اگر «ملکوت» را که بهقول بهرام صادقی «داستانی خیالی دربارهی فلسفهی زندگی» است برعکس از مرگ آغاز کنیم، به در نیمهباز ساختمان گلزار در خیابان شهرآرا میرسیم. لحظهای که خسرو هریتاش پشت درِ گشودهی آپارتمان خود روی زمین افتاده است. اول بهمن ۱۳۵۹، روزنامهی اطلاعات خبر از چگونگی درگذشت خسرو هریتاش، کارگردان فیلمهای «آدمک»، «برهنه تا ظهر با سرعت»، «خوابنامهی رحمان سرایدار» و «ملکوت»، در ساعت دو و پانزده دقیقهی نیمهشب روز قبل میدهد. خبری که راوی آن یکی از ساکنان ساختمان گلزار است که به نقل از دوست هریتاش میگوید: «گویا خود را کشانکشان به پشت در رسانده و در را باز کرده، اما در همانحال درگذشته است.» فیلم بلند «ملکوت» و فیلم کوتاه «به یاد» نامهای معناداری برای آخرین ساختههای فیلمساز پیچیدهای چون اوست. دست بر قضا، «به یاد» فیلمی کوتاه دربارهی درها و سردرها و نسبت آن با گذشته و تاریخ و آدمهاست. فیلمی که با روایتی از خاطرهی کودکی هریتاش آغاز میشود، روزگاری که او درهای دولنگهی خانههای قدیمی را با شوق میگشاید و چهرهی پدربزرگش را از قاب آن میبیند. اما روزی از روزها، درها مثل همیشه باز میشوند اما دیگر تصویر پدربزرگ در قاب نیست. این قاب خالی، که تصویر مرگ پدربزرگ اوست، ایدهای برای ساخت فیلمی کوتاه و نوستالژیک دربارهی درها و سردرها در معماری سنتی شهر کاشان است. هریتاش پس از تحصیل در مدرسهی سینمایی یواسسی
(School of Cinematic Arts)، و ساخت چندین فیلم کوتاه و شرکت در جشنوارههای کوچک و دانشجویی امریکا، برای تولید نخستین فیلم بلند خود «آدمک»[۱] به ایران میآید و مبهوت معماری کاشان میشود. این فیلم، که صحنههایی مستند از مراسم قالیشویان اردهال و معرکهگیری در سطح شهر دارد، قصهای معاصر را بر پسزمینهی معماری کهن شهر روایت میکند. دور تازهی فیلمسازی او در ایران، همانطور که در کاشان آغاز شده، با درها و سردرهای «به یاد» در همین شهر به پایان میرسد.[۲]
هر چهار فیلم بلند هریتاش فصلهایی مهم و جنجالی از تاریخ سینمای ایران هستند و اغلب فیلمهای کوتاه او نیز بحثبرانگیز.[۳] «آدمک» با کمترین دردسر اکران میشود و نام او را با آن پوستر بهیادماندنی، که طرح خود هریتاش است، و صدای فریدون فروغی و ترانههای «آدمک» و «پروانهی من» از لعبت والا بر سر زبانها میاندازد. فیلم دوم او «برهنه تا ظهر با سرعت»، که در ۱۳۵۱ تولید شده، تا ۱۳۵۳ توقیف میماند. این فیلم پس از یک بار نمایش در جشنوارهی سپاس همین سال باز هم توقیف میشود تا اینکه در مرداد و شهریور ۱۳۵۵ نسخهی مثلهشدهی فیلم را به مدت ۳۵ شب در سینما کاپری، و بار دیگر در اردیبهشت ۱۳۵۶ به مدت نه شب، در سینما ایفل، اکران میکنند. «خوابنامهی رحمان سرایدار» نیز پس از سه ماه توقیف در اردیبهشت ۱۳۵۵ اکران میشود، اما این فیلم که در محلههای اطراف راهآهن و نازیآباد فیلمبرداری شده، بهدلیل بازنمایی فقر، از حضور در جشنوارههای خارجی منع میشود.[۴] بنابراین ۱۳۵۵ سالِ خسرو هریتاش است که سه فیلم او یکی پس از دیگری اکران میشود، اما عجیب اینکه نشریات آن سالها باز هم چندان عنایتی به هریتاش ندارند و او تا امروز هم فیلمسازی پرابهام و همچنان در حاشیه است.
قهرمان هریتاش در «آدمک» جوانی عاصی و بریده از خانوادهای مرفه است. او در «برهنه تا ظهر با سرعت» زندگی دانشجویی چریکمسلک و طغیانگر را به تصویر میکشد و در «خوابنامهی رحمان سرایدار» هم جوانی را با دوربین هشتمیلیمتری، یا همان سوپر هشت قدیم، میبینیم که با تصاویری از سرقت خفتبار و غمانگیز پدر تنگدست خود فیلمی مستند میسازد؛ این مضامین سرانجام به جهان انتزاعی، اسرارآمیز، تمثیلی و بهقول خودش «ذهنی و سوررئالیستی» فیلم «ملکوت» میرسند که با سه فیلم دیگر او تفاوت بسیار دارد. اکنون نخستین پرسشی که باید دربارهی «ملکوت» پرسید این است که چرا هریتاش برای تولید چهارمین فیلم بلند خود از شهرها، خیابانها و کوچهپسکوچههای تهران و کاشان ناگهان با داستانی از بهرام صادقی به باغی دور در روستای قلعهجوق شهرستان ماکو میرود تا «ملکوت» را بسازد؟ روی آوردن به جهانی انتزاعی از یک سو مسیری برای گریز از سانسور و از سوی دیگر چرخشی عمدی در مضامین موردعلاقهی هریتاش است. بنابراین بیراه نیست اگر هریتاش، که سه فیلم او با سانسور و دشواری در اکران مواجه شده، برای تولید «ملکوت» به حاشیهای امن برود. این حاشیهی امن شرکت گسترش صنایع سینمایی با مدیریت مهدی بوشهری و تهیهکنندگی بهمن فرمانآراست که هزینهی تولید «ملکوت» را بر اساس داستانی به همین نام از بهرام صادقی، فراهم میکند و بدینترتیب «ملکوت» در آذر ۱۳۵۵ یک برای همیشه در بخش مسابقهی پنجمین جشنوارهی جهانی فیلم تهران اکران میشود.[۵]
بر اساس توصیف منتقدان، خبرنگاران و آنچه هریتاش در گفتوگو با ایرج صابری در حاشیهی جشنواره میگوید، «ملکوت» فیلمی دوساعته و پر از فلاشبکهای پیدرپی است. مونتاژ فیلم، که تا روزهای نزدیک به اکران بهدست خود هریتاش در حال انجام بوده، به قول خودِ او «ذهنی» و فاقد تداومی منطبق بر خط داستانی است. هریتاش میگوید که تماشاگر «ملکوت» باید تداوم را در ذهن خود بسازد و کلید فهم قصهی فیلم نیز در فلاشبکهاست. او قصد داشته تا بروشوری برای تماشاگران آماده کند تا از پیچیدگیهای فیلم بکاهد، اما ظاهراً در نهایت این کار انجام نمیشود. فیلم از یک شب تا صبح در منزل دکتر حاتم اتفاق میافتد. باغی بزرگ با عمارتی متعلق به اواخر قاجار در روستای قلعهجوق شهرستان ماکو محل فیلمبرداری است و عوامل فیلم کل زمان تولید را در کابینهایی اطراف همین عمارت زندگی میکنند. هریتاش گفته است که فیلمنامه را با مشورت و طی گفتوگوهایی با بهرام صادقی نوشته اما سعی داشته اقتباسی آزاد از «ملکوت» داشته باشد.
هنگامیکه ایرج صابری، پس از اکران فیلم در جشنواره، بهصراحت از هریتاش میپرسد: «ایدهی فیلم چیست؟» او در پاسخ میگوید همان حرفِ کاراکتر «ناشناس» در فیلم؛ و سپس هریتاش این بخش از داستان «ملکوت» صادقی را برای صابری میخواند: «این زمین بیگناه نیست و مادر گناهکاران است و گاهوارهی همهی آتشها، گلولهها، خونها و شلاقها و من او را نمیبخشم، چون ریشههای درخت من از او غذا میگیرند و از چشمههای او آب مینوشند و من شکایت زمین را به آسمانها و ملکوت خواهم برد.» و هنگامی که صابری میپرسد: «ناشناس در «ملکوت» کیست؟» پاسخ غریب هریتاش این است: «سمبل تمام اعتراضات در طول تاریخ بشر.» او در همین مصاحبه تلاش میکند تا معنای، بهقول خودش، «سمبلهای فیلم» را شرح دهد. برای نمونه، خنجری که دستبهدست میان کاراکترهای فیلم میگردد، برای هریتاش «سمبل تثبیت ریشههای سنتی فئودالی است». ازاینرو بدیهی است که این فیلم به مذاق حکومت خوش نباشد، زیرا ریشهکنی فئودالیسم طی اصلاحات ارضی مهمترین شعار آن سالهای دولت است.
امروز جز گفتههای هریتاش، نوشتههای چند منتقدی هم که دربارهی فیلم نوشتهاند گواهی بر اهمیت نمادها و تمثیلها در «ملکوت» است. بااینحال گزارشهای جشنواره و خاطرات عوامل فیلم نشان میدهد که برخی از تماشاگران این فیلم را هم مانند «شطرنج باد» محمدرضا اصلانی هو میکنند. اما رأی هیأت داوران در نهایت متفاوت از واکنش آن دسته از تماشاگران است: «دیپلم افتخار با امتیاز مخصوص به فیلم ایرانی «ملکوت» ساختهی خسرو هریتاش بهسبب قدرتش در نقل داستانی فلسفی و نیز بهلحاظ درخشش بصری سبک آیینیاش.» این عبارات و بهخصوص «سبک آیینی» در رأی هیأت داوران نقدهای تندی را علیه فیلم در پی دارد. بهرام ورجاوند در روزنامهی «آیندگان» فیلمهای هریتاش را «سند جهالت او» خطاب میکند و میپرسد که چگونه داوران خارجی از «فیلم بیزیرنویس، بیسروته، و سخت معیوب ملکوت» سر درآوردهاند که آن را شایستهی جایزه میدانند.[۶] علی مرتضوی، سردبیر مجلهی «ستارهی سینما»، فیلم «ملکوت» را حتی شایستهی حضور در بخش مسابقه هم نمیداند و مهین بهرامی نیز، ضمن تأکید بر شکست این فیلم در اقتباس ادبی از داستان بهرام صادقی، معترض است که چرا هنگامی که بهروز وثوقی حتی قادر به خواندن متن داستان بهرام صادقی از روی کتاب نیست، فیلم را با صدای خودِ او دوبله کردهاند و بخشهایی از متن داستان هم با صدای او شنیده میشود!
البته خاطرات بهروز وثوقی این نقد را کموبیش تأیید میکند. هریتاش پیش از نگارش فیلمنامهی «ملکوت» داستان بهرام صادقی را به بهروز وثوقی میدهد، وثوقی میگوید که داستان را «نمیفهمد» و به همین دلیل نمیتواند نقش دکتر حاتم را در فیلم بازی کند، هریتاش اصرار دارد که فیلم بهمراتب سادهتر از داستان خواهد بود و در نهایت وثوقی نقش را میپذیرد. اما عزتاله انتظامی، آنطور که در جلسهی نقدِ فیلم در حاشیهی جشنواره گفته، داستان را نخوانده و کارش را یکراست با تفسیرهای هریتاش از داستان صادقی و خواندن فیلمنامه آغاز کرده است. بااینحال مشکل بازیگران با این فیلم صرفاً در فهم داستان بهرام صادقی نیست، تلاش عذابآور هریتاش برای ساختن فضایی کابوسگون، که درعینحال باورپذیر باشد، در گزارشها و خاطرات بازیگران ثبت شده است.
هنگامی که عبداله اسکندری دست و پایی قطعشده برای شخصیت م. ل در فیلم میسازد، هریتاش آنها را مصنوعی میداند و یک دست و پای بریدهی واقعی از پزشکی قانونی میگیرد. این دست و پای بریده، که در شیشهی بزرگی حاوی محلول آمونیاک نگهداری میشود، همیشه جزئی هراسآور از وسایل صحنه است تا اینکه شیشه در کالسکه میشکند و محلول با دست و پا سرازیر میشود روی عزتاله انتظامی. در آن سال، دست و پای بریده منبعی ناب برای خبرسازی و جنجال مطبوعات است. پس از پایان فیلمبرداری برخی نشریات مینویسند که گروه فیلمبرداری «ملکوت» یک دست و پا را در گورستانی حوالی روستای قلعهجوق دفن کردهاند و سگها زمین را کنده و آنها را یافتهاند. مردم روستا با دیدن دست و پای بریده پلیس را مطلع میکنند و پلیس هم برای عوامل فیلم احضاریه میفرستد. اما هریتاش، در پاسخ به تلفنهای مکرر مطبوعات، دریافت هرگونه احضاریه از سوی پلیس را تکذیب میکند و میگوید اگر احضاریهای باشد باید برای تهیهکننده ارسال شود نه او. پناه آوردن هریتاش به حاشیهی امن شرکت گسترش صنایع سینمایی حتی در همین خبرهای کوتاه نیز مشهود است.
هو کردن فیلمهای «شطرنج باد» و «ملکوت» تجربهی شکست مشترک هریتاش، اصلانی و فرمانآراست. در زمان حضور فرمانآرا در شرکت گسترش صنایع سینمایی، که هدف آن تولید فیلمهایی برای جهانی کردن سینمای ایران است، جز «ملکوت» و «شطرنج باد» در ۱۳۵۵، «کلاغ» (بهرام بیضایی، ۱۳۵۶) و «گزارش» (عباس کیارستمی، ۱۳۵۶) هم در همین جشنواره به نمایش درمیآیند و برخلاف واکنش منفی مخاطبان به اصلانی و هریتاش و فرمانآرا، با تحسین مخاطبان و منتقدان مواجه میشوند. اما امروز میتوان دید که ۱۳۵۶ برای هریتاش سالِ فیلم «به یاد» و همان درها و سردرهایی است که چند سال بعد در آستانهی یکی از آنها زندگی را وداع میگوید. ازاینرو باید گفت که امروز نیاز است داستان هریتاش را با روایت همان بازماندگانی بنویسیم که در آن شکست مشترک کنار هم بودند.
پینوشت:
۱. سرمایهی «آدمک» را رحمان گلزار، همسر خواهر هریتاش و از سرمایهگذاران احداث شهرک اکباتان، تأمین میکند.
۲. خسرو هریتاش در گفتوگو با حمید نفیسی، که در سومین مجلد از «تاریخ اجتماعی سینمای ایران» نقل شده، از فیلمبرداری با دوربین شانزدهمیلیمتری بولکس در روزهای انقلاب میگوید. منوچهر مشیری نیز در گفتوگو با نفیسی در همین مجلد میگوید که هریتاش بازیگران را در دل تظاهراتکنندگان انقلابی میگذاشت، طوری که پسزمینهی تصویر رویدادهایی مستند باشند. اطلاعات بیشتری دربارهی این فیلمها منتشر نشده و نفیسی هم توضیح بیشتری نداده است، بنابراین نمیدانیم که این فیلمها اکنون وجود دارند یا نه.
۳. امروز اثری از فیلمهای کوتاه دوران دانشجویی او در دست نیست، عطا تایماز، از دوستداران خسرو هریتاش، خلاصهی داستان برخی از آنها را به نقل از بولتن جشنوارهها و نشریات دانشجویی در فضای مجازی به اشتراک گذاشته است. دستکم خلاصهی داستان فیلم «پیله» (Cocoon، ۱۹۶۸) نشان از میل هریتاش به رویارویی با تابوهای جامعهی آن روز امریکا دارد.
۴. حسن شریفیمهر (سیروسمهر) مالک آژانسی مسافرتی است که داستانی منتشرنشده به نام «کمدی حیوانی» دارد. هریتاش با داستان و سرمایهی او «خوابنامهی رحمان سرایدار» را میسازد.
۵. «آدمک» و «سرایدار» تنها فیلمهای موجود از هریتاش هستند. تا امروز هیچ نسخهای از فیلمهای «برهنه تا ظهر با سرعت» و «ملکوت» در دسترس عموم نیست. تنها عباس بهارلو گفته که دو نسخه از «ملکوت» را در جایی دیده؛ یک نسخهی بدون صدا و نسخهی دیگری که کوتاهتر از نسخهی اول است. بنابراین فیالحال عکسها، نقدها، گزارشها، مصاحبهها و حافظهی قدیمیها تنها راههای ورود به جهان این دو فیلم خواهند بود.
۶. هیأت داوران آن سال عبارت بودند از شابانا ازمی از هند، ماریو چکیگوری از ایتالیا، آندره دلوو از بلژیک، مارک رابسون از امریکا، امانوئل ریوا از فرانسه، آندرئاس کواکس از مجارستان، ولادیمیر نائوموف از شوروی سابق، برت هانسترا از هلند و آرتور هیل از کانادا.
- این مطلب پیشتر در شمارهی ۳۳ مجله شبکه افتاب (آبان ۱۳۹۵) چاپ شده است.
- تصویر بالای مطلب: بازیگران فرعی در پشتصحنهی «ملکوت» (روستای قلعهجوق، ماکو، ۱۳۵۵) از راست به چپ: علی علینقیکنی که بعدها او را در نقش اکبر در «اجارهنشینها» میبینیم، شاهرخ علیآقا که نقش یک غلام بچه را در «ملکوت» بازی میکند، عرش پورزارعی که آخرین بار او را در نقش دیلاق در «سگکشی» دیدهایم، و سرانجام خسرو هریتاش.