«نگار»، مانند تمامی ساختههای پیشین رامبد جوان، در خلأ کامل ساخته شده. این خلأ صرفاً مربوط به نگاه اجتماعی به فیلم نیست بلکه بیشتر به دشواری توضیح فیلمهای او در قالب جریانهای سینمای ایران مربوط میشود و البته به یافتن خط سیری میان ساختههای مختلف او؛ پس توضیح «اسپاگتی در هشت دقیقه» (۱۳۸۳) بر مبنای یک جریان سینمایی همانقدر سخت یا ناممکن مینماید که یافتن درونمایهای در فیلمی چون «نگار» بیهوده.
اگر به مفاهیمی چون قصه، روایت یا درونمایه اعتقاد داریم، قضاوت کردن «نگار» با صفاتی چون خوب و بد کموبیش ناممکن است. فیلمبرداری بهرام بدخشانی و صداگذاری حسین ابوالصدق آنقدر به فیلم فضا میدهد و تدوین بهرام دهقانی آنچنان ضرباهنگ فیلم را شکل میدهد که تماشاگر با نگار ولیان (نگار جواهریان) همراه میشود. ولی نه خود شخصیت میداند که قصهاش دربارهی چیست و نه احتمالاً احسان گودرزی (فیلمنامهنویس) و نه خود رامبد جوان. به همین واسطه «نگار» در خوشبینانهترین شکل یک زورآزمایی فنی است که در بعضی موارد موفق است و در چند صحنه هم نه.
«نگار» با روایتی پیچیده آغاز میشود که آنقدر گیرا بهنظر میرسد که تماشاگر را دنبال خود بکشد؛ حکایت مرگ مشکوک فرامرز ولیان (علیرضا شجاعنوری) سرآغاز معمایی است که قرار است به عجیبترین شکل ممکن حل شود، معمایی که در نهایت نصفونیمه حل میشود. پس اگر قرار باشد «نگار» را فیلمی معمایی بدانیم به نتیجهی خوبی نخواهیم رسید.
آیا میتوان رابطهی پدر و دختر در «نگار» را با رابطهی پدر و دختر در نخستین فیلم رامبد جوان، «اسپاگتی در هشت دقیقه»، مقایسه کرد؟ آیا پیوند درونی نگار با پدرش را باید رابطهی عمیق عاطفی تعبیر کرد؟ اگر چنین است، دو تیر انتقامی تفنگ نگار در پایان فیلم چه معنایی دارد؟ آیا اصولاً قرار بوده عناصر تمثیلی فیلم (اسب، تیر در سر، یا شلیک به قلب) را بخشی از فکری اولیه در نظر گرفت که قرار بوده به فیلم سامان و نظامی بدهند؟ یعنی آیا باید آنها را تعبیر کرد؟ یعنی تیر در قلب پیمان (محمدرضا فروتن) را تمثیلی از زیر پا گذاشتن عشق دید؟ آیا فیلم بر مبنای نظامی معنایی پیش میرود؟ اصولاً داستان «نگار» قرار بوده چه باشد؟ حکایت پا گرفتن عشقی در شرایط ناگوار و درنهایت لو رفتن این حقیقت که عاشق سینهچاک دروغگویی بیش نبوده؟ یا قصهی رابطهی درونی پدر و دختری که با قتل ناجوانمردانهی پدر پدیدار میشود؟ خط روایی فیلم پی هیچکدام از این دو مسیر نمیرود. اگر عطف اول را کشف رابطهی دختر و پدر بدانیم که از طریق بازسازی/ بازتولید/ بازآفرینی وقایعی که بر پدر رفته، از دید دختر، ساخته میشود، عطف دوم قاعدتاً میبایست کشف رابطهی پدر و دختر باشد (بر مبنای عطف اول)؛ جاییکه نهفقط به راز آنها پی میبریم که درعینحال نوع این پیوند ذهنی/ روانی/ عاطفی را هم درک میکنیم و بر مبنای این روند شبکهی پیچیدهی بین آدمها بر ملا شود. عطف دوم فیلم کشف نقش کینهتوزانهی پیمان در قتل پدر است، کاری که علت تسلیم شدن پدر را نشان میدهد. در نتیجه عطف اول دربارهی رابطهی دختر و پدر است و عطف دوم دربارهی رابطهی دختر و عاشق سینهچاک بیوفا که با عملش پدر را وادار به تسلیم میکند. اما معضل نگار ولیان چیست؟ اینکه فقط پدر قابل اعتماد است و نه هیچ مرد دیگری؟
بااینحال هیچ تلاشی برای توضیح کیفیت و نوع رابطهی ذهنی/ روانی/ عاطفی پدر و دختر نمیشود و ما هیچگاه پی نمیبریم که این نسبت چه بوده است. هرچند فیلم تا حدی معما را آسان میکند و در پایان پاسخی برای علت کشته شدن پدر به ما نشان میدهد، روش و فکر اصلی فیلم (رابطهی دو پدر و دختر) هیچگاه توضیح داده نمیشود. به این ترتیب فیلم در بهترین شکل در قالب یک چشمبندی روایی محدود میماند و البته آنچنان تمیز اجرا میشود که بیفکری مطلقش در روایت را پنهان میکند.
به این ترتیب اگر قصه را نسبتی متعادل بین حکایتی پرپیچوخم و معانی نهفته در ذیلش بدانیم، چیز زیادی دستمان را نمیگیرد.
بالاخره «نگار» را باید چه نوع فیلمی به حساب آورد؟ فیلمی معماییجنایی (آنچنانکه در صفحهی فیلم در سینماتیکت آمده) که به امید موفقیت تجاری ساخته شده؟ یا صرفاً تلاش فرمالیسیتی گرانقیمتی از کسی که پیشتر طعم موفقیت را با ساختن برنامههای موفق تلویزیونی چشیده؟ اگر اولی را مبنا بگیریم، فروش فیلم در گیشه موفقیت را تأیید نمیکند و اگر دومی را فرض بگیریم در بهترین شکل به تجربهای متوسط میرسیم که میکوشد به ترکیبی از سینمای معاصر آسیای شرقی و فیلمی مثل «بیل را بکش» (کوئنتین تارانتینو، ۲۰۰۳) برسد. در آن صورت فیلم مطلقاً موفق نمیشود دنیای معنایی آنها را بازسازی کند و در نهایت به کوششی برای آزمودن سبک بصری و رواییشان خلاصه میشود.
«نگار» فرصتی ازدسترفته است. این قضاوت بیشتر با حسرتی همراه است که ایکاش تجربهی جدید رامبد جوان موفقتر میبود. بااینحال بهتر است دستاوردهای فنی فیلم را پاس داشت، تلاشی ستودنی از جمعی از حرفهایها که تواناییشان را به ما نشان میدهند.