ژستن ممنوع

یک پیشخانِ خوردنِ غذا. بِرتا پشتِ پیشخان ایستاده. آرنولد نشسته پای پیشخان و دارد پیراشکی می‌خورَد. تابلویی روی دیوار است که رویش نوشته «ژستن ممنوع». آرنولد تابلو را نگاه می‌کند.

آرنولد        این… املاش درسته؟

بِرتا           [تابلو را نگاه می‌کند] اوهوم.

آرنولد        ژستن؟

بِرتا           آره ــ گرمش بکنم؟ [دوباره قهوه می‌ریزد.]

آرنولد        ژستن؟

بِرتا           ژستن ممنوع.

آرنولد        ژستن… چی هست؟

بِرتا           ژستن؟

آرنولد        الان من دارم می‌ژستم؟

بِرتا           اگه داشتی می‌ژستی بهت می‌گفتیم. باور کن. هیچ  اجازه نمی‌دیم.

آرنولد        من نمی‌دونم چیه.

بِرتا           ندونی راحت‌تری. تو دنیای کوچولوی امن و آروم خودت بمون.

آرنولد        من ــ کنجکاوم دیگه.

بِرتا           در موردِ ــ ژستن.

آرنولد        در موردِ چیزهایی که حالیم نیست.

بِرتا           هان، از این دانشمند داغون‌ها نیستی؟ آقای تشنه‌ی دانش؟

آرنولد        شما به کسی اجازه‌ی ژستن نمی‌دین.

بِرتا           اجازه نمی‌دیم ــ یه لحظه هم اجازه نمی‌دیم.

آرنولد        یعنی شما دلتون نمی‌خواد من ــ بژستم ــ کلمه‌ش همینه دیگه؟

بِرتا           هیچ خوشمون نمی‌آد.

آرنولد        خب ــ اگه من بدونم چی هست، می‌تونم حواسمو جمع کنم ــ مطمئن شم نمی‌کنم این کارو دیگه ــ از رو اشتباه.

بِرتا           هیچ آدمی نمی‌ژسته ــ سهوی. هاه نه ــ نه، نه، نه. از رو اشتباه که نه.

آرنولد        ولی من ممکنه ــ اگه اصلاً هیچ ذهنیتی نداشته باشم چی…

بِرتا           ببین، این تابلوئه برا تو نیست، حله؟ خطابش به ــ بقیه‌س ــ فکرتو مشغولش نکن ــ حالِ ــ پیراشکی؟ ــ پیراشکی‌تو ببَر ــ حالِ پیراشکیِ موز و خامه‌تو ببَر.

آرنولد        [می‌خورد ــ مکثی می‌کند] این ژستنه رفته رو مخم.

بِرتا           کاش نره ــ به‌خاطرِ خودت هم که شده.

آرنولد        خطابش ــ تابلوئه ــ خطابش به ــ

بِرتا           ژستنده‌هاس ــ خودشون می‌دونن کی‌اَن.

آرنولد        تابلو رو می‌بینن.

بِرتا           امیدواریم ببینن. نمی‌شه به چشم‌شون نخوره که.

آرنولد        اون‌وقت بعدش دیگه ــ نمی‌ژستن.

بِرتا           برا خودشون بهتره که نژستن. تابلوئه بهشون هشدار می‌ده که این کار… عواقب داره.

آرنولد انگشت توی گوشش می‌بَرد، با دست جلو چشم‌هایش را می‌گیرد، و زبانش را درمی‌آورَد. مکث. چشم‌هایش را تندتند باز و بسته می‌کند، زبانش را تکان‌تکان می‌دهد، و صدای قِه‌قِه درمی‌آورَد.

آرنولد        این ژستنه؟

بِرتا           اصلاً و ابداً.

آرنولد دستش را دورِ کله‌اش می‌چرخاند و بعد سوراخ‌های دماغش را با دستش بالا می‌دهد و ادای حرف‌ زدنِ بریده‌بریده‌ی باگزبانی را درمی‌آورَد.

نه ــ لطفاً این کارو ادامه نده. یه هفته‌ی تمام هم همین کارها را بکنی، باز نمی‌فهمی.

آرنولد لُپ‌هایش را جمع می‌کند، با دست جلو چشم‌هایش را می‌گیرد، و جیغِ ریزی می‌کِشد.

آرنولد        نه ــ؟

بِرتا           نه.

آرنولد        فرض کنیم که…

بِرتا           خواهش می‌کنم ــ من کار دارم.

آرنولد        فرض کنی که ــ من این کارو کردم… ژستم… از رو اشتباه ــ اون‌وقت شما چی‌کار می‌کنین؟

بِرتا           می‌دونی، تو این کارو نمی‌کنی ــ همین سؤالت ثابت می‌کنه که نمی‌کنی. تو ژستنده نیستی. آدمِ ژستنده هیچ‌وقت این سؤالو نمی‌پرسه. مردی که ژستنده باشه ــ یا زنی که ژستنده باشه ــ خودش می‌دونه ما چی‌کار می‌کنیم.

آرنولد        اتفاق ممکنه بیفته دیگه ــ غفلتاً. یه کسی یه‌خرده زیاده‌روی کرده، خب؟ ــ کنترل‌شونو از دست می‌دن دیگه ــ کارهایی می‌کنن که آدم فکرشو هم نمی‌کنه بکنن ــ آوازهای بی‌ادبی می‌خونن، لباسِ زنونه می‌پوشن ــ سُسِ کِچاپ می‌ریزن رو ــ

بِرتا           فکر کرد‌ی ژستن کاریه که آدم‌ها موقعِ مَستی می‌کنن؟ هاها ــ فکرتو عوض کن دوستِ من. ژستن کاریه که ــ

آرنولد        چی؟ چی؟ برا چی همچین رازِ این‌همه مخفی‌ایه؟

بِرتا           رازِ مخفی‌ای نیست. اگه همچین رازِ مخفی‌ای بود، ما برا چی باید تابلو علنی می‌زدیم بابتش؟

آرنولد        پس چیه؟ چیه؟

بِرتا           به من بگو که تو زندگیت خوبه یا نه.

آرنولد        من زندگیم…؟

بِرتا           زندگیت خوش می‌گذره؟ نسبتاً راضی‌ای؟

آرنولد        من ــ گمونم من…

بِرتا           مشکلِ گُنده‌ای نداری ــ سلامتی ــ کار ــ عشق ــ مخدر ــ الکل ــ مریضیِ گُنده‌ی روانی؟

آرنولد        فکر کنم روبه‌راهم ــ فقط کنجکاویم دیگه ــ این کنجکاویه همیشه ــ

بِرتا           روبه‌راهی. روبه‌راه هم بمون، باشه؟ سَرَک نکِش تو چیزی که درش بسته‌س. تو ژستنده نیستی ــ نمی‌ژستی ــ قدر بدون ــ خدا رو شکر کن ــ ژستن تو وجودِ تو نیست ــ برا چی دنبالِ دردسر می‌گردی؟

آرنولد        چه دنبالِ دردسر گشتنی؟ ــ اینکه متوجه شم؟ ــ بفهمم معنیِ ــ

بِرتا           متوجه که بشی دیگه می‌افته تو سَرت. می‌فهمی یه ژستنی هست ــ مراحلِ ژستن رو یاد می‌گیری ــ کنجکاو می‌شی تأثیرِ ژستنو بفهمی، بفهمی چه لذت‌هایی داره. می‌ری می‌ژستی ــ یه دفعه ــ فقط برا اینکه امتحان کنی ــ کلِ مسیرتو تا خونه می‌ژستی‌‌می‌ژستی‌‌می‌ژستی‌‌می‌ژستی‌‌می‌ژستی‌می‌ژستی‌.‌

آرنولد        پس یه لذت‌هایی داره ــ

بِرتا           می‌بینی؟ ــ می‌بینی؟ ــ همین الآن هم از تیکه‌ی لذتش خوشت اومده. برا خودت بهتره مراقب باشی ــ بهت بگم اینو ــ جداً ــ تو ــ می‌تونستی الآن ژستنده باشی ــ خیلی راحت ــ می‌تونستی باشی ــ من دقت کرده‌م بهت ــ قابلیتش توی تو هست ــ خطر تو کَمینته ــ همین الآن وِل کن قضیه رو ــ قبلِ اینکه قطاره سرعت بگیره ازش پیاده شو.

آرنولد        من از چیزی که نمی‌فهمم ــ نمی‌ترسم.

بِرتا           اگه بفهمی ــ اگه تو وجودت بهش راه بدی ــ به قابلیته ــ ممکنه حسابی بترسی.

آرنولد        خیله‌خب ــ بترسون منو.

بِرتا           من نمی‌کنم این کارو ــ تو منو می‌ترسونی ــ واقعاًها ــ این تابلو ــ در موردِ تو صدق می‌کنه ــ واقعاً ها ــ داری ــ [نشان می‌دهد] توجه کن به این تابلو.

آرنولد        هِی، من که فقط…

بِرتا           [ترسیده ــ تابلو را نشان می‌دهد] اینجا ممنوعه ــ این‌تو ممنوعه.

آرنولد        ببین، من ژستنده نیسـ ــ

بِرتا           هرچی هستی ــ یا نیستی ــ اینجا ممنوعه، خب ــ اینجا ممنوعه ــ

همچنان که نور آهسته می‌رود، بِرتا آرام راهش را می‌کِشد و می‌رود.

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

می‌گن آدم خوبی بود

مطلب بعدی

تهران، شهری که مخفی می‌کند

0 0تومان