اصفهان، شهر بچه‌های لهستان

مؤسسه‌ی گروتوفسکی در ورشو هم‌چنان به پیام بنیانگذار خود وفادار است. در سپتامبر۲۰۱۴، هنرمندی خارجی، نگاهی بسیار متفاوت به لهستان را پیش چشم تماشاگران به نمایش گذاشت.

رکسانا مهرافزون، از ایران، یاد کودکانی از لهستان را زنده کرد که در زمان جنگ دوم جهانی از اتحاد جماهیر شوروی به اصفهان تبعید شدند. نمایش «اصفهان؛ شهر کودکان لهستان» در تالار یرژی گروتوفسکی در میدان اصلی وروکلا و نمایش اجرا شد. کودکان و نوجوانان ایرانی و لهستانی ۹ تا ۱۶ساله‌ای در این اجرا بازی می‌کردند. قرار بود این نمایش یک‌بار اجرا شود اما مدیر برنامه‌های مؤسسه اعلام کرد اجرا ادامه خواهد داشت. در نمایش، فضا نقشی کلیدی ایفا می‌کرد.

مهرافزون باخلاقیت در گستره‌ی سنت «تئاتر بی‌چیز» و ایده‌های بدیع جورج گورافسکی، معمار و همکار صمیمی گروتوفسکی،کار کرده بود. او زیرکانه فضای سالن لابراتُوریُم را به سه بخش مجزا تقسیم کرده بود و این‌چنین همه‌ی شرکت‌کنندگان هم‌زمان به نقش‌آفرین هم بدل شده بودند.

دور صحنه‌ی چهارگوش، کرباس سفید کشیده بودند؛ این جایی بود که اکثر بینندگانِ اجرا قبول کرده بودند روی زمین بنشینند. برای دیگرانی، کنار دیوارهای بلند سالن نیمکت‌هایی گذاشته بودند. بین مخاطب‌های روی زمین و مخاطب‌های روی نیمکت، راهرویی شکل گرفته بود. بچه‌ها (بازیگران) در این راهرو تماشاگران را از سیبری به اصفهان بُردند. گاه کرباس‌ها بالا می‌رفتند و دو گروه مخاطب با یکدیگر رودر رو می‌شدند. من خیلی سخت و مصیبت‌بار روی زمین نشسته بودم و با این پرسه‌زنان کوچک، که مدام در تالار می‌چرخیدند، همذات‌پنداری می‌کردم. معلوم بود آن‌ها که روی نیمکت‌ها نشسته بودند راحت‌ترند. این را با لبخندی که گاهی به ما می‌زدند نشان می دادند. احتمالاً از روی آن نیمکت‌ها، ما شبیه ساکنان اردوگاه آوارگان بودیم که منتظریم به جایی که باید، برویم.

فضای اجرا، که پر از تماشاگر/آواره‌ها و تماشاگر/شاهدان بود، به استعاره‌ی نیشداری از پرسه‌ای ابدی تبدیل شده بود؛ بازنمایی‌ای تاریخی که در قصه‌ی پررنج آوارگان امروز اوکراین و سیرالئون هم دارد تکرار می‌شود. بازیگران خردسالی که با لباس‌های سفید مثل اشباح بین تماشاگران پرسه می‌زدند با ما تعاملی برقرار نمی‌کردند، انگار در دنیای دیگری بودند، مثل زندانی‌/شبح‌های اردوگاه تجمیع در اجرای مشهور «آکروپولیس» گروتوفسکی. مهرافزون نشان داد کودکان لهستانی نه‌ فقط بازیگرانِ ضعیفی نیستند،بلکه می‌توانند نقش‌های خیلی خوبی خلق کنند، فقط باید بلد باشید با آن‌ها کار کنید.

صدای بیرون از صحنه، همراه صداهای پراکنده‌ی فیلم‌های مستند آرشیوی که روی پرده‌ای سفید به نمایش درمی‌آمدند، تمام اجزای تکه‌تکه‌ی سفر را به‌هم وصل می‌کردند. بانویی پرسه‌زدن و اقامت در ایران را به‌یاد می‌آورد؛ پیرزن با زبانی ساده و سرراست از وقایعی تلخ و دردناک حرف می‌زد و خاطرات ایران را به یاد می آورد؛ والدینش از کسانی بودند که آن‌ زمان از سیبری به اصفهان رفتند.

رکسانا مهرافزون توانست ظرف سه هفته الهام‌بخش بازیگرانش برای خلق مجموعه‌ی اتودهای تئاتری مورد نظرش باشد. او کاری کرد که کودکان بتوانند استعدادشان را به نمایش بگذارند؛ من مسحور آن پسر لاغر عینکی شدم که با وقار حرکت می‌کرد، همه‌ی مکث‌ها را دقیق نشان می‌داد، بدنش مدام در حالت‌های دینامیک و تئاتری می‌ایستاد، و مهم‌تر از آن، کنترل کاملی روی صدایش داشت. وقتی حرف می‌زد، معلوم بود در جهانی که بازنمایی می‌شد غرق است. پیندار، شاعر و سخنور یونان باستان، می‌گفت «هنر چیز سختی است.» درست می‌گفت.

 

دکتر میروسلاو کوکور کارگردان تئاتر، استاد دانشگاه، و پژوهشگر تئاتر در لهستان است.

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

آهستگی تاریخ

مطلب بعدی

نمایشگاه، بعد چهل سال

0 0تومان