اهالی خراسان جنوبی و سمنان و دوستداران محیطزیست نگرانند اگر این ازدواج سر بگیرد و «کوشکی» و «دلبر» را به پارک پردیسان بیاورند خاطرهی مرگ ماریتا تکرار شود.
۹ شهریور بود؛ ۱۳۷۳. سه تولهیوز آن روز مسافت درازی دویده بودند، یوز ماده دنبال آب میگشت. نزدیک شهر رسیده بودند که آدمها به سویشان حمله کردند، با چوب و سنگ. دو تولهیوز هراسان جان دادند. یوز ماده زخمخورده و ویران گریخت. برادر و خواهر ماریتا کشته شدند و تن زخمی ماریتا را محیطبانان از چند تن اهالی شهر بافق پس گرفتند.
ماریتا تنها یوز زندهی اسیر جهان شد و برای همیشه تنها ماند. ۹ سال در قفس بزرگ پایتخت زندگی کرد. تنها آشنایش نگهبانی بود که هر روز درِ قفس را باز میکرد و غذایش را روی زمین میگذاشت. کمی به هم نگاه میکردند. نگهبان میرفت و ماریتا آرامآرام به سمت غذا قدم برمیداشت. اغلب گوشت الاغ و گاه خرگوشِ زنده. ماریتا که در پردیسان مرد، در ۱۳۸۲، مرگ یوزپلنگ و انقراضش بیشتر بهچشم آمد و تلاش برای حفظ یوز ایرانی آغاز شد.
تهران جای مناسبی نیست
برای او که اسیر (یا نیمهاسیر) است درِ این قفس دوازدههکتاری هم که باز باشد فرقی نمیکند. شاید حتی قدم یازدهم را هم برندارد و مثل شیرکوچولوی قصهی سوسن طاقدیس هر روز یازده هکتار قفس را دوره کند و دوره کند. «شیرکوچولو در باغوحش به دنیا آمده بود. پشت میلههای قفسی آهنی که از اول تا آخر آن فقط ده قدم بود… گاهی توی قفس راه میرفت، اما فقط ده قدم. در قدم یازدهم سرش میخورد به میلههای قفس و دنگ صدا میکرد. اوضاع همین طور بود تا آنکه یک روز نگهبان باغوحش یادش رفت درِ قفس را ببندد.» شیرکوچولو بیرون میرود اما فقط ده قدم برمیدارد و میایستد. فکر میکند اگر قدم یازدهم را بردارد سرش به میلههای قفس میخورد پس زیر بوتههای یاس میخوابد. وقت غذا خوردن، بوی غذا که به مشامش میرسد به قفس برمیگردد و نگهبان با خوشحالی درِ قفس را میبندد. شیر کوچولو هیچوقت نفهمید که دنیا چقدر بزرگ است.
زندگی کوشکی هم قرار است، پس از میاندشت، به پارک پردیسان محدود شود. هفتماهه بود که مردی به نام کوشکی او را به سازمان حفاظت محیطزیست سپرد. مادرش را شکارچیان کشته بودند و ناجیاش او را از شکارچیان خرید و به سازمان داد. سه مدیر از سازمان محیطزیست و یک فیلمبردار، برای یادگیری روش نگهداری یوزپلنگ در اسارت، به امارات رفتند. کوشکی یک سال در پردیسان بود و بعد به میاندشت منتقل شد.
جایی که دلبر خانه دارد
قرار است عروس را هم که دلبر است از پارک توران به تهران بیاورند. دلبر هم سرنوشت غریبی داشت. ۱۳۹۰ بود. سگهای گله در منطقهی توران تولهیوز را محاصره کردند. چوپان افغان مدتی یوز را نگه میدارد. یوزِ توله هر روز همراه گوسفندان به صحرا میرفت و فراموش کرده بود میتواند چون باد در دشت بوزد. تا اینکه علی، چوپانِ دیگر، دلبر را در میان گوسفندان دید با خط سیاه اشک بر صورتش. چوپانان دلبر را به پاسگاه محیطبانی تحویل دادند و تا امروز در پارک ملی توران نگهداری میشود. مادر دلبر هم شاید مثل مادر کوشکی شکار شده باشد.
نزدیک شدن به زمان ازدواج کوشکی و دلبر و انتقالشان به پردیسان نگرانیها را دامن زده. «تهران جای مناسبی نیست.» رمضانعلی رضایی اهل جاجرم که دوازده سال محیطبان افتخاری بوده با قاطعیت میگوید بهتر است کوشکی در میاندشت بماند. «من که در طبیعت بزرگ شدهام شاید نتوانم نظر کارشناسی علمی بدهم ولی تجربهام میگوید تهران مناسب نیست. اینجا تا صدکیلومتری هیچ کارخانهای نیست. هوا پاک است و طبیعت بکرتر است. حیف است. مردم به این یوز علاقمند شدهاند.»
چند وقت پیش بعد از یک شب بارانی، محیطبانان یوزی را کنار فنسِ کوشکی دیدهاند. رفیقِ تازه رقیب دلبر نیست. کوشکی و دلبر دیگر نمیتوانند آزادانه در طبیعت زندگی کنند؛ آنها توان حفاظت از خود را ندارند. «مرکز تحقیقات یوزپلنگ آسیایی در شرایط نیمهاسارت» در ۱۳۸۸ برای تکثیر این دو یوز آغاز به کار کرد. قرار بود طعمههایی در این فضا رها شوند تا یوزها زندگی طبیعیتری را تجربه کنند اما تغییر مدیریتها و مسألهی بودجه باعث کند شدن روند اجرای برنامه شد.
تولهها باید در یکسالگی شکار را از مادر میآموختند. مرتضی اسلامی، مدیرعامل انجمن یوزپلنگ ایرانی، میگوید: «کوشکی و دلبر زمان تولگی مهارت لازم برای شکار و شناخت منطقه را یاد نگرفتهاند. هرچند تکثیر راهکار حفاظتی مؤثری برای گوشتخواران نیست غیرمنطقی است که جدا از هم باشند و همینطور بمیرند.»
سیزدهم فروردین ۹۳، به رمضانعلی گزارش رسید که شکارچیان در منطقه هستند، راه افتادند به سمت غرب. سه کیلومتر دور از کوشکی، سر گذر، شکارچیان منتظر ماندند. چراغ ماشین را خاموش کرده بودند. آفتاب که زد حرکت شش یوز را در حال قدم زدن دیدند. «از یوزها عکس گرفتیم و فرستادیم اداره. این منطقه هوبره دارد، آهو فراوان دارد. همین صبحی یک گله آهو دور و بر فنس کوشکی میچرخیدند. ما خوشحالیم که یوز داریم اینجا زادگاه یوز است. وقتی بچه بودیم هم در بیابان یوز دیدهایم. حیوان آرامی است. به کسی آزار نمیرساند حتی به دام کاری ندارد. از وقتی کوشکی آمده و آگاهیها بیشتر شده، ما هم دیگر گزارش کشتار یوز در این منطقه نداشتهایم. این حیات وحش باید بماند برای بچه و نوهی ما.»
میگوید باید تعداد محیطبانان را بیشتر کرد. در هر شیفت چهار محیطبان نگهبان ۸۵ هزار هکتار و دو نفر سهم کوشکی هستند. یکی برای کوشکی خرگوش زنده میگیرد و یکی هر صبح و عصر به او سرکشی میکند. کوشکی، در قلمرو دوازدههکتاریاش، از پاسگاه محیطبانی در تیررس محیطبانان است.
احسان مسعودی اهل منطقهای نزدیک به جنگل گلستان است. ۹ روز در میاندشت میماند و ۶ روز به خانه میرود. به رفتار کوشکی عادت کرده. «بعضی روزها خرگوش را که رها میکنیم به سمت خود ما فرار میکند و یوز هم حمله میکند به طرف ما. ما فریاد میزنیم بایست و یوز در سهقدمی میایستد. پیش آمده که خرگوش زیر بوتهای قایم شده و یوز دور و برش را نگاه میکند و حیران دنبال خرگوش میگردد.»
رودررو با یوز
پس از سبزوار تا قلمرو کوشکی بیابان است و ویرانهی روستاهای خشکیده، بدون هیچ آدمیزادی. هوبرهای روی دیوارهای کاهگلی نوک میزند. نزدیکترین روستا به کوشکی سرخچشمه است. بیآبی مردم را کوچانده، فقط پانزده خانوار زمینهای تشنه را آباد میکنند. کوشکی گوشهی قفس دوازدههکتاری روبهروی در ورودی نشسته. جمعیت پشت فنس را میبیند اما جم نمیخورد. خود را پشت بوتهای استتار کرده. صدای شاتر دوربینها را میشنود اما حرکتی نمیکند. سر را بر خاک میگذارد و نگاه میکند. در حفرهی چشمهایش آتش سرخ زبانه میکشد. خط سیاه اشک تا گوشهی لبها پایین آمده. پنجه بر خاک میکشد. دم میچرخاند. نگاه میکند. در باز میشود و ملاقاتکنندگان پا به قفس میگذارند. کوشکی هراسی ندارد. آدمها را از کودکی شناخته. محیطبان توصیه میکند که همه با هم حرکت کنند و خاموش باشند. سبد را باز میکند و غریزه در رگهای کوشکی به جریان درمیآید. خرگوشِ ترسیده هر چه جان دارد برای فرار به کار میگیرد. دور میدان شکار میچرخد. غریزهی شکار در عضلات کوشکی نعره میکشد. ششهای بزرگش پر و خالی میشود. قلب در آستانهی خارج شدن از سینه است. همهی این دویدنها چند ثانیه بیشتر ادامه پیدا نمیکند، در دور دوم یوز جوان خیز برمیدارد و دندان به گلوگاه خرگوش میگذارد. خاک از زمین برمیخیزد. کوشکی خرگوش بیجان را به دندان گرفته، مغرور از صید امروز و ضربشستی که نشان داده، آرام دور میشود.
کوشکی معمولاً صید را در کنارهی رود کوچک یا سمت غربی فنس میخورد. تازه خوردن را شروع کرده که شاهدان بالای سرش میایستند. خیالی نیست. پوزه و دستش خونآلود است. یوز جوان خود را سیر نمیکند. بیش از گرسنگی مست احساسی است که در او بیدار شده.
کوشکی نمیداند قرار است به پایتخت بیاید. نمیداند پیش از این یک گربهی پالاس در این پارک دزدیده شده و پارسال گوزنی با گلوله شکار. اینجا دور از پایتخت هم امکاناتی برای زندگی مشترک نیست. دلبر برای زایمان نیاز به سیتیاسکن و رادیولوژی دارد. اسلامی میگوید: «برای زایمان در اسارت، امکانات مونیتورینگ دامپزشکی ضروری است. حیوان باردار را نمیتوان برای سیتیاسکن و رادیولوژی به تهران منتقل کرد. باید در میاندشت یک دامپزشک تماموقت و متخصص حضور داشته باشد.»
از طرفی شاید اگر خانوادهی کوشکی در تهران باشند، پژوهش و تحقیقات بر تکثیر گونهی در خطر انقراض بهتر انجام شود و بسیاری از دوستدارانشان بتوانند از نزدیک چشمهای سرخشان را ببینند که زبانه میکشد. اسلامی میگوید متخصصان باز هم باید همهی جوانب را بررسی کنند. هرچند رئیس سازمان محیطزیست هفتهی گذشته گفته مقدمات ورود دلبر و کوشکی به پردیسان فراهم میشود.
شکار با دوربین تلهای
یوزپلنگ در دو قارهی افریقا و آسیا زندگی میکند. زیستگاه یوز در هر دو قاره محدود شده است و اکنون یوز آسیایی فقط در ایران زندگی میکند. در دشت کویر و بخشهایی از استانهای کرمان، خراسان، یزد، تهران و مرکزی. نقشههای دههی چهل نشان میدهد در آن زمان در بخش بزرگی از کشور، حتی نفتشهرِ دهلران، یوز زندگی میکرده است. بر اساس روشهای مختلف آمارهای متفاوتی از جمعیت یوز در ایران اعلام شده است.
در دههی نود میلادی صندوق بینالمللی حفاظت از یوزپلنگ اعلام کرد در سراسر افریقا ۹ تا ۱۲ هزار و در آسیا ۱۰۰ قلاده یوز وجود دارد. در ایران هم اعدادی چون ۴۰۰، ۲۰۰ تا ۳۳۰ و ۱۰۰ عنوان شد.
خالهای پوست یوز منحصربهفرد است، مثل اثر انگشت انسان. سال ۸۷ مسؤولان پروژهی بینالمللی حفظ یوزپلنگ آسیایی جمعیت این گونه را ۷۱ تا ۱۲۰ برآورد کردند. ولی سه سال بعد انجمن یوزپلنگ ایرانی، بعد از دو سال بررسی، به عدد ۴۰ تا ۷۰ یوز رسید. برخی یوزها در چند منطقهی دور ثبت شده بودند. یوز نری سه بار در سال در سه منطقه با ۱۴۰ کلیومتر فاصله دیده شده بود و اینهمه جابهجایی شمارش را سخت میکرد.
تغییرات اقلیمی و خشکسالی، تعارض با انسان (شکار یوز و طعمههایش)، کمبود نیروی حفاظتی و جادهها عامل به خطر افتادن یوز آسیایی هستند.
جادهی گزوئیه درست از وسط زیستگاه مهم یوز در بافق میگذشت که سرانجام با اعتراض فعالان محیطزیست متوقف شد. در دهه اخیر ۲۷ مورد تلفات یوز ثبت شد که ۴۰ درصد آن بهواسطهی جاده و تصادف بود. جاده یزد و بندرعباس که جان ۶ یوز را گرفته هنوز تلفات میدهد.
اسلامی میگوید تعداد محیطبانان در در ۵/۶ میلیون هکتار زیستگاههای یوز تنها ۱۰۱ نفر است یعنی ۳۲ برابر کمتر از استاندارد جهانی.
تحقیقات برای تهیهی شناسنامهی یوزها ادامه دارد. دوربینهای تلهای در ۱۰ منطقه کار گذاشته شدهاند و مدام چک میشوند. در میاندشت نزدیک به منطقهی نگهداری کوشکی، یک آبشخور برای حیوانات ساخته و دوربین تلهای کنارش کار گذاشتهاند. اعضای انجمن حافظهی دوربین را برمیدارند. تصویر همهی حیواناتی که در هفتههای گذشته از این آبشخور آب خوردهاند ثبت شده. گلهای آهو. گرگی تنها. عقاب. روباه. و چند یوز. یکی از همین یوزها گاهی به قفس بزرگ کوشکی سر میزند.