دختران چشم‌انتظاری

هنوز مردهای روستا با چمدانی مختصر از دشت‌ها و کوه‌ها و جنگل‌ها دل می‌کَنند و در هیاهوی شهرهای بزرگ گم می‌شوند. مادرها و پدرها گوش به زنگ تلفن و پیغام‌ها انتظار می‌کشند و دختران دشت‌ها و کوه‌ها عشق‌های ناگفته را در گنجه‌ها پنهان می‌کنند. شاید ندانند روزی را در جهان به نام زنانِ روستا نامیده‌اند، به پاسِ اینکه «نیروی محرک پیشرفت جهان» هستند. آنها که در قاب پنجره‌ها رویا می‌بافند و برای مسافران رفته آواز می‌خوانند، از آرمان‌های توسعه‌ی هزاره هم چیزی نشنیده‌اند. آینده برای این۴۰ درصد نیروی کارِ بخش کشاورزی در افق‌ محو شده.

دبیرکل سازمان ملل متحد گفته «زنان روستایی می‌توانند به کاهش گرسنگی و تقویت توان جامعه‌ی ‏خود برای رویارویی با اثرات تغییرات آب‌وهوایی، فرسایش خاک و مهاجرت کمک کنند که به نفع ‏همه است». اما فریبا دختر روستایی در حاشیه‌ی اراک می‌گوید همه‌ی مردهای هم‌سن وسال او سال‌ها پیش برای کار و تحصیل به شهر رفتند و او در حسرت ازدواج و بچه‌ در کنج خانه پیر شده.

فریبا می‌گوید هیچ کس هیچ وقت از او و دختران دیگر روستا نپرسید زندگی‌ در روستا، میان چشم‌های کنجکاو و سرزنش‌بارِ هم‌ولایتی‌ها چگونه می‌گذرد.

فریبا کک‌ومک‌های تیره‌ی گونه را پشت روسری قهوه‌ای پنهان می‌کند. این پا و آن پا می‌کند تا شرط بگذارد عشقش به پسر یکی از اقوام نزدیک فاش نشود. عشقی که به جز او و یکی از دختران دِه هیچ‌کس از آن خبر ندارد. حسین و فریبا در مدرسه‌ی ده درس خوانده‌اند، در یک کلاس. خاطرات بازی‌های کودکانه در جالیز‌ و بر بام خانه‌ها در ذهن حسین رنگ‌باخته اما فریبا با جزئیاتِ حرکات، رنگ و بوی فضا، همه‌چیز را مرور می‌کند؛ روز رفتن حسین به شهر، ‌خداحافظی، پیغام‌ها و این اواخر شنیدن خبر ازدواج. فریبا روسری را جلوی دهان گرفته بود تا مادر و عمه لرزش لب‌ها را نبینند وقتی مبارک باد می‌گفته. «تا یک هفته تب داشتم. من همیشه منتظر برگشتنش بودم.» فریبا نمی‌دانست شهر حسین را مثل حبه‌ی قند در خود حل کرده و حسین اگر هم بازمی‌گشت، حسینی نبود که روز خداحافظی بغض کرده بود.

تنها ماندن فقط سرنوشت فریبا و دختران روستاهای اراک نیست. اندک دخترانی هم که شانس ازدواج و بچه‌دار شدن پیدا می‌کنند دور از شوهرانِ مهاجر برای کودکان خُرد قصه می‌گویند. بچه‌ها با پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها بزرگ می‌شوند؛ با شوق آمدن بابا از شهر و سوغاتی‌های رنگی.

 پیامد توسعه بر زنان روستا

محمد قاسمی سیانی، پژوهشگر پژوهشگاه علوم انسانی در تحقیقی که روی مصایب مهاجرت روستاییان داشته آورده: «مهاجرت جوانان از روستا به شهر، باعث برهم خوردن ساختار جمعیتی در شهرها و روستاها شده و ترکیب سنی و جنسی جمعیت را از تعادل خارج کرده است. از سویی سالخورده‌سازی روستاها باعث شده که امکان ازدواج دختران در روستا از بین برود.»

سرشماری سال ۸۵ نشان می‌دهد نسبت تجرد در مناطق شهری ۳۷ و در مناطق روستایی ۳۵ بوده است. کارشناسان بعد از این سرشماری اعلام کردند کاهش نسبت جنسی به معنای نبود توازن تعداد مردان و زنان در روستاهاست و این نبود توازن شانس دختران روستایی را برای ازدواج کم می‌کند. نوسان نسبت جنسی موجب شد تجرد دختران ۲۰ تا ۲۴ ساله در روستا افزایش یابد و حتی سهم دختران ازدواج نکرده از جمعیت روستایی بیشتر باشد. محققانی هم که به روستاها سفر کردند به چشم دیدند که دختران روستاییِ بسیاری مسئولیت درآمد خانوار را برعهده داشتند، جهیزیه هم با آنچه در توان داشتند فراهم کرده بودند اما امکان ازدواج نداشتند، سنشان از سی گذشته بود و همچنان در انتظار مرد زندگی بودند.

رقیه، سی و پنج ساله فرش‌باف نمونه روستاهای ایلام را هم از نزدیک دیدند که گره گره فرش‌های ریزنقش می‌بافت و می‌فروخت برای خرج خانواده اما برای خود فرش ماشینی را که به دلش نمی‌نشست گوشه‌ی اتاق لوله کرده بود، شاید روزی خانه‌ای از آن خود داشته باشد و مزرعه‌ای و کارگاهی.

دکترسهیلا علیرضانژاد و فروغ‌السادات بنی‌هاشم نسبت تجرد دختران را در دو سرشماری ۱۳۶۵ و ۱۳۸۵ بررسی کردند و نوشتند در سال ‌۶۵ نسبت تجرد دختران روستا نسبت به شهری‌ها بسیار کمتر بوده اما بعد از ۲۰ سال دگرگونی اساسی رخ داده و نسبت تجرد دختران روستایی بیشتر و بیشتر شده است. آنها هشدار دادند با توجه به سالخوردگی ساختار سنی جمعیت روستاها در سال‌های آتی با جمعیت انبوهی از زنان و دختران روستایی روبه‌رو خواهیم بود که به‌ناچار بار مسئولیت معیشت خانوار و گذران زندگی خانواده بر دوش آنان خواهد افتاد.

امروز با آنها روبرو هستیم. اسداله نقدی و اسماعیل بلالی، استادیاران گروه اجتماعی دانشگاه بوعلی سینا در سال ۸۹ به این موضوع توجه کردند. آنها هم گفتند که مهاجرت گسترده‌ی مردان جوان به شهرها و برهم خوردن نسبت جنسی در روستاها، شانس ازدواج دختران را کاهش داده. «در کنار همه محرومیت‌های ‏اجتماعیِ مناطق روستایی، انگ اجتماعی ناشی از تجرد قطعی یا پیردختر بودن قدرت تحمل این دختران را کمتر کرده و انگشت‌نما شدن در جامعه کوچک و بسته‌ی روستایی برای آنان، آزاردهنده است.‏»

آنها معتقدند در این زمینه هم مثل سایر مسائل اجتماعی، نگاه برنامه‌ریزان، شهرمحور است و جامعه‌ی روستایی در درجه‌ی دوم اهمیت و اولویت است.

طبق یک تحقیق میدانی در شهر همدان، ۸۷‏ درصد مهاجران به شهر، با وجود مشکلات موجود تمایل نداشتند به روستاهای خود برگردند. ‎همچنین نتایج تحقیقات نشان می‌دهد که مهاجران عموماً جوان، باسواد و نخبه هستند.

اسداله نقدی‎ می‌گوید در طول چند دهه‌ی اخیر، مواهب و دستاوردهای توسعه در جامعه‌ی روستایی، بیشتر نصیب مردان شده و در کشورهای توسعه‌نیافته یا درحال توسعه، زنان بیش از مردان از پیامدهای منفی توسعه و تغییرات اجتماعی آسیب می‌بینند، این توسعه‌نیافتگی مهم‌ترین مسئله‌ی زنان است و آنها از پیامدهای منفی توسعه‌نیافتگی بیشتر زیان می‌بینند، زیرا در مقایسه با مردان از موقعیت اجتماعی پایین‌تری‌ برخوردارند و بدیهی است هر قشری در جایگاه پایین‌تری ‌قرار بگیرد، از پیامدهای مثبت توسعه کمتر سهم می‌برد و عوارض منفی آن بیشتر نصیبش می‌شود. توسعه و نوسازی با وجود دستاوردهای بسیار، نتوانسته‌اند بهبود پایداری در شرایط دختران روستایی پدید آورند و به رفع محرومیت آنها از بسیاری از حقوق و خدماتی کمک کنند که در نقاط شهری برای دختران وجود دارد.

ازدواج مهم‌ترین مشکل دختران روستای «قلعه جوق زمانی» است و بعد از آن مشکل تهیه‌ی جهیزیه و تأخیر ازدواج، بیکاری، نبود خانه‌ی بهداشت، نداشتن نانوایی، ازدواج اجباری، نبود کلاس‌های آموزش خیاطی و قالیبافی، نبود مدرسه‌ی دخترانه و فقر مالی خانواده و کمبود امکانات.

اسداله نقدی ‎و اسماعیل بلالی راهکارهایی برای کاهش غصه‌ها و دردهای دختران روستا پیشنهاد می‌دهند: «مهارت‌آموزی خاص زنان، تشویق تشکیل گرو‌ه‌های اجتماعی خودجوش و مردمی خاص دختران، ثبت نام رادیویی و تلویزیونی از زنان برای فعالیت‌ها و برنامه‌ی فراگیر اجتماعی و فرهنگی و ده‌ها فعالیت دیگر که در توان سازمان‌های مردم‌نهاد (سمن) محلی و غیردولتی است و ممکن است از منطقه‌ای به منطقه‌ی دیگر متفاوت باشد، برای پر کردن خلأهای عاطفی و اجتماعی برای دختران روستایی مؤثر باشد و به توانمندسازی آنها برای حل معضل تأخیر سن ازدواج کمک کند.  با کمک‌های مؤثر و کارآمد برای کارآفرینی و خوداشتغالی پسران و دختران جوان روستایی و رفع کمبودهای مالی در قالب وام‌های هدفمند می‌توان به کاهش یا مدیریت بهتر مسئله کمک کرد.»

فریبا راه جالیز را برای هزارمین بار در جاده‌ی خلوت روستا در پیش می‌گیرد. هزارمین غروب را می‌بیند، مثل غروب‌های دیگر حتی اگر غروب روز جهانی زنان روستایی باشد. کسی امروز به او تبریک نگفته است.

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

عاشقانه‌ای با طعم خون و قحطی و جنگ

مطلب بعدی

مرا تو بی‌سببی

0 0تومان