محفوظ در یال کوهسالان به جستوجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از همولایتیها را دید بر سنگی نشسته، تنها. شنیده بود که پسرش راهش را از پدر جدا کرده و رفته پشت کوهها، شنیده بود که او سخت غصه میخورد و پریشان شده.
مرد از همان دور، که محفوظ را دیده بود، سؤالش را آماده کرده بود که تا رسید بپرسد. «ژنتیک چیه؟»
محفوظ شوکه شد. «چطور؟»
گفت: «میگن خدایی وجود نداره و همش ژنتیکه. همهچی از ژنتیک درست شده.»
محفوظ مانده بود به مردی همسنوسال پدرش چطور جواب بدهد. اردیبهشت بود و اهالی روستا مثل همیشه آمده بودند برای دامهایشان جاشیر بچینند. آنها دورتر مشغول برداشت بودند و محفوظ این طرف در جواب سؤال مرد وامانده بود. «خودت رو درگیر جنگ ذهنی کفر و ایمان نکن. اگه خدا باشه برای همه هست، اگر هم نباشه برای همه نیست.»
مرد باز پرسید: «پس این گیاهها رو کی درست کرده؟»
پشت هم سؤال میکرد. محفوظ گفت: «نه اینطوری نیست، خدا درون آدمه. اصلاً ما درون خداییم، نیاز نیست جایی دنبالش بگردیم. فقط همین که دلت صاف باشه، مثل گیرندهی ماهواره جذبش میکنی.»
سکوت. مرد پی سؤال دیگر بود و محفوظ ساقهی گیاهی را به دندان گرفته بود و فکر میکرد چرا باید امروز اینجا وجود خدا را ثابت کند. خدا خودش باید خودش را ثابت کند، ما چه کارهایم اصلاً. آمد بگوید هر کس باید از وقت و عمرش در لحظه استفاده کند و شاد باشد که حشرهای پرید و نشست بر دم ساقهی «شِنگ» که لای لبهای محفوظ بود. نگاه کرد و دید دخترکی نگاهش میکند. فکر کرد اشتباه میبیند یا مثل این خالو خیالاتی شده. چشمها و صورت و دهان دختر بندانگشتی مشخص بود، کلاهی هم به سر داشت و گردنبندی به گردن. محو زیبایی حشره شد. گفت: «کاکه گیان! بیا این رو ببین.»
«سبحاناله، این دیگه چیه؟»
محفوظ گفت: «ژنتیک اینه. هر جانداری، هر گیاهی یه جعبهسیاهی داره. یه زبان چهارحرفی. یه کدی که رمزورازی از اجدادش داره. تنوع رو نشان میده. این الکی درست نشده.»
و هر دو به جزئیات و رنگ و شاخک و پاها خیره شدند. تا دختر بیخیالِ این بحثها روی ساقه نشسته بود، دو مرد نگاهش میکردند و میخندیدند و صدایشان در کوههای اورامانات میپیچید.
غروب که از کوه برمیگشت شعر مولانا را با خود زمزمه میکرد محفوظ. شرح ماجرا را همراه تصویر حشره در کانال روستا گذاشت. «یک ماجرای واقعی، ما از خدای گمشدهایم یا او به جستوجوست؟»
زیرکی بفروش و حیرانی بخر
وقتی محفوظ ادوای ده یازدهساله بود سنت «پِسِه» هنوز در روستای سلین اورامان برگزار میشد. در زمستان برف را با کاه میپوشاندند تا در تابستان آب داشته باشند.
محفوظ و همبازیهایش و زنها و مردهای روستا تکههای برف را به کول میگرفتند و سهم خانواده را به خانهی ییلاقی میبردند. تا زمانی که در ارتفاعات بودند این کار ادامه داشت. شهریور بچهها خسته میشدند و دعا میکردند به روستا برگردند.
محفوظ امروز سیوچهارساله است و دانشجوی دکترای زیستشناسی دانشگاه تهران. سلین و دیگر روستاهای منطقهی اورامانات در این چند دهه تفاوت کرده. سد داریان ساخته شده. گروهی از مردم مهاجرت کردهاند. برخی درگذشتهاند و بچههای تازهای به دنیای سلین پاگذاشتهاند. در این سالها سنت پسه هم فراموش شده بود.
محفوظ زادگاهش را ترک نکرد. رئیس شورای ده شده و خیال توسعه و جهانی شدن سلین را دارد. در همین «بلندپروازی»ها دو سال پیش به فکر احیای پسه افتاد. چندوچون نگهداری برف را از سالخوردگان پرسید و جای چالبرف را وارسی کرد.
هورامان منطقهی وسیعی بین دو استان کردستان و کرمانشاه در غرب ایران است، میان رشتهکوههای زاگرس با طبیعت سرسخت، درههای عمیق، زمستانهای خشن و تابستانهای گرم و خشک. ساکنان در تجربهی مواجهه با این اقلیم به سبک زندگی «ههوارنشینی» (نیمهکوچنشینی) رسیدهاند تا در شرایط کمبود زمین هموار کشاورزی و مراتع مناسب دامداری با طبیعت سازگار شوند و معیشت پایداری داشته باشند. محفوظ میگوید: «بشر دانش بومی را در هزاران سال تجربه و آزمونوخطا بهدست آورده.»
بیشتر از هفتاد خانوار سلینی هر سال به «ههوار» (کوچگاه) میروند و دامداری و باغداری میکنند. محفوظ اول ایدهی احیای پسه را با همولایتیها در میان گذاشت و خواست که برای بازسازی دیوار قدیمی و ساخت آبشخورهای تازه کمک کنند. بحثوجدلهایی شد ولی پذیرفتند. آبان ۱۴۰۰ ده پانزده نفر از مردان روستا همراه با محفوظ و زنی از اهالی، که مسؤول پختوپز غذا شده بود، راهی ههوار شدند. دیوار ویرانشدهْ خشکهچینی بود. آنها سیمان هم برده بودند تا دیواری بسازند که باد در آن نفوذ نکند، جلو ورود دام را بگیرد و نگذارد برف به پایین بسُرَد. محفوظ میگوید: «باد اصلیترین دلیل آب شدن برفهاست. برای همین قدیمیها جای نگهداری برف را در پناه صخرهها میساختند تا از گزند باد در امان باشد.»
گروه یک ماه بالا بود. سطح شیبداری ساختند. دورش حصار سنگی کشیدند و طبق طراحی، مسیرهایی ساخته شد که برف پس از آب شدن به آبشخورها هدایت شود. سنگِتمام گذاشتند. «همدلی و انسجامی که از گذشته میان اهالی بود دوباره شکل گرفت و سرمایهی اجتماعی ازدسترفته احیا شد.»
بعضیها نگران بودند نکند بعد از اینهمه هشدار گرم شدن زمین آنچنان برفی نبارد که برفچالی به کار بیاید. اما آسمان با محفوظ بود و سنگینترین برف این سالها بارید.
مردها دوباره در بیستوهفتم اسفند رفتند برای پوشاندن سطح برف. آنجا در کنار جایگاه، انباری از کاه تدارک دیده بودند. «کاه آلودگی ندارد. در خراسان شمالی از گون و گیاهان بومی برای پوشاندن سطح برف استفاده میکنند اما کاه چون سفید است باعث بازتاب نور میشود و نمیگذارد آفتاب جذب شود.» از انبار کاه تا چهار سال میشود استفاده کرد. کاه را تابستان، جایی بالاتر از محل پسه، انبار میکنند. رویش را هم نمیپوشانند. «ممکن است بر اثر باران چند سانت روی کاه خیس شود اما آب به لایههای زیرین نفوذ نمیکند. این دانش بومی است که ما از آن استفاده میکنیم. فکر میکنم این ایده میتواند برای حفظ آب در سرزمین خشک ما استفاده شود. در استانهای کوهستانی و شاید در همهی جاهای دنیا که برف میآید، قطعاً آنجاها کاه هم پیدا میشود.»
خودش به این جملهی آخرش میخندد. حالا در شهریور ۱۴۰۲ زیر آفتاب سلین، که گرمترین نقطهی استان است، سلینیها هنوز برف دارند. دامها سیرابند و باغها آباد. پرندهها و چرندهها هم از آبشخورها مینوشند و به جان محفوظ و اهالی دعا میکنند.
محفوظ روند پروژه را مستند کرده. یک روز هم وسط کار با سنگی بزرگ روبهرو شدند. مردها طناب انداختند دور سنگ، با هم حرکت دادند و از سر راه برش داشتند.
خانواری که معیشتشان به کوهسالان وابسته است و در ههوار قلمروی عرفی دارند هر کدام مبلغی برای پسه دادند. زنهای روستا هم کمک مالی کردند. تعدادی هم از روستاهای اطراف مشارکت کردند. این پروژه با مبلغ ۵۷ میلیون و ۶۲۰ هزار تومان انجام شد.
محفوظ به عادت پدرش، که همیشه در کار کشاورزی و برداشت نوازنده و خوانندهای میآورد، در جشن افتتاحیه یک نوازندهی دف دعوت کرد. «اینجا مردم اعتقاد مذهبی دارند و من دیدم که روحیهشان با این نوای دف چندبرابر شد.»
چالبرف در گذشته در مناطق کوهستانی شهرهای بزرگ کردستان هم رواج داشت. «عدهای کاسب برفها را در چالها میریختند و با بیل و پارو خوب میکوبیدند تا فشرده شود. روی برف را با یخ و کاه میپوشاندند. بعد لایهای خاک میریختند. در تابستان هر روز چندین عدل از برف را با اره میبریدند و بار الاغ میکردند و میبردند در شهر میفروختند.»*
تلاش پایدار برای معیشت پایدار
با آبگیری سد داریان در ۱۳۹۴ بسیاری از مراتع از کردستان تا کرمانشاه به زیر آب رفت و روستاهای زیادی از جمله سلین از این طرح متأثر شدند بدون آنکه پیشبینیهای لازم برای کاهش آثار زیانبار زیستمحیطی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی انجام شده باشد. در توجیه ساخت سد بیشتر به جنبههای تأمین انرژی و انتقال آب توجه شد و کسی به جغرافیای فرهنگی اورامانات و حفظ چشمهی بل در هجیج کرمانشاه فکر نکرد. در ۱۳۹۷ پژوهشی در این مناطق دربارهی «آثار معیشتی سد، قبل و بعد از احداث» انجام شد که نتایجش نشان میداد احداث سد بر سرمایههای معیشتی تأثیرگذار است و میانگین رتبهی داراییهای معیشتی قبل از احداث سد بالاتر از میانگین بعد از آن بوده است، یعنی سد آثار مخربی داشته. یکی از این آثار نابودی و فرسایش دانش بومی است. «از دیگر داراییهای اجتماعی که با ساخت سد مورد تهدید قرار میگیرد اینهاست: زبان خاص و باستانی هورامی، باغداری منحصربهفرد با انواع درختان کهنسال مثمر که عمر برخی از آنها هزار سال است، بافت سنتی و ارزشمند معماری هورامان، حقابهی صدها باغدار بومی منطقه از جمله باغداران روستای سلین، روار، داریان، نودشه و هجیج، و رودخانهی خروشان سیروان.»
حالا به جای آنکه خروش سیروان در سلین بپیچد، روستا در کنار دریاچهی آرام داریان نشسته است.
محفوظ جمعهی پیش در مراسم نماز جمعهی روستا به مردم گفت: «انتظار نداشته باشید نجاتدهنده از بیرون بیاید. توسعه از ذهن شروع میشود و بزرگی هر جامعه و مکانی هم به بزرگی افکار مردمانش است و نه به جمعیت و مساحت. با کارهایی که خودمان میکنیم شاید روستای ما زبانزد شود. نیاز نیست کسی بیاید، ما خودمان باید مشکلاتمان را بشناسیم و اولویتبندی کنیم. بر اساس همان دانش بومی و مشارکت مردمی، اگر هم لازم باشد از راهکارها و مصالح و تکنولوژی جدید استفاده میکنیم.»
او مثال عینی برفچال را دارد تا به مردم یادآوری کند که برای توسعهی روستا چه کارها میشود کرد. «اهالی چون نتیجه را لمس کردهاند حرف ما را درک میکنند. میگویم دیدید که با مشارکت و هزینهی دویستهزارتومانیِ هر کس یک کار ماندگار برای آیندگان انجام شد.»
شورای روستای سلین چشمانداز چهارساله دارد. «اول که طرح چشمانداز را در کانال روستا گذاشتیم بعضیها میخندیدند و میگفتند رئیسجمهور هم نمیتواند این کارها را انجام بدهد. خیلی بلندپروازانه است اما ما میگفتیم این ایدهها مدنظر است شاید هم ما موفق نشویم ولی این برنامه هست تا بعد اگر بقیه توانستند اجرایش کنند.»
بعد محفوظ و دو عضو دیگر، فاتح ادوای و مجید نیکپسند که یکی در درمانگاه هم کار میکند و آن یکی معلم روستاست، گفتند حالا بیایید یک آبشار بسازیم. بیایید آسیاب قدیمی را احیا کنیم. بیایید پارک و جادهی ساحلی بسازیم و در مسیر سنگفرش آن سطل آشغال بگذاریم.
عنوان سند چشمانداز «آیندهی مشترک ما و مسؤولیتپذیری اجتماعی» است و در مقدمهاش نوشتهاند: «شورای هر شهر و روستایی نمایندهی خرد جمعی، شخصیت و شعور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردمان آن دیار است. امروزه صاحبنظران عرصهی جامعهشناسی قدرت و ثروت هر کشوری را منابع طبیعی، نفت و گاز و…. نمیدانند، بلکه ثروت هر کشور را سرمایهی اجتماعی آن کشور میدانند که این سرمایهی اجتماعی در گرو اعتماد، انگیزهی مشارکت اجتماعی و مسؤولیتپذیری اجتماعی تکتک افراد آن جامعه در قبال سرنوشت خود است. بهطوریکه بر اساس جدیدترین تعریف سازمان جهانی یونسکو فردی باسواد است که بر اساس دانش فراگرفته، تجربیات و مهارتهای کسبشدهی خود بتواند در وضعیت معیشتی جامعهی خود تغییری مثبت ایجاد کند.»
یکی از ایدههایی که محفوظ در خیال خود میپخت بر پلی که بر دریاچه بستهاند اجرا شد. سراسر پل را لولهکشی و لولهها را سوراخ کردند. آب فوران میکند و به اطراف میریزد و هوا را خنک میکند. مثل یک نقاشی امپرسیونیستی در قاب پنجرهها که هر ساعت رنگ عوض میکند. این ایده در طرح چشمانداز روستا اینگونه معرفی شده بود: «ایجاد بزرگترین آبشار مصنوعی خاورمیانه روی پل روستای سلین با الگوگیری از آبنمای پل بانپو در شهر سئول، پایتخت کرهی جنوبی.»
جابهجایی خطوط سیمهای فشار قوی، بهسازی مسیر کاریز و احداث استخر آب برای آبیاری فضای سبز حاشیهی دریاچه، ایجاد پارک تفریحی زنان در حاشیهی پل و دریاچه، ایجاد کمیتهی نظارتی بر حسن اجرای پروژههای عمرانی، اجرای فاز دوم طرح هادی، نامگذاری کوچه و خیابان روستا با اسامی مشاهیر منطقه و اسامی محلی گونههای گیاهی و جانوری، حمایت از انجمنهای زیستمحیطی منطقه، تهیهی کپسولهای اطفای حریق جنگلهای منطقه، احداث راهپله به قلعهی سلین و پیگیری احداث موزهی تاریخ طبیعی و فرهنگی، تهیهی نقشهی جغرافیای مصور اسامی محلی مکانها و راهها، تهیهی شجرهنامه و فیلوژنی طوایف روستا برای بررسی پتانسیلهای بافت اجتماعی، برگزاری جشنوارهی انار و انجیر و تبدیل آنها به جشنوارهی ملی و ثبت آنها در تقویم کشاورزی، ایجاد شرکت تعاونی باغداران سلین، نجات چشمهی ویشله و هالا و هانهپریان و بردن دستگاه آبیاب به کوهسالان و… این فهرست بلندتر از این چند خط است. بعضی از این خیالها واقعی شده و برخی در دست انجام است. برای تعدادی از برنامهها نیاز به بودجهی بیشتری است که باید برایش رایزنیهای بیشتری کنند.
پس سلیمان دید اندر گوشهای
نوگیاهی رسته همچون خوشهای
دید بس نادر گیاهی سبز و تر
میربود آن سبزیش نور از بصر
محفوظ کلبهای در کوهسالان دارد. زمانهای زیادی به تماشای چشمانداز بیانتها مینشیند. در ده سال گذشته در سفرهای اکتشافیاش پنج گونهی لالهی واژگون در طبیعت اورامان یافته که آنها را با اسامی بومی در فهرست گیاهان جهان ثبت کرده است: «کردستانی»، «اورامانی»، «پاوه»، «سلینی» و «شهبازی» که به یاد گیاهشناس کُرد، پروفسور احسان علی الشهباز، استاد بازنشسته و رئیس سابق باغ گیاهشناسی دانشگاه میسوری کلمبیا نام شهبازی را به لاله دادند.
تیم گیاهشناسان اروپایی هم به پاس تلاشهای علمی و مطالعات مستقل محفوظ ادوای نام گونهای جدید از جنس نجم آبیسان در ایران را «نجم آبیسان ادوایی» گذاشتند.
در افسانههاست که لالهی واژگون شاهد مرگ سیاوش بوده؛ از آن رو سر به زیر دارد و نشان داغ دل ماست.
محفوظ در سیر و تماشایش به ارغوانها رسید. در آبگیری داریان، پانزده هکتار اراضی باغی و دو هکتار اراضی مسکونی غرق شد. درختچههای ارغوان حاشیهی سیروان هم در کف دریاچه گرفتار ماندند اما در زمانی که آب دریاچه پایین بود، او چندین ارغوان دید که هنوز زنده بودند. «مردم روستا، برای تولید سبد، شاخههای ارغوانهای خودرو را در کوهها میچینند. درحالیکه این گونه در معرض خطر قرار گرفته. ما فکر کردیم که احیا و بازرویانی درخت ارغوان برای هورامان ضروری است. فصل گلدهیاش سه هفته طول میکشد و در این مدت تمام مراتع به رنگ ارغوانی هستند و فرصتی برای جذب گردشگر است. ارغوانبافی هم از سنتهای قدیمی است و به خاطر برداشت بیرویهی این گیاه فرصت زادآوری را از دست میدهد.»
هزار و پانصد نهال دوساله را در ده کیلومتر کاشتند. بذر ارغوان را جمع کردند و در نهالستان روستا پروردند و کاشت ارغوان را به بچههای روستا هم آموزش دادند. «اگر هر سال صد تا پانصد نهال ارغوان بکاریم معاملهی بردبرد با طبیعت کردهایم. پایداری خاک و ترسیب کربن و جلوگیری از ریزگرد و گردشکری و سبدبافی و اشتغالزایی برای مردم.»
جز ارغوانها درختان بنه (پستهی کوهی) هم قربانی سد شدند. گونهای که همراه بلوط در سراسر جنگلهای اورامان پراکنده است. تنهاش محکم و عمری طولانی دارد، چون با خشکی سازگار است. بعضی بنههای قدیمی ایران دوهزارسالهاند.
همهی اجزای بنه به کار میآید؛ صمغ، میوه، برگ و چوبش. زنان سلین از میوههای نارس بنه ادویه و ترشی درست میکنند. میوههای رسیده به کلوچه و شیرینی محلی طعم میدهند. میوهها را به نخ میکشند و تسبیح درست میکنند. سمغ را سقز میکنند و برای مصرف صنعتی و دارویی میفروشند. همهی این موهبتها قرار است نان سفرهی سلینیها شود، اگر بنهها زنده باشند و باغات انار و انجیر آباد.
شورای ده پس از ثبت «منظر فرهنگی اورامانات» در فهرست میراث جهانی ایران در یونسکو نامهای خطاب به اهالی نوشت و اعلام کرد: «به دلیل قرار گرفتن سلین در مسیر گردشگری مریوان به پاوه و انتخاب این روستا به عنوان مقصد و قطب گردشگری و به دلیل وجود ظرفیتهای طبیعی و فرهنگی آن، برنامهریزی و سرمایهگذاری در زمینهی توسعهی گردشگری، به عنوان صنعتی سبز، در اولویت سیاستگذاری شورای اسلامی و دهیاری روستای سلین قرار گرفته است. باتوجهبه اینکه امروزه مبنای بیشتر جاذبههای گردشگری در دنیا وابسته به منابع آبی است، بااینحال، بهرغم وجود منابع آبی فراوان و ظرفیتهای گردشگری بیشمار در روستای سلین، تاکنون بهرهمندی از صنعت گردشکری در این روستا مقطعی و فصلی بوده است.» آنها از اهالی خواستند برای احداث آبشار دوقلو روی کوه و پل و احیای آسیاب آبی قدیمی شورا و حافظ ادوای، دهیار روستا، را حمایت کنند.
توسعهی گردشگری هم بدون تخریب نخواهد بود. همین حالا بخشهای تازهساز روستا دیگر بافت سنتی قدیم را ندارند و محفوظ میگوید: «بنیاد مسکن هم نظارت کافی ندارد. ما در این فکریم که دستگاه سنگبری بیاوریم و حداقل نمای ساختمان را به سبک قدیم برگردانیم.» او در کانال روستا هم برای مردم از اثرات مثبت اقتصادی و پیامدهای منفی گردشگری روستایی گفته: ارزآوری، اشتغالزایی و گردش پول، آشنایی با فرهنگهای مختلف و تفاهم فرهنگی ملتها و گسترش صلح، توسعهی صنایع دستی و تولیدات صادراتی و احیای دانش بومی، معرفی هویت قومی و تاریخی، بالا رفتن دانش و معلومات عمومی و اجتماعی و حفظ میراث تاریخی، فرهنگی و معنوی. اینها و بیش از اینها به دست خواهد آمد و در مقابل آلودگی زیستمحیطی، تخریب منابع طبیعی، تخریب جنگلها و مراتع و گونههای گیاهی و جانوری، افزایش فرسایش خاک و آلودگی منابع آب، ایجاد شکاف درآمدی بین روستاییان، افزایش هزینهی خدمات عمومی روستا، از بین رفتن آرامش و حریم خصوصی روستاییان، افزایش قیمت زمین، کالا و خدمات در روستا، افزایش تضادها و اختلافات بین افراد محلی، تضعیف فرهنگ بومی، افزایش نابرابری و شکاف اجتماعی بین طبقات مختلف روستایی، افزایش جرم و جنایت و سایر رفتارهای ضداجتماعی، کالایی شدن فرهنگ جامعهی میزبان و تغییر محصولات فرهنگی و سنتی و تقلید کورکورانهی جامعهی میزبان از فرهنگهای دیگر سوغات گردشگری است.
محفوظ میگوید: «آگاهی پیشنیاز هر کاری است. ما احساس نیاز میکنیم که برای بچههای روستا کتابخانه بسازیم.»
اورامانیها باور داشتند که هر دانهی برفی که میبارد فرشتهای با آن به زمین میآید. هنوز هم مردم به محفوظ زنگ میزنند و میگویند: «عکس آن حشره را برای ما هم بفرست.»
*زمستان در فرهنگ مردم کُرد/ هاشم سلیمی/ انتشارات سروش
منابع:
تحلیل و تبیین اثرات احداث سدها بر معیشت پایدار نواحی روستایی (مطالعهی موردی سد داریان هورامان)، کورش امینی، سعدی محمدی و فرزاد ویسی، مرداد ۹۷
واکاوی چالشهای اجتماعی و فرهنگی احداث سد در مناطق روستایی متأثر؛ مطالعهی موردی: سد داریان هورامان، کورش امینی، بهار ۹۹
تحلیل تأثیرات گردشگری بر کیفیت زندگی روستاییان (مطالعات موردی: بخش اورامان، شهرستان سروآباد)، مجلهی پژوهش و برنامهریزی روستایی سال پنجم، شمارهی اول، بهار ۱۳۹۵