در آثار ساغر دئیری میمونهای بالغ و انسانهای نارس در هم لولیدهاند، با هم درگیرند، درگیریای که درست آشکار نیست خصمانه است یا بازیگوشانه.
در یکی از تابلوهای نمایشگاه اخیرش، «در غروب آفتاب سرزمین پدریام را با تو تقسیم میکنم!» نوزاد انسان در دستان موجودی است که بهظاهر یکی از همین میمونهاست. دستان حیوان با انگشتهای سبز و لاغر کشیده، با ناخنهای تیز و دراز، آشکارا فرمی تهاجمی و تهدیدکننده دارند. نوزاد وارونه شده و دست پایینی حیوانسرش را سراسر در چنگال گرفته و روی صورتش را پوشانده. پارچههایی درست از دور بدن نوزاد تا دور قاب اثر دوخته شدهاند. این تمهید صوری که حجمی پفآلود به سطح نقاشی افزوده، کودک را تحت فشار گذاشته.
اما این فضای تنگ و تهاجمی را جور دیگری هم میتوان دید؛ فرم مدور دایرهی چوبیِ کارگاهِ گلدوزی که هنرمند بوم خود کرده، محوطهای رَحِمگون را تداعی میکند که در کنار حالت نرم و آبی و صورتیرنگ حجم اطراف جنین، گویی برای محافظت و حمایت او ساخته شده؛ در این فضای تمثیلی دو دست میمون انگار دارند نوزاد را حمایت و تیمار میکنند. رنگهای شفاف و ضربقلمهای پرانرژی نقاش نیز شاید بیشتر سرخوشی را تداعی میکنند تا خشونت. این اثر را میتوان جلوهای از کل نمایشگاه دید. یکی از جذابترین جنبههای تجربهی دئیری ارتباطی است که میان حجمهای پفآلود ایجادشده با پارچه و سطح دوبعدی برقرار کرده. این حجمها در سراسر فضای کارها پخش شدهاند؛ گاه همچون بالشی زیر نوزاد را فراگرفتهاند و گاه همچون ابرهایی بر فراز قابها هستند. گاهی روی آنها هم رنگ آمده؛ در اثری که پیشتر شرحش را دادیم، فضایی آبیرنگ مانند برکه یا دریایی و در قابی دیگر فضایی شبیه پستیوبلندیهای سرزمینی سبز. درهمپیچیدگی فرمهای پارچه به هنرمند امکان داده که شباهتی میان اشکال طبیعت و امعاواحشای انسان پدید آورد. غیر از چند قاب بزرگ مستطیل بقیهی کارها روی همین دایرههای کارگاههای گلدوزی خلق شدهاند. گاهی ادامهی پارچه از قاب پایین افتاده و تصاویری جدا اما مرتبط با داخل قاب روی آنها نقاشی شده. فرم دایره در نسبت با اندازهی نوزادها تنگنای زهدان را به ذهن متبادر میکند و همچنین ممکن است استعارهای از زمین باشد.
نکتهی دیگر اینکه، تقابل نوزاد انسان و میمون بهسرعت نظریهی داروین را به ذهن میآورد. در برخی کارهای نمایشگاه طنز آشکاری هست. انسانها و میمونها مشغول پلکیدن و زدن و رقصیدن هستند. ضربقلمها و رنگهای پرانرژی در راستای همین فضای سرخوشانه به کار رفتهاند؛ گویی انسان پس از اینکه به واسطهی اسطورهزدایی کسانی چون داروین دوباره زمینی شد، و نیاکان حقیقیاش را یافت، تلخیها و شیرینیهای موقعیت تازهاش را آزادانه به آغوش میکشد.
این مجموعه از نقاشیهای ساغر دئیری را ویدیویی نیز همراهی میکند، ویدیویی نُهلَتی بر پردهای بزرگ: دستی با دستکش باغبانی، دست عروسک/ کودکی را درگلدانی میکارد و روی آن را پر از خامه میکند و با گذاشتن فشفشه و چیزهایی دیگر ظاهری شبیه کیک تولد به آن میدهد. آثار در محیطی به نمایش درآمدهاند که تویش اصواتی از صدای جنگل و میمونها تا آواهای انسانی و نوای سازهای بدوی، ساختهی مارتین شمعونپور به سفارش این نمایشگاه، از بلندگوها پخش میشود؛ نوعی فضاسازی برای فراتر رفتن از مشاهدهی صرف اثر نقاشانه.
هنرمند در معرفی نمایشگاهش، پس از اشاره به فرستاده شدن میمون به فضا بهدست انسانها، نوشته «بدین ترتیب انسان تنها موجودی میشود که خویشاوندانش را به فضایی لامکان پرتاب میکند و پس میگیرد؛ درست مانند پدر و مادرانی که فرزندشان را به هوا پرتاب میکنند تا خوشش بیاید؛ به همان ترتیب که پیشتر او را از لامکان به سرزمین پدری یا مادری پرتاب کردهاند تا خودشان خوششان بیاید…»
گویی صدایی به آنها بگوید، همهاش همین است و بس، بروید برای خودتان بچرید!