«جشنواره»، یکجور گردهمآیی هنری. تئاتریهای ایرانی بیشتر از هنرمندان رشتههای دیگر با آن آشنایند. هربارکه برگزار میشود چند گروهی دست به کار میشوند و بهمدد پلاتوهای خانگی و غیرخانگی در عرض یکی دو ماه نمایشی آمادهی اجرا میکنند و بعد تازه شروع میشود، دوندگیها و گذراندن بازبینیها و…در نهایت جشنواره برگزار و چندروزی ولولهای برپا میشود، چند تندیس و لوح دست کسانی را میگیرد، و بعد هرکس میرود پی کار خودش.
در گوگل که میگردم فهرست بلندبالایی از نامهایشان ردیف میشود: جشنوارهی تئاتر فجر، شهر، ماه، آیینیسنتی، عروسکی، انواع استانی و منطقهای، انواع کودک و نوجوان، فتحخرمشهر، مقاومت، مهرکاشان، صاحبدلان، بسیج منطقهای، دانشگاهیان، تجربه، امید، آسمان، خیابانی از نوع دانشگاهی یا غیر دانشگاهی و…
بیشترشان سالی یک بار و یکی دوتایی دوسالانهاند. چندتایی را مرکز هنرهای نمایشی و بقیه را نهادهای دانشگاهی، شهرداریها، آموزشگاهها، یا مؤسساتی که بودجهی مصارف فرهنگی دارند برگزار میکنند. هرازگاهی بعضیشان تغییرنام میدهند. مثلاً جشنوارهی بانوان که با محوریت موضوع «زن» برگزار میشد، جای خود را به جشنوارهی شهر داده؛ بعضی دیگر هم پس از یکی دوسال برای همیشه به تاریخ میپیوندند، از جملهشان جشنوارهی میثاق که یکی دو سالی برگزار شد و تمام. جستوجوی اینترنتی میگوید در هر ماه حدوداً یکونیم جشنوارهی تئاتر برگزار میشود. همین اواخر دبیر یکی از همین جشنوارهها گفت «این سیاره [منظورش ایران بود] سیارهی جشنواره خیزی است.»
میگویند این جشنوارهها گهگاه تنها فرصت برای ارائهی آثار عدهای از هنرمندان جوان تهرانی یا شهرستانیاند، اما چرا تنها فرصت؟ مدیر روابطعمومی مرکز هنرهای نمایشی میگوید «بیشتر جشنوارهها به دلیل کمبود تالار اجرا راه میافتد چون ما هنوزهم در برخی استانها تالاری برای اجرای تئاتر نداریم.» خب چرا این بودجهها صرف ساختن تالار نمیشود؟ میگوید «در وزارت ارشاد بودجهی عمرانی از بودجهی جشنواره جداست و تغییر در روند تقسیم بودجه نیازمند تغییر در سیاستگذاریهای کلان است.»
وقتی دربارهی سونامی جشنوارهها از محمد یعقوبی، نویسنده وکارگردان تئاتر، میپرسم، سر تکان میدهد که «تعداد جشنوارههای تئاتر نشانهی ناهماهنگی بین نهادهای فرهنگی وهنری است، تئاتر ما یک تئاتر دولتیست و تمام نهادهای برگزاری هم دولتی هستند اما هرکدام یک جشنواره برگزار میکنند. درحالیکه حداقل میشود این جشنواره ها را در یک یا دو جشنواره ادغام کرد.» جشنوارهها بدند؟ میگوید نه، «خود من از این جشنوارهها بیرون آمدم، تنها دلیلش این بود که امکان دیگری برایم نبود، وگرنه هیچکس یک اجرای دستوپاشکسته وشتابزده در جشنواره را دوست ندارد، پیش از «زمستان ۶۶» که چندتا جایزه گرفت، نمایش «شببهخیر مادر» را کار کردم اما هیچ کجا راهم ندادند. بعد اجرای «زمستان ۶۶» در جشنواره بود که راه برایم باز شد.» لحن حمید پورآذری، کارگردان تئاتر، کمی تُندتر است: «جشنواره ارقام را بالا میبَرد؛ یکجور بیلان کاری است برای مدیران. تعداد زیاد جشنوارهها راه را برای دستکاری هزینههای برگزاریِ هرکدامشان بالا میبرد وگرنه الآن که دیگر جشنواره یک شوخی مبتذل و یک بازی لوثشده است.»
مدیر روابطعمومی مرکز هنرهای نمایشی وسطِ حرفهایش این را هم بهم گفت که «قرار است جشنوارهها راهی برای کشف استعدادها باشند.» محمد یعقوبی هم خودش را فرزندِ جشنواره خواند. گشتی میزنم لابهلای اسامی تعدادی از بازیگران وکارگردانانی که درکتابخانههایشان چندین لوح و تندیس یادگار جشنوارههای مختلف دارند. بعضی اسامی کاملاً ناآشنایند. چندتایی را بیشتر میشناسم. علی منصوری سال ۱۳۸۶ با اولین نمایشش برندهی جایزهی بهترین نویسنده وکارگردان از جشنوارههای تئاتر بانوان و دانشگاهی شد. میگوید «هر بار به تالاری رفتم تا برای کار جدیدم اجرا بگیرم گفتند اول گروهت را جمع کن تا ببینیم بازیگرانت باعث فروش میشوند یا نه، سراغ بازیگرها رفتم گفتند اول بگو کدام سالن و چه زمانی اجرا میروی. دوباره سراغ تالار رفتم و گفتم اگر گروهم همان باشد که میخواهید کِی نوبت اجرایم میشود، گفتند سال دیگر بیا صحبت کنیم.» علی جولایی با مدرک کارشناسیارشد کارگردانی که از جشنوارهی تئاتر دانشگاهی تندیس بهترین بازیگر مرد و بهترین نمایشنامهنویس را گرفته، در مقابل سؤالم لبخندی میزند که «نشد دیگه، چند سال بعدش هم کار کردم اما نشد.»؛ «یعنی چی نشد؟» «پیشنهادی نبود، یا حداقل پیشنهاد خوبی … بعد هم کمکم فراموش شدم.» محمد یعقوبی را باید اتفاق انگاشت؟
یکی دو نفر را پیدا میکنم که تصویری از لحظهی دریافت جایزه را در صفحات مجازیشان زدهاند؛ شاید هر بار پسوردشان را وارد میکنند با دیدن خودشان روی صحنه با تندیسی بهدست، دلشان غش میرود. بعضیها با همین اعتبارها در آموزشگاههای کمتوان مالی کارگاه وکلاس بازیگری میگذارند و بعضی دیگر بهسان هنرمندان ناکامی که در حقشان ظلم شده از غربت اقامت میگیرند.
فراخوان جشنوارهها را که در وبسایتهای تئاتری پیدا میکنم به یک عبارت تکراری برمیخورم که با چند کلمه پسوپیش در متن همهی فراخوانها هست: «… در جهت ارتقای هنر دیرینهی نمایش برگزارمیکند…» ارتقا بدون اینکه حتا تضمینی برای ارائهی اثر هنرمند وجود داشته باشد؟ حرف از نبود بودجهی عمرانی میزنند: «بودجهی عمرانی از بودجهی جشنواره جداست.» رضا حداد، کارگردان تئاتر، خیلی آن جملهی تکرارشوندهی فراخوانها را جدی نمیگیرد: «در مورد بودجهی تئاتر کشور سازوکار مشخص و مدونی وجود ندارد؛ مبنای تعریف بودجهی عمرانی کهنه و پوسیدهاست. اول باید وضعیت فعلی تئاتر را دید بعد نیازش را بررسی کرد، طبق نیاز اعتبار در نظر گرفت و برای این اعتبار ردیف بودجه تعیین کرد. الآن ما فقط یک تهیهکنندهی تئاتر در کشور داریم که مرکز هنرهای نمایشی است، تهیهکنندهای که کلِ بودجه دستش است. این مشکل راه حل دارد، ساخت مکانهای بیشتر برای تولید و اجرای تئاتر، ارائهی تسهیلات به بخش خصوصی، و تأسیس کمپانیهای تئاتر، کمپانیهایی که بودجهشان براساس کیفیت وکمیت کارهای تولیدی بین این کمپانیها تقسیم شود.» میگوید دلیل جشنوارهخیزی سه مورد بیشتر نیست: «یکی ژست هنری و شوآف، دیگری درآمد خوب برای عدهای، وسومی بالا بردن ارقام و آمار.» پورآذری هم میگوید «این نگاه که تئاتر یک هنر فقیر است و ناگزیر است با صدقههای دولتی بسازد اشتباه است. ما دراین کشور مکانهای متروکهی زیادی داریم که میتوانیم با صرف هزینههایی نهچندان زیاد به تالارهای حسابی تبدیلشان کنیم.»
پی پاسخی برای پرسشهایم، تلاش کردم با کسانِ دیگری هم حرف بزنم اما پیدایشان نکردم. عجالتاً بیشتر آدمها از بازیگر و کارگردان و نویسنده گرفته تا آدمهای پشتصحنه همگی در حال آماده شدن برای بازبینی جشنوارهی فجرند که خیلی زمانی هم به موعدش نمانده.