لابد فکر خواندن آیسخولوس در خیابانهای تهران هم به ذهنتان خطور نکرده، اما حالا صدای نرم و شعرخواندهی عبدالله کوثری شدنیاش کرده، «کتاب گویای آیسخولوس» به بازار آمده: «مباد که بنیاد این شهر برکنده شود.» کتاب مجموعهآثار آیسخولوس با ترجمهی عبدالله کوثری دو سال پیش منتشر شد و حالا اینروزها به چاپ سوم رسیده، حالا نسخهی صوتی کتاب هم روانهی بازار شده.
برای خیلیهامان ترجمهی شاهرخ مسکوب از «افسانههای تبای» اتفاقی تکرارنشدنی بود، مسکوب با زبانی که در دههی چهل برای تراژدیهای یونان ساخت راهی را باز کرد برای همهی تجربههای بعدی که سودای بازآفرینی درخور زبان کهن یونان داشتند ــ قبلترش فقط ترجمههای سعید نفیسی بود با زبانی کمی کهنه و قدیمی. عبدالله کوثری سالهای سال با تراژدیها زیسته، از همهی آنچه خودش امکانات زبان فارسی مینامد بهره برده، و بعد از اینهمه سال دمخوری با یونانیها، بالاخره سراغ ترجمهی «تراژدیهای یونان» رفت. میگوید «راستش تراژدیهای یونان از پانزدهسالگی درگیرم کرده بودند. ترجمهی مسکوب در این شیفتگی نقش بهسزایی داشت. سالها بعد وقتی دیگر به انگلیسی کتاب میخواندم، دو متن بود که هرگز از خواندنشان اشباع نشدم، و البته هنوز هم نمیشوم، یکی «کتاب مقدس» و یکی هم تراژدیهای یونان، شک نکنید که این دو زیربنا و ستونهای اصلی آنچیزی است که امروز به عنوان ادبیات غنی غرب میشناسیم.»
کوثری سالها پیش از آنکه با همکاری «نشر نی» دو کتاب از آثار سنکا و آیسخولوس را منتشر کند، سه نمایشنامهی «آگاممنون»، «نیازآوران»، و «الاهگان انتقام» را با «نشرتجربه» منتشر کرده بود، اما بالاخره دو سال پیش مجموعهی کامل «آیسخولوس» را منتشر کرد.
اما کتاب گویای آیسخولوس (بهقیمت دههزار تومان) با باقیِ چهارده کتابی که «نشرنی» نسخهی صوتیشان را روانهی بازار کرده متفاوت است، و در واقع کارکردی جز شعار تبلیغاتی این مجموعه، «فرصتی برای خواندن اگر ندارید، لذت خواندن را از دست ندهید»، دارد؛ کوثری میگوید «دلیل اصلی ترغیب شدنم به خواندن هفت نمایشنامهی بهجامانده از آیسخولوس بیش از هر چیز این بود که به نظرم خوانندهی ایرانی لازم داشت شکل درست خواندن این متنها را بداند. در واقع نسخهی صوتی کتاب میتواند خوانش درست یکی از قدیمیترین متنهای بشری را پیشرویمان بگذارد و احتمالاً در سفر یا فراغتی در اتومبیل و خانه ما را همراه چیزی کند که سرچشمهی ادبیات جهان است.»
در این نسخهی صوتی و البته کتاب چاپی هر هفت نمایشنامهی آیسخولوس آمدهاند. هرچند در تاریخهای ادبیات آیسخولوس را پدر تراژدیهای یونان و نمایشنامهنویس میخوانند، اما برای مخاطب امروزی او شاعری رشکبرانگیز هم هست. کوثری هم طرفدار چنین خوانشی است؛ میگوید «آیسخولوس نخستین شاعری است که به مضامین شعری قالبی تازه بخشید، او به این مضامین شخصیتها و دیالوگهایی افزود و حاصل این شد. در واقع این متنها نمایشنامهی صرف نیستند، در فرهنگ یونان باستان از آنها به عنوان شعر یاد میشود، نمایشنامههای آیسخولوس و سوفوکلس همگی به شعرند و شاید برای همین هم خواندنشان نیاز به آشنایی و بلدیت دارد.»
کوثری معتقد است سرچشمههای ادبیات را باید در تراژدیهای یونان جست: «پرسش ازلی و ابدی انسان در این متنها آمده، همان چیزی که ادبیات مدام حول پاسخ به آن شکل میگیرد و زنده میماند: اینکه آدمی تا چه حد مسئول سرنوشت خویش است، آنچه بر او میگذرد تا چه حد حاصل ارادهی خدایان است. و اینکه عدالت خدایان به چه معنا است. این اصلیترین رمز ماندگاری تراژدیهای یونان است. برای درک مفهوم امروزین تراژدی هم لازم است بدانیم تراژدی چه بوده. و چهچیز بهتر از مطالعهی سرچشمههای آن؟»
لحن و شعرگونه بودن ترجمه اینجا بیش از نسخهی چاپی گوش را مینوازد، زبانی که عبدالله کوثری آن را از خلال تجربهی نزدیک به نیمقرن به دست آورده. میگوید «زبان فارسی برای ساخت زبان تراژدیهای یونان یا هر متن کلاسیک دیگری با این ویژگی امکانات کمی ندارد، ما در پیشینهی ادبیمان آنقدر انواع گوناگون زبانها و نوشتار داریم که کافی است آنها را زبان پایه بگیریم و بیازماییم، از حماسهی فروسی تا تغزل سعدی و داستانسرایی نظامی؛ در نثر هم منابع کمی در اختیارمان نیست، «تاریخ» بیهقی، «گلستان» و… این گونههای متفاوت زبانی تا عصر مشروطه هم در زبان فارسی ادامه یافت. من برای رسیدن به زبانی که در ترجمهی تراژدیهای یونان انتخاب کردهام تا حد زیادی از همین میراث بهجامانده وام گرفتهام، اما برای رسیدن به این زبان جدای از متون قدیمی چند منبع دیگر هم تأثیر داشت. یکیشان بیتردید زبان شعر شاملو بود. شاید در متون معاصر هیچچیزی بهاندازهی زبانی که شاملو در شعرهایش به کار میبست روی من تأثیر نگذاشته باشد، در واقع شاملو زبان جدیدی به ما آموخت، زبانی که از بسیاری ویژگیهای قدیمی زبان فارسی استفاده میکند و ضمناً پوست هم انداخته. کتاب دیگری که در ساخت و رسیدن به زبان تراژدیها تأثیرگذار بود، رمانی است از تقی مدرسی به نام «یکلیا و تنهایی او»، بهنظر من مدرسی همیشه نویسندهی بیهمتایی آمده و در این رمان هم نشان داده چطور میتوان از زبان «کتاب مقدس» در قالبهای امروزی نوشتن استفاده کرد.»
صبح جمعهی پاییز است، ماشین در اتوبان مدرسِ خلوت و سرسبز نرمنرم میرود، نوک قلهی دماوند نمهبرفی نشسته و دستگاه پخش روشن است:
«هان ای زئوس، ای خاک
و ای خدایان که پاسدار این شهرید
و ای نفرین ادیپوس پدر من
که چه نیرومندی به کینتوزی
مباد که بنیاد این شهر برکنده شود
مباد که خانهها و خاندانها به اسارت رود»
عکس از میلاد پیامی