نوری زیر آوار

مروری بر سخت‌جانی ارکستر سمفونیک تهران در چند دوره‌ی تاریخی

عکس: ارکستر سمفونیک تهران در جشن هنر شیراز - 1348

روز‌های پایانی دی‌ماه ۱۳۹۸. اعلام می‌شود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری ‌شهداد روحانی، رهبر ثابت و مدیر هنری ارکستر، سوم و ششم بهمن در تالار وحدت روی صحنه خواهد رفت تا همراه پیانیست مهمان ارکستر کنسرتو پیانو شماره ۲ راخمانینوف، سمفونی شماره‌ی۵ بتهوون و مقدمه‌ی مجموعه «اگمونت» از بتهوون را اجرا کنند. ۲۹ دی بنیاد رودکی خبر می‌دهد که منوچهر صهبایی جایگزین شهرداد روحانی شده است. دلیل بیماری قلبی روحانی اعلام می‌شود و با آرزوی سلامتی از جایگزین شدن رهبر خبر می‌دهند. اما سوم بهمن ارکستر سمفونیک تهران روزی عجیب را پشت سر گذاشت. پیش از شروع برنامه منوچهر صهبایی شروع به صحبت کرد. حرفش این بود که که شهرداد روحانی نه برای بیماری که از ترس آغاز جنگ در منطقه چند ساعت بعد از حمله‌ی موشکی ایران به پایگاه امریکایی ایران را ترک کرده. رهبر جایگزین به نحوه‌ی خبررسانی و بیمار اعلام کردن روحانی معترض است. حرف‌های صهبایی با واکنش ارکستر و تماشاگران روبه‌رو می‌‌شود. صهبایی در واکنش به اعتراض‌ نوازندگان می‌گوید: «مطرب باید برود جایی که به مطربی‌اش برسد.» یکی از تماشاگران اعتراض می‌کند که درست نیست آدم همکارش را فراری خطاب کند. شهرداد روحانی در ایران موسیقیدان شناخته‌شده‌ای به حساب می‌آید. مخاطبان اجراهای ارکستر سمفونیک در مدت زمان حضورش در ارکستر کم ندیده‌اند مخاطبانی را که به‌واسطه‌ی نام او اقدام به تهیه بلیت کرده‌اند. او به‌واسطه‌ی تجربه‌هایش در موسیقی پاپ و موسیقی ارکسترال سبک بیش از معمول هر رهبر ارکستر در ایران شناخته می‌‌شود. در کل خانواده‌ی روحانی در موسیقی مردمی و مصرفی حضور درخشانی داشته‌اند. پدر، انوشیروان روحانی، از قهار‌ترین ملودی‌سازان ایرانی بوده و یکی از فرزندان از داوران و چهره‌های اصلی مسابقات خوانندگی در رسانه‌های فارسی‌زبان ماهواره‌ای. خود شهرداد روحانی هم از رهبری ارکستر یانی تا آهنگسازی برای علیرضا عصار را در کارنامه داشته است. این‌چنین است که صهبایی جای خوبی را برای زبان به انتقاد باز کردن انتخاب نکرده بود. بعد از پایان بخش اول کنسرت در پشت‌صحنه نوازندگانِ سرگروه به سراغ صهبایی می‌روند و به رفتار او معترض می‌شوند. نتیجه اینکه نوازندگان اعلام می‌کنند حاضر نیستند با رهبری او برای اجرای بخش دوم روی صحنه باشند. بخش دوم بعد از نزدیک به چهل دقیقه تأخیر آغاز می‌شود اما رهبر روی صحنه نیست. سرگروه نوازندگان شروع به صحبت می‌کند و می‌گوید در اعتراض به رفتاری که با رهبر ثابت و مدیر هنری ارکستر شده آنها بخش دوم را بدون صهبایی اجرا خواهند کرد. نوازندگان دیگر شروع به صحبت می‌کنند و هر یک می‌خواهند توضیحی اضافه کنند. در میان تماشاگران هم همهمه بالا می‌گیرد. گروهی در حمایت از شهرداد روحانی و گروهی در انتقاد از رهبری که نمانده. بالاخره ارکستر می‌نوازد و البته می‌توان حدس زد که از این شلم‌شوربا چه صدایی بیرون می‌آید. کار ارکستر به صفحه یک روزنامه‌ها کشید و آنچه رخ داده بود در صف خبر‌های داغ رسانه‌ها قرار گرفت. اینکه موسیقی کلاسیک در ایران چه میزان طرفدار دارد و ارکسترسمفونیک را چقدر می‌شناسد سؤال‌های بی‌جوابی است، چرا که آماری وجود ندارد. اما آنچه از رسانه‌ها برمی‌آید، در این سال‌ها همیشه اخبار ارکسترسمفونیک برای رسانه‌ها مهم بوده است. رسانه‌ها، طبق معمول چنین مواردی، آن روز را روز پرحاشیه‌ی ارکستر نامیدند. اما کدام حاشیه؟ همه‌ی آنچه رخ داد اجرایی از ارکسترسمفونیک رسمی ایران بود. از سفر ناگهانی رهبر تا اعتراض رهبر جایگزین روی صحنه تا اعتراض نوازندگان و درآمدن صدای تماشاگران در دفاع و انتقاد از رهبر‌ حاضر و رهبر غایب و نهایت اجرایی بدون رهبر. معمولاً از آنچه در کنار می‌آید با عنوان حاشیه یاد می‌شود اما حاشیه‌ها بخشی از متن‌اند. صهبایی که بین دو بخش اجرا و بعد از رودررویی با نوازندگان سالن را ترک کرده بود برای اجرای روز ششم بهمن گنار گذاشته شد و بردیا کیارس ـ از نوازندگان باسابقه‌ی ارکستر که در این سال‌های اخیر تجربه‌ی رهبری ارکستر ملی و ارکسترسمفونیک را داشته ـ جایگزین او می‌شود. اتفاقاً گزارش‌ها حکایت از این دارد که ارکستر سه روز بعد از اجرای پرسروصدایش روز آرامی را پشت‌سر گذاشت و به‌اصطلاح از روز‌های خوش‌صدایش بود. این هم یکی دیگر از خصوصیات دیگر ارکسترسمفونیک تهران است. تاریخ نشان داده که این ارکستر سخت‌جان‌تر از اینهاست. ارکسترسمفونیک تهران یکی از پرقصه‌ترین داستان‌های هنر ایرانی است. گوش کنید، در ادامه چند صحنه‌اش را تعریف می‌کنم.

رودررویان
وقتی پهلوی اول به تخت نشست به‌نوعی ایران‌گردانان و روشنفکران بر سر یک چیز به توافق رسیده بودند؛ ایران باید داستان تجدد را آغاز کند. یا مرگ یا تجدد به‌نوعی ایده‌‌ی عمومی ایران‌گردانان به حساب می‌آمد. حاکمیت تصمیم گرفت که سرود ملی در مدارس اجرا شود و این یعنی باید موسیقی آموزش داده می‌شد. در جامعه‌ی موسیقی دو ایده‌ی مسلط شنیده می‌شود. هر دو ایده در یک چیز اشتراک داشتند و آن تغییر جهان موسیقی ایرانی بود اما در مصداق‌های این تغییر و صدا‌دهی نهایی اختلاف‌ها به گونه‌ای است که صحنه‌ی رودررویی شکل می‌گیرد. اینجا صدای موسیقی سنتی در صحنه حضور پررنگی ندارد. در میان تجددخواهان یک سو علینقی وزیری قرار داشت که موسیقی‌اش در صدا‌دهی به دنبال حفظ رابطه‌ی خود با موسیقی سنتی ایران بود. او پنج سال را در اروپا به قصد آموختن موسیقی غربی گذراند و در بازگشت با راه‌اندازی ارکسترش پاتوق فرهنگی خود را برپا کرد و شروع به آموزش ایده‌هایش کرد. در سوی دیگر سرگرد غلامحسین مین‌باشیان قرار داشت. او و پدرش اهل نظام بودند. سالار معزز پدر موسیقی را از لومر، مستشار فرانسوی، آموخت که در زمان ناصر‌الدین‌شاه برای ساماندهی به کار موسیقی دربار به ایران آمد. مدتی ‌را هم در سن‌پترزبورگ تحصیل موسیقی کرد. او تصدی شعبه‌ی موزیک نظام را به عهده داشت. پسر دوم او، غلامحسین مین‌باشیان، برای تحصیل موسیقی به آلمان رفت. در ۱۳۱۳ از رضاه‌شاه حکم ریاست مدرسه‌ی نظام را گرفت. او در نقطه‌ی مقابل علینقی وزیری اعتقاد داشت که موسیقی ایران باید نسبتش را با جهان موسیقی ایرانی قطع کند. او بود که در ۱۳۱۷ اولین ارکستر سمفونیک ایران را با عنوان ارکستر سمفونیک بلدیه تشکیل داد و مهرماه همان سال به مناسبت جشن هزاره‌ی فردوسی روی صحنه برد. در همان سال مین‌باشیان به ریاست اداره‌ی موسیقی کشور انتخاب شد. نامه‌ای از وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه خطاب به مین‌باشیان در میان اسناد باقی مانده که در آن چندین بار روی آموزش اصول غربی تأکید شده است. در بخشی از این نامه آمده است: «حسب‌الامر اعلی‌حضرت همایون شاهنشاهی مقرر گردیده که اداره[ای] به نام اداره‌ی موسیقی کشور در این وزارتخانه به منظور تغییر موسیقی کشور و برقرار نمودن اساسی آن بر روی اصول و قواعد و گام‌های موسیقی غربی تأسیس گردد»۱ در بند‌های دیگر نامه به موسیقی جدید اشاره می‌شود و معرفی این موسیقی بین اهالی کشور یکی از وظایف مین‌باشیان در اداره‌ی موسیقی کشور است. اما این فقط دستور است و اینجا ایران. این‌گونه نبوده است که با وجود این دستور همه‌چیز فراهم شود و کار ارکستر‌ها به شیوه‌ی موسیقی فرنگی بالا بگیرد. ساده اینکه آنچه تا به امروز از آن تحت عنوان ارکستر سمفونیک تهران یاد می‌شود، از سوی دربار یا دولت پا نگرفت. نخستین بار ارکستری با این عنوان به همت پرویز محمود ـ فرزند محمود محمود، تاریخ‌نگار ایرانی ـ به شکل مستقل و در خانه‌ی محمود در ۱۳۲۲ تشکیل شد. بعد از حوادث ۱۳۲۰ و انتقال قدرت در خانواده‌ی پهلوی، بسیاری از پروژه‌های سازندگی و ایده‌ی تجدد‌خواهی روی زمین مانده بودند. ارکستر بلدیه دیگر وجود نداشت و از همین رو محمود تصمیم گرفت گروهی از نوازندگان را گرد خود بیاورد. او همسو با ایده‌ی مین‌باشیان بود و در دوران مدیریتش در هنرستان موسیقی اعتقاد داشت که موسیقی ایرانی نباید از دروس هنرستان باشد. در نتیجه‌ی همین اختلاف بود که روح‌اله خالقی، مهم‌ترین شاگرد علینقی وزیری، تصمیم گرفت از هنرستان عالی موسیقی جدا شود و کار هنرستانی دیگر را با عنوان هنرستان ملی موسیقی دنبال کند. البته گفتن این نکته لازم است که صف‌بندی‌ای که در این متن ترسیم می‌شود برای فشرده‌سازی روایت است، وگرنه هر کدام از این نام‌ها ایده‌های خود را در صف‌بندی ترسیم‌شده به شکل‌های مختلف و صدا‌دهی‌های متفاوت دنبال می‌کردند. داستان شکل‌گیری ارکستر از سوی محمود را می‌توان در نامه‌ای از روبیک گریگوریان به نمایندگی از هیأت‌مدیره‌ی ارکسترسمفونیک تهران به نخست‌وزیر وقت در ۱۳۲۹ دنبال کرد. این نامه به قصد جذب بودجه برای ارکسترسمفونیک نوشته شده و گریگوریان خواهان این شده بود که به اعضای این ارکستر پنجاه‌وسه‌نفره ماهانه دویست تومان حقوق پرداخت شود. در بخشی از این نامه گریگوریان می‌نویسد: «متأسفانه حوادث ناگوار سال ۱۳۲۰ همان‌طور که اصلاحات را در تمام شئون کشور متوقف ساخت، طبعاً نقشه‌ای را هم که برای آینده‌ی موسیقی ایران در نظر گرفته شده بود در بوته‌ی نسیان گذارد.»۲ او ادامه می‌دهد: «چندی بعد با همت و پشتکار آقای پرویز محمود و همکاری عده‌ای از موسیقی‌دانان دلسوز و علاقه‌مند ارکسترسمفونیکی در خارج از محیط اداره‌ی موسیقی کشور تشکیل و از همان وقت به نام ارکسترسمفونیک تهران نامیده شد و عده‌ی اعضای آن، که در بدو امر شانزده نفر بودند کم‌کم رو به فزونی گذارده به سی نفر بالغ گردید و بر اثر فعالیت‌های مؤثری که در جریان کنسرت‌ها و جشن‌های رسمی نمود توانست توجه دولت وقت را جلب کند. تا آنجا که مبلغ سی هزار ریال ماهیانه از بودجه‌ی اداره‌ی تبلیغات به ارکسترسمفونیک تهران پرداخته می‌شد.[…] ولی متأسفانه همان مبلغ ناچیز هم از مدت‌ها پیش قطع گردیده است.»۳ این نامه‌نگاری چند نوبت بین ارگان‌ها ادامه پیدا می‌کند و در نهایت وزیر دارایی می‌نویسد که امکان تخصیص بودجه‌ای بیشتر از آنچه در برنامه‌ی بودجه برای اداره‌ی انتشارات و تبلیغات آمده نیست. در همان سال نامه‌نگاری دیگری بین روبیک گریگوریان، در مقام ر‌ئیس اتحادیه‌ی موسیقیدانان ایران، با دفتر نخست‌وزیری ثبت شده است. موضوع درخواست گریگوریان است برای لغو مجوز کار نوازندگان خارجی در هتل‌ها. در آن زمان هتل‌های درجه یک اقدام به استخدام ارکستر‌های جز خارجی کرده بودند. گریگوریان این مسأله را باعث بیکاری نوازندگان و هنرجویان هنرستان موسیقی عنوان می‌کند. در یکی از این نامه‌ها می‌نویسد: «عقیده‌ی اینجانب این است که چون وجود موسیقیدان‌های خارجی که اخیراً وارد شده باعث بیکاری موسیقیدان‌های ایرانی و وجود آنان باعث شکایت و فلج شدن دستگاه ارکستر سمفونی تهران و اداره‌ی موسیقی کشور شده است بایستی هرچه زود‌تر از کار کردن آنان جلوگیری به عمل آید.»۴ البته در این مورد هم اداره‌ی شهربانی با این درخواست مخالفت می‌کند و آن را برخلاف تصمیم‌گیری دولت می‌داند.

رودکی پیش از وحدت
هرچه زمان می‌گذرد کار ارکستر به‌سامان‌تر می‌شود. بعد از ازدواج سوم پهلوی دوم، مدیریت فرهنگی کشور به‌واسطه‌ی ایده‌های ملکه‌ی سوم سمت‌وسوی تازه‌ای پیدا می‌کند. اظهارنظر‌های باقیمانده از محمد‌رضا پهلوی نشان می‌دهد که او ایده‌ی خاصی در زمینه‌ی هنر نداشته و به اندازه‌‌ی همسرش مخاطب حرفه‌ای و باسلیقه‌ای به حساب نمی‌آمده است. کامران دیبا، هنرمند و معمار موزه‌ی هنر‌های معاصر و از بستگان فرح دیبا، در گفت‌وگویی گفته است: «شاه شخصاً توی برنامه‌ی تبلیغاتی موزه و فستیوال برای ایجاد روابط عمومی و جلب روشنفکرهای غرب نبود. هیچ نوع علاقه‌ای هم نه به هنر داشت و نه به ارزش‌های هنری و استفاده از آنها. تا حدی به چشم «ریزه‌کاری» به آنها نگاه می‌کرد و این «ریزه‌کاری»‌ها را به‌کلی به همسرش واگذار کرده بود.»۵ در ۱۳۵۱ فرهاد مشکات به رهبری ارکسترسمفونیک انتخاب شد. نبود آرشیو‌های صوتی و تصویری و تاریخ مکتوب‌نشده‌ی دقیق اظهارنظر درباره‌ی این دوره را دشوار می‌کند اما از روایت‌ها و گزارش‌ها برمی‌آید که آمدن مشکات دوران تازه‌ای در ارکستر ایجاد می‌کند. منتقدانش گفته‌اند که او وعده‌ی بین‌المللی کردن ارکستر را با استخدام نوازندگان خارجی دنبال کرد. اما این یک سوی ماجراست. او ایده‌ای را اجرا می‌کند که در آن نوازندگان جوان پشت دست نوازندگان ارکستر بنشینند و این‌گونه تمرین‌ها را به ورک‌شاپی برای تربیت نسل بعد تبدیل می‌کند. این ایده‌ها نشان می‌دهد که او به فکر تربیت نسلی جوان برای جایگزینی در ارکستر بوده است. یا از او انتقاد شده که در رپرتوار خود به آثار آهنگسازان ایرانی اهمیت نمی‌داده اما مگر نه اینکه عمده‌ی رپرتوار ارکستر‌های سمفونیک شامل آثار ارکسترالی می‌شود که با تجربه‌های باخ آغاز و تا تجربه‌های مدرنیست‌های آغاز قرن بیستم ادامه پیدا می‌کند. از سوی دیگر دوقطبی‌ شکل‌گرفته در آغاز حرکت جریان تحول‌خواه موسیقی باعث شده بود که ارکستر‌هایی وجود داشته باشند که به دنبال صدایی با مشخصه‌های آشکار ایرانی باشند و طبعاً به اجرای آثار آهنگسازان ایرانی برای آنها اولویت داشت. علاوه‌بر این برنامه ارکستر هیچ‌گاه از اجرای آهنگسازان ایرانی خالی نبوده است. انتقاد از حضور کمرنگ آثار آهنگسازان ایرانی می‌تواند بیش از هر چیز نتیجه‌ی ایده‌ی «بازگشت به خویشتن» باشد که در آن روزگار ایده‌ای فراگیر در جامعه‌ی روشنفکری به حساب می‌آمد. علاوه‌بر این، مشکات از رهبران ایرانی دیگر هم استفاده می‌کند. در آن روزگار علی رهبری، لوریس چکناواریان، حشمت سنجری و فرشاد سنجری در مقام رهبر مهمان در کنار ارکستر قرار گرفتند. و کاش باشد همتی برای گردآوری و تنظیم حافظه‌ی ارکستر.
اختیارات مشکات به‌گونه‌ای بود که او در نامه‌ای به تاریخ سوم دی‌ماه ۱۳۵۱ از وزارت فرهنگ خواسته است با توجه به نودنفره بودن ارکستر و شلوغ بودن برنامه‌ی تالار رودکی به فکر تالاری اختصاصی برای ارکسترسمفونیک باشند.۶ اسفندماه ۱۳۵۱ نامه‌ای از دفتر نخست‌وزیری به سرپرست سازمان برنامه به پیوست طرحی از فرهاد مشکات، رهبر ارکسترسمفونیک وقت، برای ساخت تالاری اختصاصی به‌منظور اجراهای ارکستر ارسال شد. در نامه‌ی دفتر نخست‌وزیری دلیل ساخت سالن دستور شاه عنوان شده است. حتی رونوشتی از نامه به دفتر شاه هم ارسال شده و اتفاقاً دستور شاه روی نامه دوباره به دفتر نخست‌وزیری ابلاغ شده که در آن آمده است: «اوامر مطاع مبارک شاهانه به این شرح شرف صدور یافت: دولت این موضوع را مطالعه نماید. البته بعداً ما باید اپرا بسازیم. آیا سالن کنسرت هم لازم است اضافه بر آن ساخته شود؟» ۷ دستور از آن فرمان‌های شاهانه است که نیاز به رمزگشایی دارد. مشکات در همان نامه از تفاوت‌های تالار اپرا با تالار کنسرت گفته بود اما وجود عبارت «بعداً ما باید اپرا بسازیم» در نامه‌ی دفتر شاه باعث می‌شود که معاون اجرایی نخست‌وزیر این ایده را مطرح کند که «می‌توان خصوصیات مجموعه‌ی یک اپرا را آن‌چنان طرح و مطالعه نمود که با دارا بودن فضا‌های متعدد آمادگی سایر برنامه‌های هنری را داشته و از جمله یک کنسرت هال نیز در آن پیش‌بینی نمود».۸ این سالن قرار بوده هزارودویست‌نفره باشد و محل آن جایی در پارک ملت امروز در نظر گرفته شده بود، با وجودی که در نامه‌نگاری‌های مربوط به این سالن بار دیگر خود شاه به نخست‌وزیر می‌نویسد: «اگر زود‌تر به این تالار احتیاج باشد چه راهی پیشنهاد می‌شود؟»۹ در آخرین نامه از این مجموعه نامه‌نگاری که مربوط به مهرماه ۱۳۵۲ بوده، رئیس سازمان برنامه و بودجه‌ی وقت اعلام کرده است که تا پایان ۱۳۵۳ امکان تأمین بودجه‌ی ساخت این سالن نیست. این‌چنین ارکسترسمفونیک هیچ‌گاه صاحب تالار اختصاصی نشد.

به سوی وحدت
انقلاب ۵۷ از راه رسید و کار ارکستر به هم پیچید. رهبر ارکستر و نوازندگان خارجی ارکستر را ترک کردند. حالا ارکسترسمفونیک از چند جهت متهم بود. این همان ارکستری بود که درباریان به تماشایش می‌رفتند. انقلاب خود را از آن کوخ‌نشینان می‌دانست و ارکسترسمفونیک نماد هنر شکم‌سیران معرفی شده بود. انقلاب سر غرب‌ستیزی داشت و ارکسترسمفونیک حتی در سال‌های قبل از انقلاب متهم به غرب‌زدگی بود. وضعیت ارکستر به بلاتکلیفی می‌کشد. در آن زمان وضعیت کل موسیقی چنین بود. دوم مرداد ۱۳۵۸ این خبر در روزنامه‌ی «اطلاعات» منتشر شده است: «در پی ملاقات نمایندگان رادیو دریا با امام خمینی و سخنان امام درباره‌ی حذف موسیقی از رادیو و تلویزیون، عبدالرحیم مکری، سرپرست موسیقی صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، طی بخشنامه‌ای که دیشب انتشار یافت، پخش موسیقی از رادیو و تلویزیون را تا اطلاع ثانوی ممنوع کرد.» اما بعد از صدور بخشنامه، صادق قطب‌زاده، رئیس وقت صدا و سیما، اعلام می‌کند که این تعطیلی تنها تا پایان ماه رمضان خواهد بود. این تصمیم بعد‌ها بار دیگر مطرح می‌شود. هاشمی رفسنجانی در خاطراتش و در روزنوشت ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۰ نوشته است: «ساعت ۱۱ صبح احمدآقا تلفن کرد که بناست دستوری از امام در اخبار پخش شود که هرگونه آهنگ موسیقی را ولو همراه با سرود ممنوع کنند. از من خواست به همراه آقای بهشتی به خدمت امام برویم و از امام تقاضا کنیم که مانع پخش این دستور شوند. من… [به چند دلیل] از رفتن خودداری کردم ولی آقای بهشتی رفتند و نتیجه هم گرفتند و منتشر نشد.»۱۰ در چنین وضعیتی تکلیف ارکسترسمفونیک را می‌شود حدس زد. رهبر آن، حشمت سنجری، مورد تهدید قرار گرفته بود. سنجری ایران را ترک کرد. مدیران فرهنگی انقلاب تصوری از ادامه‌ی کار نداشتند. نوازندگان باقیمانده کارمند وزارت فرهنگ و ارشاد بعدی محسوب می‌شدند اما آینده نامعلوم نشان می‌‌داد. در این وضعیت تعدادی از نوازندگان ارکستر تصمیم می‌‌گیرند به دیدار مسؤولانی خارج از وزارت ارشاد بروند و مشکل را با یکی از سران نظام مطرح کنند. به نظر‌شان صحبت کردن با آیت‌اله بهشتی منطقی‌تر می‌آید. بهمن پورقناد، مجید انتظامی و چند نوازنده‌ی دیگر راهی دیدار با رئیس وقت دیوان عالی کشور می‌شوند. این جلسه را مجید انتظامی این‌گونه روایت کرده است: «یادم است قبلش نه زنگ زده بودیم، نه وقت گرفته بودیم و همین‌طور بلند شدیم رفتیم دفترشان. به منشی‌شان گفتیم اعضای ارکسترسمفونیک هستیم و می‌خواهیم آیت‌اله بهشتی را ببینیم که پرسید وقت گرفته‌اید. با پاسخ منفی ما که روبه‌رو شد، تعجب کرد و گفت بعید می‌داند بتوانیم ببینیمشان. رفت داخل. چند لحظه بعد برگشت و گفت، گفته‌اند فعلاً صبر کنید. همین که بدون آنکه وقت قبلی گرفته باشیم، گفته بودند صبر کنید، برایمان جای خوشحالی داشت. کمی گذشت و رفتیم داخل. ما تِته‌پته گرفته بودیم که چطور حرفمان را بزنیم و یادم نیست کداممان شروع کردیم و گفتیم لطفاً فتوایی بدهید که موسیقی حرام نیست و آزاد است تا ما بتوانیم کارمان را بکنیم. آیت‌اله بهشتی به ما گفتند مگر برای اینکه بتهوون بتواند کار کند کسی فتوا داد؟ یا مگر برای موزارت کسی فتوا داد که من برای شما بدهم؟ شما اگر در مسیر مردم حرکت می‌کنید و به حقید، بروید حقتان را بگیرید و اگر ناحقید که هیچ.»۱۱ نتیجه‌ی این جلسه این می‌شود که محمد بهشتی از بودجه‌ی فرهنگی قوه‌ی قضائیه سیصد هزار تومان برای پرداخت حقوق نوازندگان ارکستر اختصاص می‌دهد تا ارکستر زنده بماند.۱۲ البته امروز که صحبت آیت‌اله بهشتی را می‌خوانیم یادمان می‌آید بتهوون و موزارت با مشکلی از جنس حرام بودن موسیقی روبه‌رو نبودند و دربار‌ها معمولاً حامی مالی و سفارش‌دهنده‌ی موسیقی به حساب می‌آمدند اما آن سیصد هزارتومان و آن جمله‌های روحیه‌بخش برای ادامه دادن کار نقطه‌ی عطفی در تاریخ ارکستر به حساب می‌آید. نوازندگان ارکستر تصمیم می‌گیرند که کار ارکستر را پیش ببرند. بهمن پورقناد در مقام مدیر هنری ارکستر قرار می‌گیرد و بیژن قادری نوازنده‌ی هورن برای رهبری ارکستر انتخاب می‌شود. ارکستر سمفونیک در اجرای میدانی و مراسم‌های انقلابی حضور پیدا می‌کند و این‌چنین ارکستر همراه انقلاب می‌‌شود. مدیران ارشاد به ارکستر اعلام می‌کنند که باید چیزی را اجرا کنند که حرف آن روز مردم باشد. در خاطرات آن دوره‌ی نوازندگان می‌توان انبوهی اجرای میدانی و مناسبتی را دنبال کرد. از اجرا در تیمارستان امین‌آباد تا اجرا در مراسم‌هایی که حضور ارکستر با اعتراض انقلابیون روبه‌رو می‌شود. اعضای ارکستر تصمیم می‌گیرند که بار دیگر شکل و شمایل ارکسترسمفونیک به خود بگیرد. حشمت سنجری را دوباره به ارکستر دعوت می‌کنند و با همان تعداد کم بار دیگر تصمیم به اجرای آثاری از موسیقی کلاسیک غربی می‌‌گیرند. عمده‌ی رپرتوار ارکستر از قطعه‌های انقلابی تشکیل می‌شد که گاهی در میانشان از آثار موسیقی کلاسیک هم اجرا می‌کردند. اجرا‌هایی روایت شده است که در آن نیمی از تماشاگران صلوات می‌فرستاده‌اند و نیمی دست می‌زده‌اند. ارکستر چند بار برای اجرا به مناطق جنگی می‌رود. دوران نازپروردگی گذشته بود اما سخت‌جانی از سنت‌های ارکسترسمفونیک تهران بوده است. با پایان جنگ، فریدون ناصری در ۱۳۶۹ به رهبری و مدیریت ارکستر انتخاب شد. ناصری زمان زیادی را به چانه‌زنی با مدیران برای نظام بخشیدن به کار ارکستر صرف کرد. از اینجا ارکستر در وضعیت متعادل‌تری برای ادامه‌ی حیات قرار می‌گیرد. اما عبارت متعادل‌تر را تعبیر به روزگار گل و بلبل نکنید. در ۱۳۹۰ و در دوران دولت محمود احمدی‌نژاد کار ارکستر به تعطیلی کشید. زمانی که علیرضا خورشید‌فر، نوازنده‌ی باسابقه‌ی ارکسترسمفونیک، در آذر ۱۳۹۳ درگذشت؛ پایتخت ارکستری نداشت که به یادش بنوازد. ارکستری که در روز‌هایی پرآشوب‌تر سخت‌جانی نشان داده بود، به بهانه‌ی تغییرات ساختاری، کارش به تعطیلی کشید و هیچ تغییری هم رخ نداد. این یادگار دولتی بود که مدیران فرهنگی‌اش چشم‌انداز اصلی خود را به صحنه بردن حبیب محبیان، هنرمند از لس‌آنجلس ‌آمده، تعریف کرده بودند که در همان هم درماندند. اسفند همان سال بعد از سه سال تعطیلی، ارکستر با اجرای قطعه‌ی سمفونی شماره ۹ بتهوون با رهبری علی رهبری بار دیگر کارش را شروع کرد.

روی صحنه، زیر نور و اینک صدا
اما داستان ارکسترسمفونیک تهران را نباید فقط با سخت‌جانی‌اش در دوره‌های تاریخی تعریف کرد. نقطه‌‌ضعف‌ها و آسیب‌های ارکستر تا حدودی مشخص است و در این سال‌ها بار‌ها تکرار شده. دستمزد پایین نوازندگان به آنها این امکان را نمی‌دهد که تمام‌وقت نوازنده‌ی ارکستر باشند. در همه‌ی این سال‌ها چه به لحاظ اقتصادی چه به لحاظ ذهنی، نوازندگان نمی‌توانستند تنها به ارکستر متکی باشد. معمولاً نوازندگان در این سال‌های اخیر سه روز در هفته درگیر کار ارکستر‌ می‌‌شوند. از سوی دیگر کیفیت ساز‌های مورد استفاده و فاصله‌ی آنها با ساز‌های خوش‌صدای درجه‌یک از نکته‌هایی است که نوازندگان به آن اشاره کرده‌اند. گاهی رشته‌ی کار به دست رهبری می‌افتد که برای راضی بودن نوازندگان و مدیران، مدام قطعه‌های چندین‌بارزده و آشنا را در مقابل ارکستر می‌گذارد. نبود چالش‌های هنری باعث می‌شود که ارکستر‌کار را عادت‌زده و کسل دنبال کند. از سوی دیگر نبود رسانه‌های تصویری تخصصی موسیقی باعث می‌شود که اجرا‌های ارکستر خیلی کم امکان ارائه به مخاطب حتی متخصص را داشته باشد. باتوجه‌به ممنوعیت نمایش ساز در رسانه‌ی ملی، ارکسترسمفونیک رسمی کشور چگونه باید به نسل‌های جوان معرفی شود؟ با همه‌ی اینها ارکسترسمفونیک تهران در همه‌ی این سال‌ها مخاطبان پی‌گیر خود را داشته است. هنوز نور می‌تابد، رهبر آغاز می‌کند و صدا جاری می‌‌شود. بعضی از این اجرا‌ها صداهایی دریادماندنی شده‌اند. نمونه‌اش همین امسال اتفاق افتاد. اردیبهشت‌ماه و در روز‌های ماه رمضان، اجرایی برای ارکستر در نظر گرفته شد به رهبری نصیر حیدریان. او در سال‌های آخر دهه‌ی پنجاه و سال‌های نخست دهه‌ی شصت نوازنده‌ی ترومبون ارکسترسمفونیک بود و بعد برای تحصیل راهی اتریش شد و درس رهبری ارکستر خواند. مهرماه ۱۳۷۶ حیدریان به ایران آمد تا ارکسترسمفونیک را رهبری کند. این اجرا کمی بعد از مستقر شدن دولت اصلاحات روی صحنه می‌رفت و این‌‌گونه به نظر می‌آمد که روز‌های جدیدی آغاز شده است. حیدریان قطعه‌ای از یک آهنگساز جوان ایرانی را هم در رپرتوارش قرار داد. قطعه‌ی «لالایی زیر آوار» اثر کیاوش صاحب‌نسق که به یاد زلزله‌ی رودبار ۱۳۶۹ ساخته شده بود. این قطعه با وجود شکل‌وشمایل مدرنش در اجرای پنج‌روزه‌ی ارکستر موردتوجه مخاطبان قرار گرفت. حیدریان بار دیگر در ۱۳۷۹ ارکستر را برای اجرای قطعاتی از بتهوون رهبری کرد؛ اجرایی که درآن هومن خلعتبری تکنواز پیانو و سرپرست گروه کر بود. دیگر از حیدریان خبری نبود تا مهرماه ۱۳۹۴ که علی رهبری در زمان مسؤولیتش در ارکستر او را برای اجرای سمفونی «عاشورا» به تهران دعوت کرد. اردیبهشت‌ماه امسال در خبر‌ها اعلام شد که ارکستر سمفونی شماره‌ ۳ مندلسون را به شکل کامل اجرا خواهد کرد. در نبود آرشیو‌ها که نمی‌توان مطمئن بود، اما فکر می‌کنم اولین بار بود که ارکستر این قطعه را اجرا می‌‌کرد. به دلیل تغییر در تقویم قمری دو روز اجرا به یک روز تبدیل شد و همزمانی با ماه رمضان باعث شد که سالن هم کاملاً پر نباشد. اجرای سمفونی مندلسون برای بخش دوم در نظر گرفته شده بود. قطعه که شروع می‌شود انگار صدایی متفاوت می‌آید. حضور تأثیرگذار بادی‌ها در آغاز بخش اول سکوت را در سالن جاری می‌کند. مازیار ظهیر‌الدینی، سرگروه نوازندگان، حضور مسلط زهی‌ها را به قطعه اضافه می‌کند. در کل ارکستر روز خوبی را در اجرای دامنه‌های صوتی متفاوت پشت سر می‌گذارد. ارکستر به گونه‌ای صدا می‌دهد که همه‌ی سازها شنیده می‌شوند. بستر‌سازی‌های فرنچ‌هورن‌ها با سرگروهی فرشاد شیخی به گوش می‌آید. همراهی فلوت‌ و ابوا؛ دقیق‌نوازی‌های آرین قیطاسی و نازنین احمدزاده، نوازندگان ابوا؛ صدای شفاف فلوت شهرام رکوعی و حضور تکنوازگونه‌ی مینلی دانلیان، نوازنده‌ی کلارینت؛ همه‌وهمه صدایی را در تالار قدیمی شهر جاری می‌کند تا روی صندلی‌ها نشسته بگوید: بله…اینک ارکسترسمفونیک ما. نصیر حیدریان در رهبری ارکستر پرتحرک نشان می‌دهد و فیگورهایش در صدای ارکستر مشهود است. او قطعه‌ را با فریاد هیجان‌زده خود به پایان می‌رساند. برای یک لحظه گویی موسیقی جان‌ها را رها می‌کند. سکوت و بعد تشویق‌ها، اما در ارکستر سمفونیک تهران همیشه از این خبرها نیست.

پی‌نوشت:
۱. اسنادی از موسیقی، تئاتر و سینما در ایران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۹، جلد اول، ص ۱۵۸
۲ و ۳. پیشین، ص ۴۳۶
۴. پیشین، ص ۴۶۱
۵. باغی میان دو خیابان (گفت‌وگوی رضا دانشور با کامران دیبا)، نشر بنگاه، ص ۱۲۹
۶. اسنادی از موسیقی، تئاتر، و سینما در ایران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، جلد سوم، ص ۱۱۵۷
۷. پیشین، ص ۱۱۵۵
۸. پیشین، ص ۱۱۵۹
۹. پیشین، ص ۱۱۶۲
۱۰. دو نقل قول از گزارش «بهشتی ارکسترسمفونیک را نجات داد»، نوشته‌ی طاهره رحیمی، در سایت تاریخ ایرانی، منتشرشده در ششم فروردین ۹۶ آمده است.
۱۱. گفت‌وگو با مجید انتظامی در سایت خبرآنلاین، گفت‌وگوکننده نرگس کیانی، منتشرشده در ۲۴ تیر ۹۶
۱۲. از گزارش «بهشتی ارکسترسمفونیک را نجات داد»، به نقل از سجاد ‌پورقناد

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

صدا، دوربین، انقلاب

مطلب بعدی

برف در سلین آب نمی‌شود

0 0تومان