نویسنده و فیلسوف سرشناسی است، آمده بود دفتر ناشر محترمی که اتفاقاً کتابفروشی بزرگ و مشهوری هم دارد. قراردادی برای انتشار کتاب آقای نویسنده روی میز بود، موقع امضای قرارداد که رسید نویسنده با شوخی و خنده از ناشر خواست دو درصد از رقم درجشده در قرارداد را کم کند، ناشر با تعجب نگاهش کرد؛ نویسنده گفت: «برای کتابهایی که در جوانی از کتابفروشیتان بلند کردم عرض میکنم، اینجوری بیحساب میشویم.»
احتمالاً نویسنده و فیلسوف سرشناس، که میانسالی را سپری میکند، اگر در جوانی از آبمیوهفروشیهای خیابان کریمخان موز «بلند» کرده بود و حالا میخواست بیحساب بشود و دینش را بپردازد با خنده و شوخی این کار را نمیکرد. اما وقتی پای سرقت کتاب به میان میآید، ماجرا شکل دیگری دارد. احتمالاً شما هم روایتهای دستاولی از خود سارقان کتاب شنیدهاید که با آبوتاب از شیوههای سرقتشان تعریف میکنند و اینکه چطور در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران قفسههای ناشران خارجی را خالی میکردهاند یا در کتابفروشیهای شهر در یک چشم به هم زدن «درجستوجوی زمان ازدسترفته» را توی جیب بارانیشان مخفی میکردهاند. اما چرا دزد کتاب با غمزه از شاهکارش تعریف میکند؟ معمایی است حلنشدنی. اقدامی انقلابی است برای برداشتن سدهای پیشروی فرهیخته شدن یا یکجور پز فرهنگی؟
اما ماجرای دزدی کتاب یا همان اصطلاح تلطیفشدهی «بلند کردن» همهجای دنیا همین شکلی است. در این یک مورد با باقی دنیا مشترکیم. حالا این نویسندهی ایرانی که کار را به تعریف خاطره در رسانههای عمومی نکشاند، اما خوانندهی شهیر امریکایی خانم پتی اسمیت در یکی از پرخوانندهترین یادداشتهایی که برای هفتهنامهی «نیویورکر» نوشت به شرح دزدیدن یک دایرهالمعارف در نوجوانیاش پرداخت. در همان شماره چند نفر دیگر هم، از جمله جاناتان سافران فوئر، که با کتاب «حالوروز همهمان خوب بود» در ایران شناخته شد، دربارهی بامزگیهای بلند کردن کتاب در جوانیشان نوشتند، البته سافران فوئر میگوید «اغلب در دزدی کتاب به کاهدان میزده و چیز دندانگیری دستش را نمیگرفته».
روزنامهی «نیویورک تایمز» چند وقت پیش فهرستی از کتابهایی که بیشتر از بقیه از کتابفروشیهای امریکا و بریتانیا دزدیده شدهاند منتشر کرد. محبوبترین نویسنده برای سارقان کتاب، اول از همه، چارلز بوکفسکی است، لاابالیترین نویسندهی امریکایی خودش که اگر زنده بود احتمالاً از شنیدن این خبر ذوق میکرد. بعد از بوکفسکی «سهگانهی نیویورکی» پل استر بیش از بقیهی کتابهایش مورد هجوم سارقان بوده، بعد هم بهترتیب کتاب «جاده» نوشتهی جک کرواک، مجموعهداستانهای ریموند کارور، رمانهای ایتالو کالوینو، دشیل همت، ویلیام باروز، جنت وینترسون، هاروکی موراکامی، مارتین ایمیس، و رمان «باکره خودکشی میکند» نوشتهی جفری یوجنیدس. البته «نیویورک تایمز» اشاره کرده که در بسیاری از مواقع پنج کتابی که صدرنشین فهرست پرفروشترینهای این روزنامه است به ذائقهی سارقان کتاب خوش میآید و سراغش میروند. پرسوجوهایم از کتابفروشیهای راستهی انقلاب دربارهی ذائقهی سارقان ایرانی هم نتایج جالبی داشت، احمد شاملو از محبوبترینها میان سارقان ایرانی است، بعدش هم رمانهای محمود دولتآبادی، رضا براهنی، زویا پیرزاد، و سیمین دانشور و در میان کتابهای ترجمه هم ترجمههای نجف دریابندری و محمد قاضی بیشتر به مذاقشان خوش میآید. در واقع سارقان کتابفروشیهای ایران طبع شاعرانهای دارند و آنطور که پیداست علاقهشان به شعر بیشتر است: بعد از احمد شاملو هم فریدون مشیری و فروغ فرخزاد را میپسندند. یکی از اصلیترین بساطهای دستفروشی راستهی انقلاب هم آنی است که صاحبش کنار قنادی فرانسه کتابها را میچیند و از بساطش بیش از همه «دیوان ایرجمیرزا» و کتابهای «صادق هدایت» را بلند میکنند. فعلاً گزارش نشده که فهرست پرفروشترینها و تازهترینهایی که «شبکه آفتاب» معرفی میکند مرجع استفادهی سارقان ادبی شده باشد، برای همین هم با خیال راحت تازهترین کتابهایی را که این هفته در کتابفروشیها دیده شدهاند معرفی میکنیم:
«هفت فیلمنامه از اصغر فرهادی»، نشرچشمه. این یکی داغ داغ است، همین امروز که دارید این گزارش را میخوانید مراسم رونمایی این کتاب در مجموعهی سینمایی کوروش برگزار میشود و شاید اصغر فرهادی مشغول امضا کردن این کتاب برای خیل طرفدارانش است. احتمالاً این مجموعه باعث میشود خیلیها برای اولینبار خواندن فیلمنامه را تجربه کنند و لذت ببرند و میشود امیدوار بود بعدش هم سراغ انبوهی از فیلمنامههای خواندنی بروند که در این سالها منتشر شده و گوشهی کتابفروشیها در غم تنهایی خاک میخورند. «رقص در غبار»، «شهر زیبا»، «چهارشنبهسوری»، «دایرهزنگی»، «دربارهی الی»، «جدایی نادر از سیمین» و «گذشته» عنوان فیلمنامههایی است که در این مجموعه آمده. اصغر فرهادی مقدمهی کوتاهی هم برای این فیلمنامهها نوشته: «فیلمنامههای پیشرو را که مرور میکنم، آنچه بین همهی آنها مشترک است و از «رقص در غبار» تا «گذشته» پررنگ و آگاهانهتر شده، چیزی نیست جز علامتِ سؤال؛ علامتِ سؤالی که فیلمنامه به فیلمنامه بزرگتر و چندوجهیتر شده است. اگر با این نوشتهها توانسته باشم جسارتِ پرسشگری را در تماشاگرانِ فیلمهایم تقویت کرده و ترسشان را از کاشتنِ علامتِ سؤال در ذهنها بکاهم، از عمری که برای نوشتن صرف کردهام راضی و خشنودم؛ که دنیای امروز ما بیش از آنکه نیاز به مقام و مسؤولِ پاسخگو داشته باشد محتاج مردمی است پرسشگر؛ مردمی که از گذاشتنِ علامتِ سؤال در برابر هر آنچه برایشان ثابت و قاطع است نهراسند.»
«خاطرات فاطمه پاکروان»، ترجمهی اسماعیل سلامی، انتشارات مهراندیش. خاطرات فاطمه پاکروان همسر سرلشگر حسن پاکروان، رئیس ساواک حکومت پهلوی، از آن کتابهایی است که خیلی زود به فهرست پرفروشترینهای اغلب کتابفروشیهای شهر راه پیدا کرده و خریدارانی از هر دست دارد. حسن پاکروان، وزیر اطلاعات امیرعباس هویدا، بعدها در خاطراتی که همکارانش منتشر کردند کمتر از دیگران متهم به بیاخلاقی شده بود. فردوست در خاطراتش، که انتشارات اطلاعات منتشر کرد، نوشته او حتی پول ساندویچی که پشت میز کارش میخورد از حساب شخصیاش میپرداخت. فاطمه پاکروان، همسر او، سالها پیش خاطراتش را اولبار به انگلیسی منتشر کرد که بازخورد زیادی هم داشت. او معتقد است هرچند همسرش به دلایل شخصی از ایران فرار نکرد ولی محمدرضا پهلوی نیز بهدلیل اختلافنظرهایی که از سال ۴۲ با پاکروان داشت تمایلی به همراه بردن با خود نداشت.
«محاکمهی دیگر کافکا: نامههای کافکا به فلیسه»، الیاس کانتی، ترجمهی ناصر غیاثی، نشر نو. الیاس کانتی با رمان ستایشبرانگیز «کیفر آتش» در ایران به فهرست نویسندههای محبوب راه یافت. رمان «کیفر آتش» او که در اصل با عنوان «نابینایی» منتشر شده یکی از ۱۰۰۱ رمانی است که اعلام کردهاند باید پیش از مرگ بخوانیم. این رمان را چند سال پیش نشر نیلوفر با ترجمهی خواندنی سروش حبیبی منتشر کرد. حالا هم نشر نو کتاب «محاکمهی دیگر کافکا» را از این نویسنده منتشر کرده. کانتی در این کتاب با جستوجو میان نامههای بهجامانده از فرانتس کافکا خطاب به معشوقش فلیسه، دنیای ذهنی و شخصیت این نویسندهی اسرارآمیز را برای خواننده واکاوی میکند، از خلال تحلیل رابطهی کافکا و فلیسه باوئر دری تازه به روی رمان «محاکمه» میگشاید، و نشانمان میدهد چطور باید «محاکمه» و کافکا خواند.
«بهانههای مأنوس»، ترجمهی بیژن الهی، نشر بیدگل. بیژن الهی یکی از آن چهرههای تابناک ادبیات بود که در حلقهی درمحاقرفتهی شمیم بهار و دوستانش، درست مثل باقی اعضای این حلقهی ادبی میلی به دیده شدن نداشت. حالا دو سه سالی از مرگ ناگهانیاش میگذرد و بهتازگی جلد سوم از مجموعهی آثار تألیف و ترجمهاش منتشر شده. آنچه در این کتاب آمده پیشتر این سو و آنسو در مجلات منتشر شده بود. الهی با ترجمهی «اشراقها» اثر آرتور رمبو و ترجمههایی از شعرهای منصور حلاج و کنستانتین کاوافی و اوسیپ ماندلشتام و … از خودش تصویر مترجمی ساخت که زبان چون موم در مشتش بود. شاید برای همین هم خیلیها سراغ این مجموعه رفتهاند.
«پیشپرده و پیشپردهخوانی»، مرتضی احمدی، نشر ققنوس. مرتضی احمدی لابد که نه حتماً تنها بازماندهی نسلی است که پیشپردهها را از بر میدانند. چند سال پیش تنها گوشهای از دانستههایش را از آنچه فرهنگ فولکلور تهران بود در آلبوم «ترانههای تهران» منتشر کرد و دو برابر آلبوم «ترانههای تهران» هم ترانه ضبط و اجرا کرد که مجوز انتشار دریافت نکردند. او حالا در این کتاب به کمک نوهاش، بهرنگ بقایی، سراغ ثبت و شرح تاریخچه و ریشههای پیشپردهخوانی در تهران رفته. او مینویسد: «برای اولین بار در بهار سال ۱۳۱۹ ترانهای فکاهی به نام «مضرات افیون» در صحنهی سینماتئاتر سپه، واقع در سمت شمالی خیابان سپه، بین سردر باغ ملی و چهارراه حسن آباد (هشت گنبد) به بازیگری و خوانندگی محمود منزوی، همراه با کمانچه و تنبک، به نمایش گذاشته شد که با استقبال بسیاری روبهرو شد.» ویژگی کتاب حاضر این است که آقای احمدی متن این شعرها را همراه با نتها و ریتمی که باید شعر روی آن خوانده شود، آورده. در پشت جلد کتاب میخوانیم که «در اواخر دوران قاجار و آغاز دوران پهلوی، بهویژه تحتتأثیر انقلاب مشروطه، جامعهای آگاهتر پدید آمد و قلمبهدستانی از تودهی مردم پا به عرصه نهادند. بهاینترتیب در زمینهی ترانههای طنز و فکاهی، همزمان با اوج آهنگسازی، حرکتی خودجوش آغاز شد. ترانههایی که در این دوران ساخته شد سلف پیشپردههای بعدی بودند و بهدرستی میتوان گفت پیش پردهها که جامعهی رنجدیده و غمگرفتهی آن روزگار را مجذوب خود کرد، نشأتگرفته از این ترانهها بودند. پیشپرده صدای جامعهی رنجکشیده آوای مردم پاکباختهی کوچه و بازار بود و هراس دستگاههای امنیتی رژیم را از روشنگری هر چه بیشتر اکثریت مردم در پی داشت.»
«تئاتر و سینمای آربی آوانسیان»، گردآوردهی مجید لشگری، انتشارات روزنه. اگر پی کشف آربی آوانسیان هستید احتمالاً این مجموعهی دوجلدی کارتان را راه خواهد انداخت. قبل از شروع کتاب مقدمهای که پیتر بروک، کارگردان، در ستایش آوانسیان نوشته چشم خواننده را میگیرد. گردآورندهی کتاب انگار مدتی مدید برای گردآوری و تدوین این دوجلدی هزارصفحهای گذاشته و از خلال گفتهها و عکسها و یادداشتها و هر آنچه تا امروز دربارهی آوانسیان آمده تصویری کامل و تمامعیار از او ساخته. در جلد اول از گذر گفتوگوهایی با خود آوانسیان و همکاران و دوستانش زندگی و زمانهی او را تصویر کرده و در جلد دوم با نمونههایی از گفتوگوها و نقدها و نوشتههای او و در نهایت یادداشتی مفصل از خود آوانسیان اثری با ارزش و قابل رجوع حاصل داده است.
[…] افتخار دارم کتاب میدزدم – Aftab Net Daily […]