مایاکوفسکی با دوستانش از میخانهای بیرون آمد. مردی مست کنار خیابان در چالهای آب افتاده بود. دوستان مایاکوفسکی از او خواستند در مورد این صحنه شعری بسراید. مایاکوفسکی قدری فکر کرد و سرود: «تنیست این، فتاده از نفس ز بادهخوارگی. بسته راه پاک ما در مسیر زندگی…» در همان لحظه…
ادامهمحرّری پیشهی کیست در «بارتلبی محرّر»(۱)؟ نام داستان بلافاصله ما را متوجه بارتلبی میکند که داستان او تحریر میشود. اغلب فراموش میکنیم که «بارتلبی محرّر» داستان دو محرّر است؛ محرّری که موضوع داستان است و محرّری که داستان او را تحریر میکند. محرّری که داستان بارتلبی محرّر را تحریر میکند…
ادامه«من در افریقا بودم و این چیزهایی است که دیدم؛ از انقلابی به کودتایی، و از جنگی به جنگ دیگر رفتم. عملاً شاهد حادث شدن تاریخ، تاریخ واقعی، تاریخ معاصر، تاریخ ما بودم. در ضمن در شگفت بودم که هرگز یک نویسنده ندیدم، هرگز به شاعری، به فیلسوفی، حتی به…
ادامهبا برایان ترنر همداستانم که نمیتوان نگرهی رادیکال آندره مالرو را دربارهی غرب در رستهی شرقشناسیها، به تعبیری که ادوارد سعید مراد میکند، جای داد. (۱) اما این نکته را نیز باید بلافاصله یادآور شد که سعید بسیار کم متعرض مالرو شده است: در «شرقشناسی»، فقط یکبار، ضمن اظهار نگرانی…
ادامه