به قدرت آب روان

خیابان هنوز هوشیار نیست، پلکی به‌هم ‌زده اما بیدار نیست. خیابان فاصله‌ی بین رود و خانه‌های شهر را با هاشورهای سفید پر کرده. تیغ خورشید به لب رود نرسیده، شبح‌های سپید دسته‌دسته و تک‌به‌تک در کوچه‌های حاشیه‌ی رود پیدا ‌می‌شوند. مقصدشان رودخانه‌ است. انگار در صبح روز خلقتشان آوای کارون آنان را به خود خوانده‌ است.
کارون راه درازی از رشته‌کوه‌ها تا دشت خوزستان پیموده تا در این نقطه از اهواز متبرک ‌شود. تن به خاک و سنگ ساییده، از خم‌وچم‌های هولناک گذشته و اینجا در اهواز لم داده بر بستر چندهزارساله‌اش؛ آینه‌ای رودررو با آسمانِ غبارگرفته.
دیدار سپیدجامگان و کارون پنج‌شنبه‌ها و یک‌شنبه‌ها تکرار می‌شود. مردان و زنان در آب می‌ایستند تا کارون تعمیدشان کند. بر حاشیه‌ی رود نماز می‌خوانند و اورادشان را به آب می‌بخشند. به کارون و به همه‌ی آب‌های جاری که «یردنای بزرگ» می‌گویند؛ یادآورِ رودخانه‌ی اردن در فلسطین.
مکان مقدس «صابئین مندایی» سکویی است سیمانی نزدیک به هشتمین پل کارون در اهواز، معروف به پل کابلی. رسته یا لباس دینی به تن دارند و شاخه‌ای از یاس، که اکلیل می‌گویند، بر انگشت دست پیچیده‌اند. مردان، که همه مو و ریش بلند دارند، صحنه را همان‌گونه که در کتاب آمده چیده‌اند. درفشی در میانه و بخوردانی در مقابلش و عصایی از چوب زیتون به نام «مَرگنا». آداب را موبه‌مو اجرا می‌کنند.
زنان با چشم‌های صامت در صف تعمید ایستاده و لب می‌جنبانند. آیه‌هایی از «گِنزاربا» (کتاب مقدس صابئین مندایی) و تعالیم یحیی ‌بن زکریا. در میان تعمیدشوندگان دو نوعروس و داماد هم هستند. یک هفته پیش از ازدواج تعمید شده‌اند و حالا سی روز پس از زندگی مشترک باز به آغوش رود بازگشته‌اند. نوزادی هم در صف تعمیدیان است. او در این مراسم با نوازشِ کارون به پیروان شریعت آب‌های روان می‌پیوندد و نامی دینی خواهد گرفت.
کارون هزاران سال است که از شوشتر تا اهواز بارها بر مراسم منداییان صحه گذاشته، همچنان که هزاران‌هزار سال پیش تصویر آناهیتا را در آینه‌ی صورت تماشا کرده «و نخستین چیزی که قبل از جانوران آفرید، آب بود و آسمان. خدا بر آب بود و چون خواست که خلق را بیافریند، از آن بخاری بیرون آورد و بخار بالای آب برآمد و آن را آسمان نامید. آن گاه آب را بخشکانید. زمین را بشکافت و هفت زمین کرد…»

کارون آلوده تطهیر می‌کند

مندایی کمربند همت بسته، چاره‌ی رهایی از شر و بدی‌های دنیوی. سالم‌ چُهیلی،‌ رئیس‌ انجمن‌ منداییان‌ ایران‌ هفتاد‌و‌هشت‌ساله، پوشیده در رسته‌ی سپید، چشم‌ها آرام‌گرفته، تیغه‌ی بینی کشیده، لب‌ها نازک و پنهان در ریش سپید، دست‌های لاغر و بلند را رو به قبله در شمال بالا گرفته و آیه می‌خوانَد. چُهیلی در زمره‌ی گروهی از منداییان است که به آنان «اِشکندا» می‌گویند، اینان روحانی نیستند اما به دلیل مطالعه و ممارست در دستورات دینی به نقطه‌ی ممتازی در شناخت زبان و متون دینی رسیده‌اند و روحانیون را در برگزاری مراسم یاری می‌دهند. اشکندا چُهیلی بیش از دیگرِ هم‌رسته‌ها به امور و مسائل صابئین احاطه دارد. ازاین‌رو همواره به نمایندگی از منداییان در همایش‌ها و کنفرانس‌های ادیان در ایران و جهان شرکت می‌کند.
چُهیلی می‌گوید: «صابئین از ریشه‌ی کلمه‌ی آرامیِ صبا می‌آید به معنی فرورفتن و غسل کردن در آب. مندا هم به معنی علم و دانش و مندی مکان تجمع منداییان است. کتاب مقدس منداییان «گِنزاربا» به معنی «گنج عظیم خداوند» کتاب آدم یا به قولی صحف ابراهیم است. در این کتاب دستورهایی خطاب به فرشته‌ی جبرئیل یا «هیبل زیوا» گرد آمده است. در گنزاربا به هر رودخانه‌ی جاری «مِیّا هِیّی» به معنی «آب خداوند» می‌گوییم؛ آبی که حیات می‌دهد. آب‌هایی که از زمین بجوشد و به‌صورت قنات و آبشار جاری شود همه میا هیی است اما حیات در آب‌های مخلوط یا «مِیّا تاهمی» مغشوش است. در کتاب آمده وقتی «مِیّا هِیّی» را با «مِیّا تاهمی» مخلوط کردند، در آب‌های تاهمی حیات به ‌وجود آمد که همین اقیانوس‌ها و دریاها هستند. منبع اصلی آب‌های روان و سرچشمه‌ی سرازیر شدنشان بر کره‌ی خاکی دنیای نور است. انسان در این دنیای خاکی در این آب غسل کرده و خود را برای خوبی‌ها و نهی از بدی‌ها آماده می‌کند اما باز در مرحله‌ی آخر باید روانش از آب‌های روان عبور کند. میا هیی یا آب‌های روان زنده هستند، صحبت می‌کنند، می‌شنوند و جواب می‌دهند.»
یکی از مردان برای وضو ساختن وارد آب می‌شود، آیه‌هایی از گنزاربا می‌خواند، آیه را در زبان آرامی بوثه می‌گویند. دست را در کارون فرومی‌برد و بر آب سلام می‌دهد. «متبرک باد یردنای بزرگ آب‌های حیات، خدایم ستایش باد.» مشتی آب به صورت می‌زند و سه بار می‌خواند: «متبرک باد نام خداوند بزرگ و باوقار که از خود منبعث شده است. دست‌هایمان را با حقیقت شست‌وشو می‌دهیم.» بعد مسح پیشانی و گوش‌ها «گوش‌هایم صدای خداوند را شنیده‌اند» و بینی و بعد دست راست بر چپ آب می‌ریزد: «نشانی که بر من است نبود از آتش و روغن و عمل تدهین شدن، نشانم در یردنای بزرگ آب حیات است که کسی به قدرتش نمی‌رسد. نام خداوند و عرفان خداوند بر من یاد باد، ظلمت مقهور شده و نور برقرار گشته است.» و دهان، زانو و پاها «بر پاهایم دست‌های شیاطین مسلط نخواهند شد.»
چهیلی می‌گوید: «ما برای وضو یازده بوثه می‌خوانیم. دست‌هایمان را با آب می‌شوییم و به‌ظاهر پاک می‌کنیم، به این معنی که دست را با حقیقت شست‌وشو می‌دهیم یعنی این دست‌ها قتل نکند، دزدی نکند و آزار ندهد. اگر این کارها را انجام دهد حتی اگر با آب بشویید، تمیز نمی‌شوند. سه بار صورت را آب می‌زنیم و چهره‌ی خدا را یاد می‌کنیم. دست‌ها را به حالتی می‌گیریم که نشانِ پربرکت بودن آب است. آب روان آن قدر قدرت دارد که کسی به قدرتش نمی‌رسد.»
رکنِ اساسی شریعتِ مندایی، که در قرآن در ردیف اهل کتاب (یهودیان، زرتشتیان و مسیحیان) از آن یاد شده، تعمید با آبِ روان است، ازاین‌رو حیات دینی منداییان به نبض کارون بسته است. سکوی نمازگزاران با چهار پله به کارون منتهی می‌شود. بطری‌های آب معدنی، کیسه‌های پلاستیکی، خرده‌های چوب و دورریختنی‌های مردمِ شهر سوار بر امواجِ رود پیش آمده و در اطراف سکو پهلو گرفته‌اند. منداییان اهواز همه در حوالی این سکو خانه ‌دارند؛ جایی که راحت‌ترین دسترسی را به کارون دارد. سالیان سال است که آنان خاطره‌ی رودهای مقدس را با کارون زنده می‌کنند.
افت آب و آلودگی کارون چُهیلی را غصه‌دار کرده: «از کارون با نام «حِمامُ اللای» (آب گرم) در کتاب نماز و کتاب «قُلِستا» (کتاب ازدواج) یاد شده. کارون برای ما خیلی مهم است، هر حرکتی برای حیات کارون صورت بگیرد، اگر مثبت باشد از آن استقبال و تشکر و تقدیر می‌کنیم و خدای ناکرده اگر منفی باشد‌ـ مثل احتمال انحراف آب برای احداث مترو‌ـ برای ما مصیبت خواهد بود. اگر کارون نباشد ما تعمید را کجا انجام دهیم؟ خیلی‌ها می‌گویند جاهای دیگر را در نظر بگیرید، اما این مکان اکنون برای ما جا افتاده. زیر پل کیانپارس گود است و امکان اجرای مراسم نیست. از طرفی ممکن است حضور ما با فرهنگ هر جایی سنخیت نداشته باشد. درحال‌حاضر تعداد کمی از منداییان در حاشیه‌ی کارون نزدیک به بقایای سد ساسانی مراسمشان را برگزار می‌کنند، اما بیشترین جمعیت به این مکان‌ می‌آیند.»
چندی پیش کاسه‌های سفالی با خطوطی به زبان صابئین از سده‌های پنجم تا هفتم قمری در شوشتر به دست آمد که نشان می‌دهد روزگاری دراز حاشیه‌ی رودخانه‌های شوشتر محل استقرارشان منداییان بوده است.

هجرت از اورشلیم؛ پناه در ایران و عراق

در جهان مادی نخست آسمان و زمین را آفرید. آن‌گاه به فرشته اپثاهیل دستور داد آسمان بگستراند و ستار‌ها و ماه و خورشید را بر دامن آن بریزد. پس زمین پدید آمد. زمین در آغاز گرم بود و سپس سرد شد. آب حیات (آب جاری) را که در جهانِ روحانی آفریده بود بر زمین روان کرد. درختان و سبزه و میوه، ماهیان و پرندگان و حیوانات وحشی را موجودیت داد. پس بر آن شد تا آدم را خلق کند، از گِل. صابئین باور دارند اکنون ۴۴ هزار و ۳۷۳ سال از هبوط آدم می‌گذرد.
آدم و حوا هزار سال به خوبی و خوشی زندگی کردند. اما این پایان داستان نبود که قصه با نوح دوباره اوج گرفت و هجوم آب‌های خروشان و کشتی و نجات، تا پیامبری دیگر که بار وقایع را بر دوش بگیرد.
در گنزاربا آمده، پس از طوفان نوح، جهان نیست و نابود شد و بازماندگان این حادثه در اورشلیم جای گرفتند. می‌گویند صابئین سال‌ها پیش از میلاد مسیح در اورشلیم ساکن بوده‌اند اما در کنار یهودیان آرام‌وقرار نداشته‌اند و یحیی از این شکایت داشته که پیروانش در آسایش نبوده‌اند. صابئین سرانجام از اورشلیم کوچیدند. درباره‌ی این مهاجرت فقط در کتاب «حران گویثا» مطالبی نقل شده: «منداییان در پی مکانی که از ظلم و جور خبری نباشد و از دسترسی ظالمان به دور باشند، از شهر بیرون آمدند.» (حطاب ۲۰۰۱، ص ۲۹۰) تاریخ خروج از اورشلیم حلقه‌ی مفقود هجرت صابئین است اما می‌گویند کوچ آنان پس از رحلت یحیی بوده. در آن زمان، بهترین چاره آمدن به بین‌النهرین و پناه گرفتن در حکومت پارسیان بود. بین‌النهرین و رودخانه‌های جاری و پر‌آب ایران و رواج زبان آرامی در ادارات شاهنشاهی هخامنشی انگیزه‌های کوچ را تقویت کرد. منداییان کوله‌بار را در عراق و ایران در کنار رودهای دجله، فرات و کارون زمین گذاشتند و اکنون در ایران پیشینه‌ی دوهزاروپانصدساله دارند. سال‌ها دامداری و کشاورزی کردند و به دست خود گاوآهن ساختند. ذوقشان در پرداخت فلزات و ساخت طلا، نقره‌ و جواهرات شکوفا شد. بسیاری از منداییان اهواز هنوز به این علاقمندی آبا و اجدادی مشغولند.
جنگ‌های عراق با ایران و حمله‌ی امریکا به عراق باعث مهاجرت‌هایی در سال‌های اخیر شد و تعدادی از صابئین به کشورهای آلمان، سوئد، امریکا و به‌ویژه استرالیا کوچیدند که آب فراوانی دارد؛ اما به گفته‌ی چهیلی امروز بیش از بیست هزار مندایی در ایران و هفتاد هزار نفر نیز در عراق ساکنند.
وقتی موبه‌مو از آداب و مناسک صابئین حرف می‌زند به فارسی و به لهجه‌ی اهوازی سخن می‌گوید. کلمات عربی را هم غلیظ ادا می‌کند. اما وقتی گنزاربا می‌خواند آدم دیگری است با زبانی غریب و آواهایی پیچیده در هم؛ به زبان آرامیِ شرقی. «آرامی زبان مادر است. زبان‌های عبری، سریانی، نبطی، اکدی و زبان فلسطین شرقی و غربی همین خصوصیت را دارد. کلمه‌ی «الله» که ما در گنزا داریم از «الوهیت» می‌آید.»
می‌گوید: «گنزاربا تشریح می‌کند که از حضرت آدم تا نوح یک دین و شریعت بوده است. بعد از طوفان خیلی‌ها پخش می‌شوند و ادیان دیگر ظهور می‌یابند و به نظر می‌آید که خلاف آیین اولیه را اجرا می‌کنند. حضرت سام می‌گوید که خدایا چه گناهی مرتکب شده‌ام که دوره‌ی من ناقص و مغشوش است. زبان ما زبان حضرت آدم است. ما دستورهایی را اجرا می‌کنیم که از حضرت آدم علیه‌السلام نقل شده و حضرت شیث که فرزند اوست راهنمایی می‌کرده است. بعد حضرت نوح آمد و فرزندش، حضرت سام، و در آخر هم یحیی‌بن‌زکریا پنجمین پیامبر صابئین است.»
راهی برای پذیرش در این دین نیست مگر به‌واسطه‌ی خون و پدرومادری مندایی. کودکان مندایی در مدارس دولتی درس می‌خوانند اما برای یادگیری خط و زبان آرامی و مناسک دینی روزهای تعطیل و جمعه به مندی و مدرسه‌ی شورای صابئین می‌روند.

تعمید در کارون

هرچه روز به میانه نزدیک می‌شود آفتاب تیزتر می‌تابد. انعکاس خانه‌های حاشیه‌ی خیابان و ماشین‌ها با هر موج کارون می‌لرزد. درفشِ مقدس هنوز ایستاده. مردان نوزاد را از آغوش مادرخوانده‌ می‌گیرند تا به کارون نشان دهند. نوزاد خمیازه‌ای می‌کشد و به روی روحانی‌ای که ذکر می‌گوید می‌خندد. این اولین تعمید پس از سی روز زندگی است. او از این پس بارها در این رود تعمید خواهد شد. به‌واسطه‌ی ازدواج، طلب بخشش، اعیاد و اگر زمانی خواست روحانی شود برای ورود به سلک روحانیت.
مادرخوانده‌ خوشحال است. می‌گوید این روز مهم‌ترین روز زندگی اوست. مادرخوانده از منداییان معتمد است که در انتشار نشریه‌ی داخلی صابئین «بیت‌مندا» فعالیت می‌کند؛ نامی دینی برایش برگزیده‌اند.
زنان در سوی دیگر درفش ایستاده‌اند تا نوبت تعمیدشان برسد. داماد‌ها و نوعروسان یک‌به‌یک وارد آب می‌شوند. آب تا زانوها رسیده و لباس سفید داماد را خیسانده ‌است. تعمید‌‌دهنده می‌ایستد و مرد چرخی به دور روحانی می‌زند و تا کمر در آب فرومی‌رود. روحانی با دست به صورتش آب می‌پاشد. دست جوان را می‌گیرد و آیاتی را تلقین می‌کند. سه ‌بار پیشانی تعمیدی را مسح می‌کشد و مشتی از آب کارون را کنار لب جوان می‌گیرد تا بنوشد. اکلیل را از انگشتش در‌می‌آورد و زیر دستار سفیدش پنهان می‌کند. داماد از آب بیرون می‌آید و روبه‌روی بخوردان، رو به شمال، می‌ایستد.
صف که به انتها می‌رسد، همه آغشته به کارون در کنار درفش می‌نشینند. روحانی کنجد برشته و روغن را در جام ریخته و بر پیشانی‌ها مسح می‌کشد. باز مقداری آب و نان متبرک به تعمیدیان می‌دهند و آنان پس از خوردن، کنار کارون نشسته و بوثه می‌خوانند.
سال مندایی با مردادماه و هفته از یک‌شنبه آغاز می‌شود. منداییان در طول سال بارها و بارها در کارون تعمید می‌شوند. اما پس از مرگ این بدن تعمیدی نخواهد داشت. «ارتباط انسان با آب تنها در زمان حیات است و بعد از مرگ قطع می‌شود. می‌گوییم مرده «نازل» یعنی ساقط است.» دین مندایی گزینه‌ای برای مجازات خطاکاران ندارد. پرونده‌ی خطاکار آلوده است مگر طلب بخشش کند وگرنه پس از مرگ به جهان تاریکی خواهد رفت.
مراسم تعمید جزئیات بسیاری دارد که هر کدام اگر فراموش شود غسل باطل خواهد شد. اگر هر یک از پنج‌ تکه‌ی لباس اشتباه پوشیده شود، تعمید باطل است. کسی هم که تعمید را انجام می‌دهد نیاز به تعمید دارد. تمام تکه‌های لباس هدیه‌ای است که به فرشته‌ی «مِندائِت هِیّی» (عرفان خداوند) داده شده‌ است. چُهیلی تأکید می‌کند: «دقیقاً بعد از نام خداوند، صفت او را (عرفان) بیان می‌کنیم و فرشته‌ای به این نام هم هست که هدایت می‌کند و شادی می‌آورد. این قطعاتِ لباسِ دینی را خدا از طریق اولین حیات (اولین کسی که خلق می‌شود) یعنی صاحب عظمت متعال به او هدیه می‌دهد.»
در مراسم عروسی پدرخوانده‌ی عروس لقمه‌ای از مغز گردو، بادام و مویز همراه با مقداری گوشت ماهی، پیاز و خرما برای عروس و داماد درست می‌کند. پدرخوانده دستش را آب‌ می‌کشد و لقمه را به عروس می‌دهد، بعد شربتی درست می‌کنند از آب رودخانه و مقداری خرما یا مویز. وقتی شربت را در ظرف عروس و داماد می‌ریزند برای هر تکه از رسته‌ی دینی آیه‌ای خوانده می‌شود. پنج بار شربت می‌ریزند و به داماد می‌دهند، دو تا هم برای عروس.

بگو، شنیده می‌شوی

«ترمیدا»، «گنزِورا»، «رِیشا اِد اِما» و رَبانی درجات روحانیان است. برای هر مراسمی نیاز به شاهدی هست که بر درستی آن صحه بگذارد. بعد از کامل شدن دعای روزانه‌ی یک روحانی‌ـ گنزبرا یا ترمیدا‌ـ یک اشکندا باید شهادت بدهد و بر دعای روزانه‌ی او صحه بگذارد.
دست راست یکدیگر را می‌گیرند. روحانی می‌گوید «کُشتا اَسَخ قِیمَخ» (حقیقت تو را شفا می‌دهد و قائم نگه می‌دارد). اشکندا می‌گوید «بیوِشکا اَمَر وُشتوما» (بخواه، می‌یابی. بگو، شنیده می‌شوی) و شروع به تعمید می‌کند. اشکندا چهیلی می‌گوید: «اشکندا بر هر مرحله صحه می‌گذارد و به‌نوعی مدیر این جشن‌هاست. او باید به معلومات دینی وارد باشد. اگر خواندن و نوشتن آرامی بداند، دو مرحله‌ی تئوری و عملی هم در پیش دارد. باید کتاب روان‌ها را بخواند و آدابی را از شنبه تا یکشنبه اجرا کند تا در سلک روحانیون درآید به‌شرطی‌که در این یک‌ هفته موضوعی نباشد که او را ساقط کند. برای همین است که در طول این روزها و شب‌ها نمی‌گذارند راحت بخوابد چون ممکن است محتلم شود و چون احتلام جسم را ناپاک می‌کند تمام مراسم را باطل می‌کند. برای همین عده‌ای مواظب او هستند. مربی او اشکنداست. وقتی مرحله‌ی تئوری و عملی انجام شد به مدت دو ماه تمرین‌هایی انجام می‌دهد. صبح، ظهر و عصر یعنی ۱۸۰ بار. وقتی گنزورا از نظر اجتماعی ارتقای درجه پیدا می‌کند می‌شود «ریشا اِد اِمّا» یعنی رهبر امت. درحال‌حاضر شیخ جبار درجه‌ی گنزورا دارد و هر دو پسرش گنزورا هستند. شیخ سلام در استرالیا به منداییان خدمت می‌کند. ما هم در ایران شیخ جبار را داریم.»

ذبح کبوتر

رفت‌وآمد در آب تمامی ندارد. بدون آنکه کلامی خارج از بوثه‌ها میانشان رد‌و‌بدل شود، هربار کسی وارد آب می‌شود و مراسم تکرار می‌شود. تعمید افراد که تمام می‌شود زنی با تعدادی ظرف از خیابان می‌گذرد و وارد حلقه‌ی منداییان می‌شود. ظرف‌ها را یکی‌یکی در رود می‌شویند و متبرک می‌کنند. چهیلی می‌گوید مردمان کناره‌های رود آدم‌های آرامی هستند.
ظهر است‌، از آن ظهرهای آرام اهواز. نوجوانی در کارون شنا می‌کند و تا نزدیک سکو می‌آید. چند لحظه‌ای شاهد مراسم است و بعد شناکنان دور می‌شود. منداییان در انتظار بخش پایانی مراسم هستند. دو تن از مردان می‌روند و با ظرفی و چند کبوتر برمی‌گردند. یکی کنار کارون بر زمین می‌نشیند و شاهدی می‌ایستد. گودالی می‌کنند و درست بالای آن چاقو را بر تنِ خاکستریِ کبوتر می‌کشند. خاکِ تشنه خون را به لحظه‌ای می‌مکد. قربانیِ دیگری بالای سر قرار می‌گیرد و باز چاقو و خون و خاک…
«دست‌ها و چاقو باید طاهر باشند. لباس باید درست پوشیده شود. منداییان فقط گوسفند نر را می‌خورند و پرنده‌های حلال‌گوشت را که نجاست‌خوار و گوشت‌خوار نیستند و چنگال ندارند. از ماهی‌ها هم آنها که مثل نهنگ و دلفین بچه‌زا نباشند.»
لاشه‌ی کبوترها را در آب می‌شویند و درون ظرف دربسته می‌گذارند.
کارون آلوده است و منداییان نمی‌توانند برای مصرف روزانه از آب آن استفاده کنند. برای ذبح هم از آب لوله‌کشی استفاده می‌کنند اما همیشه به اندازه‌ی یک دبه از آب روان در خانه دارند که پیش از مصرف می‌جوشانند.
درفش را برچیده‌اند. اورادی را برای بخشیدن به کارون همراه آورده‌اند اما یکی از آنها می‌خواهد رود را بیش از این آلوده نکنند. همه می‌پذیرند. یکی از روحانیون شاخه‌ی ‌یاسی را به کارون می‌دهد. یاس می‌چرخد و دور می‌شود.

گزارش تصویری عباس کوثری را اینجا ببینید.

*این مطلب پیش‌تر در سیزدهمین شماره‌ی ماهنامه‌ی شبکه آفتاب منتشر شده است.

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

مغلطه‌ی دنیای عادلانه و فرهنگ تجاوز

مطلب بعدی

آداب صابئین مندایی

0 0تومان