چیزی که پیش از بلوط‌زاران تکثیر شده بر پهنه‌ی کوه چشم را می‌نوازد سنگ‌های پرهیبت است که هر کدام تداعی تندیسی از موجودات خیالی را دارند. «همه‌کس امکان برگزیدن داشته‌اند. زن و مرد و پیر و بیمار. جوانان را اما برای سنجش قدرت تصمیم‌گیری و شرط بلوغ امتحانی در نظر می‌گرفتند. چهار حَکَم، دو سنگ با دو وزن متفاوت برای دختران و پسران برمی‌گزیدند. جوانانی که توان برداشتن سنگ «مردآزمایی» را داشتند حق شرکت در انتخابات را می‌یافتند.»
نظیری تأکید می‌کند زنان نه تنها حق شرکت در انتخابات را داشتند که انتخاب هم می‌شدند. می‌گویند ۲۳ پیر از ۹۹ پیر اورامان زن بوده‌اند. «زنان با مردان در تعیین سرنوشت شریک بودند. چون پابه‌پای مردان کار می‌کردند و در بسیاری از موارد از حقوق مساوی هم برخوردار بودند. هنوز «ئه‌داخه‌نانی» (مادر خندانه) ورد زبان اورامی‌هاست که چند دوره عضو شورا بوده و چنان شخصیتی داشته که همواره مردم او را انتخاب می‌کردند.»
شرکت در انتخابات و برگزیدن شورا جنبه‌ی قدسی داشته است. گفته‌اند کیسه‌ی سبز آرا را پس از پایان انتخابات تکه‌تکه می‌کردند و برای تبرک توزیع می‌کردند. آشی از صدقات مردم می‌پختند با گندم پوست‌گرفته، نخود، گوشت، دانه‌ی انار و چند نوع گیاه خشک معطر و بین مردم تقسیم می‌کردند. کسی حق خوردن آش را داشته که کاسه و قاشق دست‌ساز خود را آماده کرده بوده.
شورا (ژیرلا)، پس از انتخاب، قدرت اجرایی را به دست می‌گرفت و مصوباتش لازم‌الاجرا بود. شورا بر اساس کتاب معرفت پیر شالیار و با توجه به مقتضیات زمان قوانین را وضع می‌کرد. ژیرلا به مسائل فقرا حساس بود. هر ماه به خانواده‌ها سر می‌زد و اگر خانواده‌ای کسری در خوردوخوراک داشت از افراد غنی قرض می‌گرفت و به آنان می‌داد. افراد ندار به محض گشایش قرض را ادا می‌کردند. اگر هم قانون جدیدی در شورا تصویب می‌شد، مردم را جمع می‌کردند و خبرشان می‌دادند.
شورا در تصمیم‌گیری‌ها توجه بسیاری به کتاب معرفت داشت که برگرفته از گفته‌های زرتشت و نزدیک به کتاب اَوستا بود. مردم منطقه همواره به رعایت دین و اخلاق پایبند بوده‌اند؛ همان‌طور که اکنون به فرامین اسلام توجه دارند.
پیر شالیار فرموده هر کس بشاش و خنده‌روست اهورایی و بهشتی است، عبوس و بدخلق هم اهریمنی و جهنمی. سفارش‌های زیادی هم در مسایل بهداشتی دارد.
«خداوند به هر کس پسری بخشید باید دو اصله و دختری بخشید باید یک اصله درخت بکارد.»
«ناخن‌هایتان را بگیرید چراکه زیر ناخن اهریمنان جمع می‌شوند.»
«شانه‌ی شکسته را به کار نگیرید و در ظرف شکسته‌وبسته چیزی نخورید.»
«غذای مانده‌ی شب را نخورید مگر روی آن را با زغال پوشانده باشید.»
«غذایی که دندان توان جویدنش را ندارد نخورید.»
«در هیچ شرایطی هرگز آب را کثیف نکنید.»
«برای تهیه‌ی لباس از پشم حیوانات استفاده کنید نه از پوستشان.»
«هیچ حیوانی را مگر برای تغذیه بی‌جان نکنید. هر یک از جانداران مخلوق خدا هستند و به مصلحتی آفریده شده‌اند آنها را آزار ندهید. درختان زیبا هستند و جان دارند آنها را بدون نیاز شدید قطع نکنید، فکر کنید اگر دست و گوش ما را قطع کنند چه می‌شود.»
نظیری معتقد است آثار این سفارش‌ها و دستورات بهداشتی اسلام باعث شده که هنوز مادران اورامی بی‌وضو به کودک خود شیر نمی‌دهند و همگان محل زندگی را پاکیزه نگه می‌دارند و به سنت پیغمبر روزی چند بار مسواک می‌زنند.»

حکایت آن دزدی که از یاد نرفت

به داشته‌ی خود قانع بودند، بر دارایی دیگری چشم نداشتند و به حق دیگری تجاوز نمی‌کردند اورامی‌ها. در بهار می‌کوچیدند به دامن طبیعت. خانه و دیار را بی‌نگهبان رها می‌کردند و به خانه‌باغ هه‌وار (ییلاق) می‌رفتند. ماموستا نظیری نقل می‌کند از ماموستا عبدالکریم مدرس که در کنگره‌ی اورامان‌شناسی روایت کرد حکایت دزدی معروف در اورامان را که بعد‌ها دزدی‌اش مبدأ تاریخی شد. «حکایت دزده‌کی و هه‌ورامان: پیران گذشته‌ این داستان را روایت می‌کنند. فردی از اورامان مقداری گردو دزدید و دزدیش آشکار شده، از شرمندگی به شهری دیگر نقل مکان کرده و مدت بیست سال مانده و فکر کرده که مردم از یادشان رفته است. همین‌که به اورامان رسیده همه به یکدیگر خبر دادند که دزد برگشته است. گویا بعد از رفتن او این دزدی مبنای تاریخی شده و برای هر مسأله‌ی مهمی این دزدی را مبنا قرار می‌دادند (عمر پسر من پنج سال بعد از دزدی است یا من ده سال بعد از دزدی این زمین را خریدم. و این دزدی سال‌های سال بین مردم شایع بود. چراکه دزدی سابقه نداشت و این دزدی مسأله و واقعه‌ی تلخی بود که مردم از یاد نبردند.»
اورامی‌ها از قدیم‌الایام خودکفا بوده‌اند. در گذشته لباس خود را از پشم و پنبه می‌بافتند و با ابزار دست‌ساز کار می‌کردند. بی‌نیاز بودند. گلیم و فرش و جوال و ظروف را با ذوق‌وسلیقه‌ی اورامی می‌ساختند. هنوز لباس و کفش مردم همان طرح‌های هزاران سال پیش را دارد: محکم اما ظریف.
کلاشی خوچنم چوخه له به‌رما/ کلاوی ده‌سچنی خومه له سه‌رما
(کفش‌هایم را خودم می‌بافم و لباس‌هایم را خودم درست می‌کنم/ کلاه دست‌دوز خودم را بر سر می‌گذارم)
کلاش و قاچی خوم هه‌نگاری خوم
(کفش پاهایم مال خودم و گام‌هایم دیگر متعلق به خودم خواهد بود)
کلاوی که‌س ئیتر ناچی به سه‌رما
(کلاه هیچ کسی سرم نمی‌رود)
به‌دلما درکی مننه‌ت نه چووه چونکه
(خار منت بر دلم فرو نرفته زیرا)
به ده‌سما چوو له‌گه‌ل نه‌خشی هو‌نه‌رما
(زیاد در دست‌هایم فرورفته هنگام نقش هنر)
که‌مه‌وج و جاوگ و جاجم بریسم
(وقتی که موج و کرباس و جاجیم می‌ریسم)
ده‌ناریسم له کردار و ئه‌سه‌رما
(در کردار و اثرم پشم کسی را نمی‌ریسم)

سنتِ تعاون ژیرلا

سنت به‌جامانده از شورای اورامان یاری رساندن است که هنوز نشانه‌های آن را می‌توان دید. به دستور شورا هنگام کوچ ییلاقی پیرزنان و پیرمردان بی‌کس و ناتوان را پیش از دیگران به هوار می‌بردند سپس دیگر خانواده‌ها حق کوچیدن داشتند. کسانی که باغ یا مزرعه و احشام بسیار داشتند، ملزم بودند چند خانواده‌ی فقیر را هم با خود به ییلاق ببرند. این کار بدون هیچ منت و در نهایت سادگی انجام می‌شد. اگر کسی چیزی مثل نمک یا ذرت از خارج از اورامان می‌آورد، نه تنها به اندازه‌ی نیاز خود بلکه، باری می‌آورد که همگان بتوانند به قدر احتیاج بردارند. هیچ‌گاه چیزی احتکار نمی‌شد و کسی حق کسی را ضایع نمی‌کرد وگرنه شورا مجازات خاطیان را تعیین می‌کرد. این تنبیه معمولاً کار کردن و طرد شدن از سوی همگان حتی خانواده بود.
هنوز در مراسم عروسی پیر شالیار که در دو مرحله، نیمه‌ی بهمن و نیمه‌ی اردیبهشت، در چندین روز متوالی برگزار می‌شود هر کس وظیفه‌ای نانوشته دارد که بی‌گفت‌و‌گو به انجام می‌رساند. مراسم پیر شالیار در سال‌های اخیر مورد توجه بسیاری از مستندسازان و عکاسان و مردم‌شناسان ایران و جهان بوده است. سال گذشته محمد رستم‌زاده مسؤول برگزاری شورا بود. طبق سنت پدر و پدرجد، خادم مقبره‌ی پیر شالیار است. این روزها به‌علت جراحی چشم بیشتر در خانه می‌ماند. وقت شام سرزده وارد شده‌ایم. با اشتیاق به استقبال می‌آید. اهالی همه از بیماری او با خبرند و کم‌کم اتاق پر می‌شود از عیادت‌کنندگان خادم پیر شالیار. علی بخشی هم می‌آید؛ کسی که قرار است امسال برگزاری مراسم عروسی مقدس را مدیریت کند. مراسمی که گاه با وجود برف سنگین کردستان تا پانزده هزار میهمان دارد. علی بخشی نگرانی‌ای از بابت برگزاری مراسم ندارد چراکه اورامی‌ها هر کدام بدون نیاز به گفت‌وگو هر یک گوشه‌ای از کار را می‌گیرند و ظرف چند ساعت مراسم هزارساله موبه‌مو اجرا می‌شود و در پایان روستا در کمال آرامش به حیات طبیعی بازمی‌گردد.

عروسی مقدس

در اورامان قبل از اسلام هر کس را که به تخصصی دست یافته و توان خدمتگزاری داشته پاور یا پیر می‌گفتند. این پیران در رشته‌های دامداری، کشاورزی، پزشکی، گیاه‌شناسی و ستاره‌شناسی مهارت داشتند. قبل و بعد از اسلام ۹۹ پیر اورامان به شهرت رسیدند که رشته‌ی تخصصی و محل دفن ۹۶ تن از آنها را هنوز سالخوردگان منطقه به خاطر دارند. پیر شالیار اما به‌واسطه‌ی کرامت و توانایی‌های بسیارش در سراسر استان کردستان شناخته‌شده‌تر است. حکایت شهریار و دختر بخارا یکی از روایات مربوط به زندگی شالیار است. «پیر شالیار به شفا دادن بیماران معروف بود، دختر یکی از فرمانروایان بخارا را، که بیمار شده و زبانش بند آمده بود، برای معالجه به گوشه‌گوشه‌ی جهان فرستادند اما علاج نشد. در راه بازگشت از کرامت پیر می‌شنوند. به اورامان می‌رسند و دختر با سنگ شفابخش پیر (کومسای) شفا می‌گیرد. به دستور پدر دختر می‌توانست به شرط رضایت خود با کسی که شفایش می‌دهد ازدواج کند. دختر رضایت خود را اعلام می‌کند اما پیر، که کمتر از سی سال سن داشته، می‌گوید من ثروتی ندارم و نمی‌توانم مخارج عروسی را بپردازم. مردم برگزاری مراسم را به عهده می‌گیرند و هر کس گوشه‌ای از کار را می‌گیرد تا عروسی پیر آن‌گونه که شایسته است برپا شود. مادر پیر چهارشنبه به خانه‌ی اهالی گردو می‌فرستد و خبر عروسی را می‌دهد. مردم گوسفند قربانی می‌کنند و گوشت‌ها را تقسیم و با گندم، دانه‌ی انار و هزبه (نوعی گیاه) آشی درست می‌کنند و با نان گردویی می‌خورند.»
اکنون ۱۰۲۰ بهار از آن سال گذشته و اورامانی‌ها هنوز سالگرد عروسی پیر را جشن می‌گیرند. مراسم «کته‌کته» و «کلاروژنی» پیش‌درآمد مراسم بهمن‌ماه هستند.
بزرگان در خانه‌ی پیر جمع می‌شوند، خانه‌ای که هر سال تعداد میهمانانش را می‌شمارند. می‌گویند هزار نفر هم در آن اتاق کوچک جای می‌گیرند. همه تنگ در کنار هم می‌نشینند، دف می‌زنند و کلاش (کفش) و تسبیح پیر را می‌بوسند و با احترام در صندوقچه می‌گذارند. در روز عروسی دف می‌نوازند و درویشان دست‌ها را، حلقه کرده به کمر یکدیگر، سر تکان می‌دهند و با ریتم موسیقی پا برمی‌دارند. ذکر «الله، الله» که بالا می‌گیرد، برخی کلاه و دستار از سر برداشته، گره از زلف باز می‌کنند. عکاسان زیادی در این مراسم منتظر ثبت این صحنه‌ها هستند. رقصندگان و نوازندگان مراسم را ادامه می‌دهند حتی اگر برف همه‌ی زمین را پوشانده باشد. تا سماع درویشان اوج می‌گیرد، آش مخصوص هم می‌پزد. همه با سطل و کاسه در دست به انتظار می‌مانند تا اگر شده حتی قاشقی از آن بخورند. صدای دف تا غروب آفتاب شنیده می‌شود. روز بعد نیز مراسم در مقبره‌ی پیرشالیار انجام می‌شود. در بارش برف مردان نقطه‌های سیاهی هستند که جاده‌ی هفتصدمتری روستا تا مقبره را طی می‌کند و آنجا باز زیارت، نیایش، رقص و سماع.
مراسم که تمام می‌شود، همه به چله‌خانه‌ی پیر سر می‌کشند و سنگ شفابخش را زیارت می‌کنند. درخت شفابخش پیر با پارچه‌های سفید و سبز پوشانده شده، مردان کنار درخت ایستاده و به لهجه‌ی اورامی ذکر می‌خوانند. به‌گفته‌ی ماموستا مراسم اردیبهشت‌ماه هم در کنار مقبره‌ی پیر برگزار می‌شود. مردم در قبرستان تکه‌ای از سنگ بزرگ مقدس را می‌شکنند و خرده‌های آن را بین هم قسمت می‌کنند. معتقدند سنگ تا سال دیگر دوباره رشد می‌کند. در این روز هم تا غروب باز رقص است و سماع و دف مقابل خانه‌ی پیر شالیار.
احمد نظیری روایت عروسی باشکوه پیر را تمام می‌کند و این پایان سفر است و دوباره جاده‌ای پیچ‌درپیچ زیر چرخ ماشین. شجریان در اوج می‌خواند:
«اول بگیر آن جام مه بر کفه‌ی آن پیر نه/ چون مست گردد پیر ده، رُو سوی مستان ساقیا»

*این مطلب پیش‌تر در چهارمین شماره‌ی ماهنامه‌ی شبکه آفتاب منتشر شده است.

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

حساسیت‌ها در حد کشورهای توسعه‌نیافته است

مطلب بعدی

فراتر از افسانه‌های زندگی‌نویسان

0 0تومان