سر به رویایی سپرده بودم و چشمم به کار دیدن خیابانها بود. از کنار دیواری نمور و نا گرفته پیچیدم به کوچهای که از قدیم مانده بود برای شهر، برای جنوب شهر، کوچهای که چیزی از ری دورهای سالیان با خود نداشت. قدم برداشتم، از کنارهها رفتم، از لابهلای ماشینها…
ادامه