واقعیتی که دیده نمی‌شود

کادرها همگی دقیق و شسته‌ورُفته‌اند؛ ساخت‌وسازی در حد عالی و اجرایی بی‌عیب‌ونقص. قاب‌های مشکی‌رنگ، تمیز و شیک، آثاری با اجرایی پروسواس را دربرگرفته‌اند. مینا نوری همواره با مهارت و دقت بسیار از تکنیک‌های مختلف چاپ بهره برده. در نمایشگاه اخیرش در گالری اثر نیز آثارش را با دو تکنیک مونوپرینت و رنگ‌وروغن روی بوم در ابعاد ۵۰ در ۷۰ یا ۵۰ در۶۰، و البته تعدادی را با ابعاد کوچک‌تر، ساخته.

سنجاق‌قفلی‌ها همان ابژه‌ی آشنای زنانه‌ای است که چندین سال در آثار نوری حضور داشته‌اند: سنجاق‌هایی که باز می‌شوند و گاه بسته می‌مانند، کج‌ومعوج می‌شوند، کنار سنجاق کوچک‌تری تصویر می‌شوند یا پهلوی طنابی ضخیم (یکی دیگر از ابژه‌های مورداستفاده‌ی او) یا در جوار گیاهان، در ترکیب‌بندی‌های مختلف با رنگ‌های تخت و یک‌دست ظاهر می‌شوند. اما هرچه هست در این آثار، با سنجاق‌ها رفتاری شده مشابه آنچه در ادبیات به آن صنعت «تشخص» می‌گویند؛ تشخص بخشیدن به یک شیء و بالا آوردن مقام آن به مقام یک انسان. سنجاق‌ها به جای مادر می‌نشینند، زن و مردی عاشق را تداعی می‌کنند، یا آدمی تنها را در دنیایی بافته‌شده از عناصر گوناگون.

در بخشی دیگر، عینک‌هایی در ابعاد بزرگ و در ترکیب‌بندی‌های مختلف بوم‌های نوری را اشغال می‌کنند؛ گاهی تنها یک شیشه‌شان دیده می‌شود، گاه تنها بخشی از دسته‌شان، جایی هم به‌شکل نسبتاً کامل کنار تاروپود بافته‌ای در حال از هم پاشیدن، بافته‌ای که تا مرز نابودی رفته. از ورای شیشه‌ی عینک‌ها قرار نیست چیزی دیده‌ شود، (در اکثر موارد) یا سیاه و کدرند یا پشتشان چیزی برای دیدن نیست.

مجموعه‌ی تازه‌ی نوری را می‌توان در ادامه‌ی مجموعه‌ی«پرده‌ها و پنجره‌ها و سنجاق‌ها» (گالری هفت‌ثمر) انگاشت؛ آنجا هم دعوت به دوباره دیدن بود و فرم واقع‌گرایانه و گاه فراواقع‌گرایانه‌‌ی آثار با درونمایه‌شان هماهنگ بود. هرچند در مجموعه‌ی پیشین، مخاطب اجازه می‌یافت با افقی اندک بازتر به اشیا نگاه کند، ولی در این مجموعه با کادرهای بسته‌تر و نزدیک شدن بسیار زیاد به سوژه، بیشتر بر عمل دیدن تأکید می‌شود؛ ذات دیدن و دقیق شدن فارغ از موضوع موردنظر و به خرج دادن وسواس، برای درکی درست از واقعیت در روزگاری که آوار شدن تل اطلاعات و وقایع فرصت تمرکز و درک زندگی روزمره را از ما می‌گیرد: به همه‌چیز در کسری از ثانیه نگاه می‌کنیم و رد می‌شویم و دست‌آخر در همه‌چیز هم صاحب‌نظریم.

به این مجموعه جور دیگری نیز می‌توان پرداخت. می‌شود برای عینک‌ها، صاحبانی متصور شد: عینک‌ها از آن روشنفکر، نویسنده، یا هنرمندانی‌اند که در فضایی نامشخص، مبهم و بی‌آینده گرفتار شده‌اند؛ آنجا که تاروپود بسیار ظریف پارچه‌ای در حال پوسیدن، فضایی غبارآلود ایجاد کرده. در اثری دیگر، عینکی با یک شیشه‌ی سیاه که فرصت بازتابانیدن واقعیت موجود از آن سلب شده تصویر شده و در پس‌زمینه، بافته‌ای که بخشی از آن به‌کلی از بین رفته. در نقاشی دیگری عینک در بخش پایینی کادر، روی سطحی نامشخص قرار گرفته و از بالای کادر، تارهای قرمزرنگی، که انگار در پرداخت نقاشانه‌شان دیگر نخ نیستند، به شکل باریکه‌های خون به پایین شره کرده‌اند. چنین مواجهه‌ای با آثار هنرمند را در مجموعه‌ی پیشین نیز می‌توان پی گرفت؛ پرده‌ای که تنها به‌اندازه‌ی منظری باریک کنار رفته تا فرصت محدودی برای دیدن واقعیت موجود به مخاطب خود داده باشد.

***

مینا نوری را پیش از مجموعه‌ی «پرده‌ها و پنجره‌ها و سنجاق‌ها» با نقاشی‌های به‌یادماندنی‌اش از سنگ‌ها به خاطر می‌آوریم؛ سنگ‌هایی سخت ولی آرام و خاموش در گوشه‌ای نشسته و نظاره‌گر، همچون منش خود هنرمند؛ بانویی آرام و نسبتاً گوشه‌گیر که بعد از فارغ‌التحصیل شدن از آکادمی هنرهای زیبای رم، هر نکته‌ی تازه‌ای را در انواع تکنیک‌های چاپ (سیلک‌اسکرین، کالکوگرافی، سیلوگرافی، و چاپ دستی) فراگرفته. اولین نمایشگاه آثارش را در ۱۳۵۰ در گالری قندریز برگزار کرد و بعد از آن سال‌ها در دانشگاه‌های هنر و فارابی تدریس کرده، کتاب نوشته، و همچنان آثار خودش را خلق کرده و با ابژه‌های آشنایش، بارها و بارها، کار کرده، بی‌هیچ هیاهو و حرف و سخنی، همچون همان سنگ‌های صبور و سخت و بی‌صدا.

Mina-Noori1

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

بروید برای خودتان بچرید

مطلب بعدی

هرچه دارند قسمت می‌کنند

0 0تومان