خنکای پاییز در استخوانم، از پلههای ساختمانی صنعتی در بروکلین بالا میروم و نیکی نجومی، مردی ریزجثه با موهای جوگندمی، با لبخند کودکانهی نافذی به استقبالم میآید. مرا میگیرد و به آغوش هم میافتیم؛ مهری برون میتراود که تنها بین غریبههایی اتفاق میافتد که در غربت زندگی میکنند. برای من غنیمتی است. چون نجومی، این نقاش بیباک ایرانی، کسی است که نقاشیها و طرحهای نوآرمانندش سالهاست ذهن مرا به خود مشغول کرده. کارهای حماسی دستش، مثل جوهر روی کاغذ، پیچوتاب رویاهای واقعیتی نامتقارن را باز میکند و لکههای نبردهای سخت تاریخیِ اغلب مربوط به امپراطوری پارس و اسلام را میمالد به چهرههای در حال کنشِ شخصیتهای سیاسی معاصر. در موازات این، کارهای بومهای پرجوشوخروش و رنگارنگی هستند که خط باریک بین قدرت، فساد و ابزوردیته را نمایان میکنند. ضرب قلمموهای پهن اما دقیق فیگورهایی از پیکاسو گرفته تا پاپ را بیرون میکشند و زمینهساز روایتهایی میشوند که شخصیتهای سیاسی را پنهان پشت نقابهایی نشان میدهد که نمیخواهند به واقعیتهای کهکشانی بهظاهر دیستوپیایی تن دهند.
این تصاویر واقعیتی را جادو میکنند که ظاهراً به یک اندازه بلافصل است و در کهکشانی جایگزین پراکنده. مشتاق، به این سو و آن سوی استودیوش پرت میشوم و داراییهایش را وارسی میکنم. جعبههای بریدههای روزنامه تلنبار شده کنار دیوارها و روی میز نجومی. او متوجه کنجکاوی من شده، تای نیمدوجین بریدهی روزنامه را باز میکند؛ اینها اسناد بصری رخدادهایی است از یادوارههای تاریخ گرفته تا مسائل ظاهراً پیشپاافتاده. کمکم این لحظههای سترگ تاریخی را با فراست در کلاژی ارهمانند روی میزش جلو من میچیند. از همنشینیهای بصریاش میفهمم که به نظر این مرد، تاریخ ابزاری است در دَوران که بهواسطهی امیال و اشاراتی مقدر تعریف میشود؛ گرسنگی و شهوت، در لباس کشمکش و شکست، که بعد بهشکل آرمانشهری دوباره ظاهر میشوند. این کنش تعریفشدهی روی هم سوار کردن پارههای تاریخ با زندگی خود هنرمند در سخن است، چونان که با تجربهی مهاجر.
نجومی مثل خیلی از ما عمری پر از فرارها و بازگشتهای مکرر را از سر گذرانده؛ از موطنهایی که هرگز به وعدههای خود وفا نکردهاند. این در پردههای نقاشیاش پیداست که اغلب شخصیتهایی بهظاهر اساطیری را پیش میکشند؛ شخصیتهایی که از پاششهای اکنون نشت میکنند، همان لحظههای نادر تعمق که انگار خیالبافتههای سیاسی میگذارند به یادشان بیفتیم، بازنگریشان کنیم و با آنها دوباره آشتی کنیم. اما زخم جان هم در قلمرو خیال هست. نجومی ایران را ترک گفت و در تبعید در امریکا زندگی کرد. وقتی برگشت در وطن از او تجلیل کردند. بعدتر مورد انتقاد قرار گرفت و دوباره به آن سوی اقیانوس اطلس گریخت.
متوجه تختی در اتاق میشوم. آخر هنرمند چطور میتواند با این ارواح پلید گذشته که به این زیبایی روی دیوارها استحاله کردهاند بخوابد؟ روی لبهی صندلیام مینشینم و سؤال میکنم. بااینحال، جوابهای نجومی با سرعت و شور به زبان میآیند و حکایت از وضع دیگری دارند. این استودیو نه اتاق خاطراتی خشن که زمین بازی است برای به خیال سپردن زخمهای تاریخ. با نگاه به تصاویری که آخرین جانمایهی آثار هنرمند را ساختهاند، بحث دنبالهدار حول رابطهی غرب با ایران عصر جدید مدام سر بیرون میآورد. در استودیو هنرمند، زمان دعوتگر میشود، بازهای بیپایان، نیروگرفته از خاطرهی امکانی متفاوت، به منظرهای از هر چیز تازه و معاصر که تناقضهایش چندآوایی و رنگارنگ است.
با این همه اینجا سر یک چهارراهیم. در واقع، تازه بازگشایی موزهی هنرهای معاصر تهران را دیدهایم، جایی که نجومی روزی قرار بود در آن نمایشگاهی داشته باشد، که ناگهان بهدلیل کشاکشی سیاسی لغو شد. این قابهای مرجع ابزارهایی هستند که برای من مهاجر تبعیدی اهمیت دارند اما برای دیگران صرفاً حواشی ماجرا هستند. نقاشیهای نجومی چون رویایی رفتهرفته گشوده میشود یا شاید بیداریهایی هستند که مثل منظرههای استادان فرانسوی از طرح رنگی داستانهای علمیتخیلی الهام میگیرند. اما این فیگورهایی که پیش رویمان میبینیم کیستند؟ چه اهمیتی دارد؟ فرمها، داستانها، یا نقدهای تندوتیز تمثیلی موجودات زندهاند؟
در یکی از نقاشیها، «حیوان خوشذات» (۲۰۱۵)، دو فیگور با لباسهای بیرنگ شهرداری تقریباً معلق بالای یک منظره ایستادهاند. با ویرانهای در فراپشت، نخی سفید این دو را بههم پیوند میدهد، مثل نخ عروسکهای خیمهشببازی: آیا این فیگورها در اقدام بیرحمانهی سیاسی آلت دست شدهاند؟ در دستهایش با هم نقاب حیوانی سرخ را گرفتهاند: سگی یا شاید گرگی، حیوانی بدوی و مرموز که نقش بز عزازیل آنها را بازی میکند.
حیوانها دوباره سر از «نامهای به یک دوست» (۲۰۱۵) درمیآورند. اینجا، نجومی از تکنیک چکه استفاده میکند تا دنیایی ظاهراً تکنیکالر را پیش چشم ما بگذارد. پسزمینهای ویران پیش روی ماست و چشم فوراً به سگ تازی سرکشی میرسد که ماسک جراحی زده تا هوای آلوده نخورد. بر پشتش یک ماهی بزرگ چندرنگ است که انگار به پوست سگ دوخته شده. ماهیت ابزورد این صحنه، که در آن حیوانات بهشکلی صوری به زیستگاههای پارادوکسیکال تبعید شدهاند با حضور دو فیگور بینوا، که در حواشی بوم به تصویر کشیده شدهاند، تشدید میشود. باز لباسشان نشان از یک جور استخدام دولتی خاص دارد. اینجا اما صورتهایشان تقریباً پشت پردهی ماسکهای ونیزی پنهان است.
این پردهپوشی در سرتاسر «تو و من» (۲۰۱۵) ادامه دارد که در آن ملغمهی دو مرد با لباس سیاسی غلوزنجیرشده روی یک صندلی در دشتی حزین نشسته و نقاب کلهی خرگوش به صورت زده. اما این نه باگزبانی با چهرهای معصوم که سروشکلی ددمنشانه است که شاید دزد خردهپای یک مغازه در صحنهای کابوسوار تحویل میدهد. خیالپردازیهای تند نجومی همان شدت و حدت متن تاریخی جوزف کنراد، «دل تاریکی» (۱۹۶۷)، را دارد. تصاویر او در حالتی بین شبانهها و نور روز است که مثل کنراد ناممکنی معصومیت را در جهانی ترسیم میکند که نیروی پیش روی خود را از جاهطلبی سیاسی آدمها میگیرد.
رابطهی ناممکن و نامحتمل وضعیت تعیینکنندهای است که نجومی مرتب آن را میآزماید. در «همهچیز باز باز بود/ هست» (۲۰۱۵)، هنرمند بیاغراق دنیا را وارونه میکند. در این اثر، آتش غران خیابانی بهپهلو توی صورت سه سیاستمدار نقابدار میزند. مقاومت جاذبه بیشتر در «کنش بالقوهی صمیمانه» (۲۰۱۵) روشن میشود که در آن میتوان فرم برهنهی مؤنثی را دید که بر فراز منظرهای معلق است که انگار عمود از ریشه کنده شده. این کیفیت سوررئالیستی به دراماتیکترین شکل ممکن در «بوی یاسمن» گنجانده شده؛ کار آبمرکب بزرگی روی یک سری کاغذهای بههمپیوسته که کل عظیمی را شکل میدهند. اینجا، سیاستمداران را میتوان زانوزده روی زمین دید که پی چیزی میگردند که نمیشود با اطمینان گفت چیست. آدم دوباره که نگاه میکند، زمین بهنظر باغ میآید، دشتی وسیع. دوباره که نگاه کنید فیگورهایی پارسی میبینید شمشیربهدست که هوا را، زمان را، در برابر روایت یأس و شکست تاریخ میبرند. همین مقاومت مطلقگرای تاریخ شاید محکمترین پیوند این مجموعهی آثار است. اما در دنیای نجومی، همهی ما عمال همدست تخیل سیاسی هستیم که بالقوه میتوانیم راه خود را به آیندهی جدید جمعی با تمرد بسازیم.
- دکتر عمر خُلیف نویسنده و نمایشگاهگردان موزهی هنرهای معاصر شیکاگو است و این متن در کاتالوگ نمایشگاه نیکزاد نجومی در گالری تیمور منتشر شده. ترجمه و باز نشر آن با اجازهی نویسنده بوده است.
- این مطلب در شماره ۳۰ مجله شبکه آفتاب (نوروز ۱۳۹۵) چاپ شده است.
- تمام عکسهای این مطلب در شماره ۳۵ شبکه آفتاب با اجازهی هنرمند و گالری تیمور بوده است.