چنگالهای بیل مکانیکی در طاق خانههای روستای تاریخی فرومیرود. طاقها یکییکی فرو میریزند. چرخهای بزرگ بیل مکانیکی تاریخ این روستا را صاف صاف میکند، طوریکه اصلاً اثری از آن نباشد. چند مرد جوان روستایی ایستادهاند و به این تخریب میخندند. یکی از آنها که از همه کمسنوسالتر است، میگوید: «قدمتش صفویه است.» یکی دیگر که کنارش ایستاده، حرفش را پی میگیرد: «باید تخریب بکنیم دیگه، خونهی جدید میخواهیم.» پیرمرد نودویکسالهی روستا اما رنگ به رخسار ندارد. میگوید: «اینطور نکنید. این بنا خیلی قدمت دارهها.» پدربزرگِ پدربزرگش از اینجا خاطرههای بسیار تعریف کرده، سرش را تکان میدهد: «بهخدا حیف است.» دیوارهای ضخیم اما بیتوجه لابهلای حرفهای او یکییکی فرومیریزند. اینجا روستای لاو واقع در بخش مرکزیِ فولاد مبارکه است.
قلعهی تاریخی «لاو» به احتمال زیاد بیش از چهارصد سال قدمت دارد. برجهای آن هنوز در ورودی روستا سالم مثل سالهای نخستین ساختش هستند اما تعدادی از روستاییها دارند با شدت و سرعت این قلعه را تخریب میکنند تا خانههای جدید بسازند؛ روستایی که فریدون اللهیاری، مدیرکل میراث فرهنگی اصفهان، روحش هم از وجود آن خبر ندارد. نه او و نه دوستداران میراث فرهنگی هیچکدام از قلعهی تاریخی لاو اطلاعی ندارند. روستای «لاو» آنقدر در فراموشی فرورفته که حتی در گوگل هم چند خط بیشتر دربارهی آن نوشته نشده است.
بیل مکانیکی شاید به دلیل همین غربت است که بدون هیچ مشکلی به کار خود ادامه میدهد و لرزه به جان دیوارهای ضخیم دیرینه و برجهای دیدهبانی بلند میاندازد. پرسوجو دربارهی این قلعهی تاریخی از سوی کارشناسان میراث فرهنگی بینتیجه میماند. این بینتیجگی اما در حالی است که این روستا چندان هم دورافتاده و دور از دسترس نیست و تصادفات جادهای آن زبانزد خاص و عام است. با این همه این روستا اینقدر ناشناخته است و اسناد کمی دربارهی آن وجود دارد. شاهین سپنتا، فعال میراث فرهنگی، تنها کسی است که در مسیر پرسوجو به یاری میآید و بر اساس کتاب روستاهای اصفهان اطلاعاتی از این روستا میدهد: «این قلعهی تاریخی در روستای لاو در بخش مرکزی شهر مبارکه واقع شده و مساحت آن حدود ۳۶۰۰ متر مربع و قدمت آن مربوط به دورهی قاجار است. قسمتهایی از آن دارای سکنه و بخش عمدهی آن متروکه است. متأسفانه این قلعهی تاریخی بهدست عوامل طبیعی در حال تخریب است و نیاز به مرمت اضطراری دارد. حدود ۱۰ سال پیش مقداری اشیای عتیقه بهدست برخی اهالی در این مکان کشف و سرقت شد.»
مسأله اینجاست که این اطلاعات مربوط به «قلعه نوِ» روستای لاو است. درحالیکه بخش وسیعی از این روستا را قلعهای قدیمیتر تشکیل میدهد که بیش از قلعه نو مورد تخریب روستاییان قرار گرفته. این قلعه برج و باروی زیبا و عجیبی دارد و تجسم قلعهای است که مردمش یکباره آن را ترک کردهاند و هنوز راههای دسترسی به آن با دیوارهای بلند به هم وصل شده و طاق و تویزههای آن بدون کوچکترین فرسودگی به حیات خود ادامه میدهند اما هر بار برای ساخت خانهای سیمانی بیل مکانیکیها به کار میافتند تا ویرانش کنند و اثری از این حیات بر جای نماند. تنها پیرمرد نودویکساله است که تاب و تحمل تخریب این قلعهی قدیمی را ندارد.
خانهی پیرمرد رأس سوم مثلثی است که بیست قدم در سمت چپش قلعهی صفویه و بیست قدم آن طرفتر، در سمت راست، قلعهی قاجاری است. میرزا نوروز میگوید: «سمت راست ما قلعه نو است که دایی من تعریف میکرد یک زمانی یاغیها آمدند و باروت را در ورودی آن ریختند و گوگردها را آتش زدند و اتاق آن با همین باروتها روی هوا رفت. این قلعه آن زمانها خیلی مهم بود و یاغیها برای غارت آن همه کاری میکردند.»
قلعه نویی که میرزا نوروز دربارهاش صحبت میکند همان قلعهی قاجاری است که دروازهی بزرگی دارد. بسیاری از گچبریهای آن هنوز سالم مانده و منحصربهفرد است. هرچند بخشهای انتهایی قلعه تبدیل به خانههای کوچکی شدهاند که برخی از روستاییها در آن سکونت دارند. از ماجرای قدمت و وضعیت زندگی مردم در قلعهی صفویه اما اطلاعات بسیار کمی در دست است. گویا در دورهای مردم به دلیل نامعلومی این قلعه را ترک کردهاند و به قلعه نو، که در فاصلهی کمی از آن قرار دارد، رفتهاند.
میرزا نوروز میگوید که این قلعه خیلی کهنهتر از قلعه نو است اما هیچ نام و نشان درستی از آن نیست. حتی یک عکس قدیمی . من سالها در آن زندگی کردم، زندگی خیلی سختی بود و اصلاً نمیخواهم به آن دوران برگردم ولی نمیدانم چه زمانی مردم از قلعهی کهنه به اینجا آمدند.»
از اربابهای ده یاد میکند که مانند بسیاری از روستاییهای دیگر لاو را ترک کردهاند: «تیمسار شیروانی، بهادر خان و سعید ملکاحمدی از اربابهای اینجا بودند که بعد از تقسیمات ارضی به یکباره رفتند و دیگر از بچهها و نوههای آنها خبری نشد. خیلی از دخترها و پسرهای اینجا رفتند. انگشتشمار آدم اینجا زندگی میکند. این چند تا خانوار هم که زندگی میکنند از شهرهای اطراف آمدند تا در مجتمع فولاد مبارکه کار کنند.»
این مهاجران بیشتر از استان چهار محال بختیاری به این روستا آمدهاند و طبیعی است که چندان علاقهای به تاریخ این روستا ندارند و شاید برای همین هم هست که با بیرحمی بیشتری با هویت تاریخی آن برخورد میکنند. شاید هم برای این است که مردم کمترین اطلاعاتی دربارهی این روستا ندارند.
زن رهگذری پیچیده در چادر رنگی چند دقیقهای کنار قلعهی تاریخی میایستد، او به این قلعهها افتخار میکند، یک بار هم که قلعه نو را در برنامهی مستند تلویزیون دیده، بسیار خوشحال شده که روستایش اینقدر تاریخ دارد اما هیچوقت کارشناسان میراث برای رسیدگی و سرکشی به این قلعهها نیامدهاند: «هیچ کارشناسی تا حالا اینجا نیامده، مثلاً ما اصلاً نمیدانیم که چرا اسم روستایمان لاو است. خیلیها از ما میپرسند این لاو همان LOVE انگلیسی است. ما جوابی نداریم بدهیم. دربارهی تاریخ این روستا و قلعهها هیچ نمیدانیم. هر روز هم که بیشتر و بیشتر خراب میشود.» او هم داستانهایی از گنجهایی که در این قلعهها پیدا شده، شنیده اما همهی اینها تنها داستان بوده و خودش هیچ چیز ندیده است.
زن همچنان حرف میزند و صدای بیل مکانیکی همچنان شنیده میشود. انگار نه انگار که روزگاری این روستا پر از زندگی بوده و مردمانی در آن زیستهاند و میتوان دوباره این کالبد را، که سازگار با آب و هوای این منطقه ساخته شده، بازسازی و حفاظت کرد. این روستا میتواند سقف دوبارهای داشته باشد و شبها کورسوی چراغی زیر طاقهای آن بدرخشد. اما انگار روستاییها و مسؤولان با هم در خاموش کردن نور آن چراغ همراه شدهاند.
سایتتون و این مطلب خیلی خوبه اما اینکه نوشتید حتی چند خط هم در گوگل ننوشتن راجع به روستا غلطه. تو گوگل راجع به هیچ چیزی نوشته نشده توی سایت ها مینویسن توی گوگل ایندکس میشه…
سلام پدر من فرزند یکی از اربابهای این روستا بودند وخاطرات زیادی ازاین قلعه و هجوم یاغی ها به ان داشتند من بارها به این روستا امده بودم ازاینکه ان را به این صورت می بینم متاسفم
حیفففف
من مدتی است که به عنوان سرمایه گذار در بخش خصوصی مرمت این قلعه را آغاز کردم ؛اگر ممکن است با من ارتباط بگیرید از شما در خصوص مطلبی کمک میخوام
با سلام.
موضوع به اطلاع نویسندهی مطلب رسید. با شما تماس میگیرند.
ممنون