جدیدترین فیلم مازیار میری، بیش از آنکه فیلم خوبی باشد (که نیست)، تجربهی جالبی است. بهواقع میری خط داستانی فیلمهای دزدی را گرفته، عناصر ژنریک فیلم دزدی را از آن میگیرد و با تأکید بر عناصر ملودراماتیک به ترکیبی پیچیده میرسد که نه هیجان اولی را دارد و نه احساساتبرانگیزی دومی را. این رخداد بیش از هر چیز ناشی از آشنایی سینمای ایران (از فیلمساز گرفته تا تماشاگرش) با ملودرام است و ناآشنایی با درام حادثهای و فیلم دزدی.
خانوادهی سارا (غزل شاکری)، که رئیس دفتر مدیرعامل یک شرکت بزرگ است، بهواسطهی بدهکاری پانصدمیلیونتومانی برادرش دچار تنگنای مالی شدیدی میشوند و طلبکار حکم جلب مادر خانواده (شیرین یزدانبخش) را میگیرد. آیدا (پگاه آهنگرانی)، دوست نزدیکش که اخیراً با پسری به نام سعید (مصطفی زمانی) سر و سری پیدا کرده، پیشنهاد میکند که به سراغ همین پسر که فعال اقتصادی موفقی است بروند. پسر پانصد میلیون تومان را تهیه میکند، چک را پس میگیرد (ولی آن را به سارا نمیدهد و پیش خود نگه میدارد) و مادر آزاد میشود اما چندی بعد سعید پنهان از آیدا با سارا قرار میگذارد و او را تهدید میکند که در ازای آزادی مادرش اوراق مناقصهی قریبالوقوع شرکت را یک شب پیش از برگزاری مناقصه بدزدد و در اختیار او بگذارد.
ماجراهای فیلم از اینجا آغاز میشود، یعنی از زمان طرح همین پیشنهاد دزدی که سرآغاز داستان سرقت است. پس شروع قصه از این نقطه نهفقط قصهی دزدی را کلید میزند که درعینحال موقعیت ملودراماتیک محبوب میری را هم فراهم میکند؛ یعنی زنی بیپناه را در موقعیتی دشوار قرار میدهد، جایی که او بر سر دوراهی اخلاقی قرار میگیرد که یک طرف آن حفظ خانواده است و طرف دیگرش شرافت شخصیاش.
الگوی شخصیت اصلی (سارا) یکی از محبوبترین تصویرها از زن در چند دههی اخیر سینمای ایران است، زنی که در شرایط دشواری قرار میگیرد و انتخابش از جهت حفظ خانواده اهمیت دارد. درعینحال محبوبیت این شخصیت زن از آن روست که او امکان بروز دادن فشار درونیای را که متحمل میشود ندارد. بهواقع همین وضعیت او را دراماتیکتر میکند و چون بیننده باور دارد که این زن دارد در تنهایی باری سنگین را بر دوش میکشد و امکان دم برآوردن ندارد پس مایههای ملودراماتیک اثر تقویت میشود. این دقیقاً روشی است که میری برای تعریف کردن قصهی دزدی اوراق مناقصه و در ادامه به هم خوردن نقشهی دزدی (بهمانند بسیاری از فیلمهای دزدی دیگر) انتخاب میکند. بهخصوص که برای تأکید بر تنهایی و مرارت سارا، آیدا شخصیتی شلوغتر و بهاصطلاح برونگراتر است.
میری حتی برای فرار از مقتضیات فیلم دزدی و تأکید بیشتر بر عناصر ملودراماتیک کل سکانس دزدی را حذف میکند و به این ترتیب ما لحظهی دزدی را نمیبینیم. همچنانکه بازپرس (از شخصیتهای اصلی فیلم دزدی) با بازی میثاق زارع خیلی دیر به قصه اضافه میشود و علناً نقش مهمی در پیشبرد قصه و برملا شدن راز دزدی ندارد.
پس «سارا و آیدا» بیش از هر چیز قربانی همین رفتوآمد مابین دو گونهی سینمایی میشود. از یک طرف بخش عمدهی صحنههای فیلم، بیش از آنکه به پرداخت قصهی دزدی مربوط شوند، به شرح تنهایی سارا میپردازند؛ پس سرقت، که رخداد مرکزی و اصلی روایت است، طراحینشده رها میشود. کموبیش هیچ تأکیدی بر محدویت زمان سرقت (که خصیصه و عامل اصلی تعلیق در درام دزدی است) نمیشود و بهاینترتیب بخش عمدهی تعلیق فیلم از دست میرود.
اما مشکل عمده در بازیها و روابط بین شخصیتها پیش میآید؛ بهاینترتیب سکوت سارا در مقابل همسرش، علیرضا (سعید چنگیزیان) کموبیش فهمناپذیر است و توجیه منطقی ندارد. بهواقع درحالیکه بهنظر میرسد اتفاقاً مرد در تلاش است تا همسرش را در تنگنای مالی کمک کند، به دلایلی که بر ما پوشیده میماند، سارا با او صحبت نمیکند. بهنظر میرسد این رابطه بیش از آنکه ماحصل مقتضیات قصه باشد نتیجهی کوشش برای تقویت عناصر ملودراماتیک روایت است و به همین واسطه گنگ و نامفهوم باقی میماند.
اما بیشترین مشکل بر سر نقش سعید پیش میآید. سعید درحالیکه از یک طرف نقش رئیس دزدها در فیلم دزدی را بر عهده دارد، باید نقش منفی ملودرام را هم ایفا کند، پس درحالیکه از یک جنبه باید نقش منفی حسابگر و منطقی باشد بهواسطهی تقویت بیشتر عناصر ملودراماتیک باید در نقش منفی ملودراماتیک با همهی اغراقش هم ظاهر شود. پس بر این اساس مصطفی زمانی مجبور است مدام از این قالب به آن قالب برود و در نهایت در فقدان تمرکز قصه و البته ضعف کارگردانی در هدایت نقش کاملاً ناموفق باقی بماند.
درنهایت اما «سارا و آیدا» بهواسطهی همین عناصر ملودراماتیک (که بهطور معمول برای تماشاگر جذاب است) کاملاً در گیشه شکست نمیخورد، هرچند باتوجهبه سردرگمی کامل سازندگانش نمیشد موفقیت تجاری بیشتری را برای آن انتظار کشید.