تصرف عُدوانی: تجربه‌ی مغموم

عشق همیشه کور می‌کند، گاهی وقت‌ها مردم در لحظه‌های دلباختگی حتی بدیهیات منطق را هم فراموش می‌کنند و دست به خودفریبی می‌زنند که احتمالاً در  موقعیت‌های دیگر به آن می‌خندند. رمان «تصرف عدوانی: داستانی درباره‌ی عشق» یکی از عجیب‌ترین رمان‌های سوئدی است، در چند سال اخیر تعداد نویسندگانی که از کشورهای اسکاندیناوی خوانندگان انگلیسی‌زبان را حیرت‌زده کرده‌اند رو به فزونی است. اما این یکی «تصرف عُدوانی» حکایت دیگری دارد، رمانی که در ۲۰۱۳ ادبیات داستانی سوئد را تکان داد و خیلی زود معتبرترین جایزه‌ی ادبی سوئد، یعنی آگست، را از آن خود کرد و به‌مدد ترجمه‌ی سارا دث، مترجم سوئدی به انگلیسی، ترجمه شد و نقدهای تحسین‌برانگیزی از سوی منتقدان مشهور ادبیات انگلیسی گرفت. یک عاشقانه‌ی عجیب از زنی که دل و دینش را باخته و دیگر با واقعیت‌ها کاری ندارد و با تمام توان در جاده‌ی یک‌طرفه‌ی شیفتگی و عشق می‌تازد و دست آخر ویران می‌شود.

تازه رمان داشت سروصدا می‌کرد و نویسنده‌ی جوانش، که روزنامه‌نگاری سرشناس هم هست، شناخته می‌شد که پای یک کارگردان مشهور هم به میان آمد: روی اَندرسون. روی اَندرسون در سینمای اروپای امروز یکی از ده کارگردان برجسته‌ی چند دهه‌ی اخیر است و یکی از مشهورترین ساخته‌هایش، «آوازهایی از طبقه‌ی دوم»، یکی از ده فیلم اثرگذار به انتخاب سینماگران (مجله‌ی سایت اند ساند) انتخاب شده است، «کبوتری نشسته بر شاخسار غرق در تأمل هستی» را تکمله‌ای بر سینمای مستقل نامیده‌اند، اما اَندرسون مشهور در برابر سروصداهای این رمان تاب نیاورد و با مجله‌ی «فوکوس» گفت‌وگوی مفصلی کرد و پرده از رازها برداشت: «شخصیت هوگو راسک در رمان «تصرف عدوانی» من هستم.» و این تازه آغاز ماجراهای این رمان بود. به نظر می‌رسید لنا آندرشون از آن رو در نوشتن این رمان تا این اندازه موفق بوده و توانسته تصویری تا این اندازه درخشان و درک‌شدنی از عشقی ناکام ارائه بدهد که لحظه به لحظه‌اش را تجربه کرده است.

Roy-Andersson
روی اندرسون، کاگردان سوئدی، دستمایه‌ی نوشتن کتاب تازه‌ی لنا اندرشون شده است.

داستان از این قرار است:

«استر نیلسون شاعر و مقاله‌نویس سی‌ویک‌ساله دعوت شده است تا درباره‌ی شکوه و هنر منحصربه‌فرد هنرمند سرشناس هوگو راسک سخنرانی کند، اما ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود، استر به‌زودی می‌بیند که چنان ذوب در جذبه‌ی این هنرمند شده است که باید اسم اتفاقی را که در درونش رخ داده سقوط عاشقانه بگذارد. همه چیز بعد از آن چند دقیقه‌ای رخ می‌دهد که استر بعد از پایان سخنرانی‌اش با هوگو راسک کبیر دیدار می‌کند و هوگو همه‌فن‌حریف با زبان‌بازی به استر جوان می‌گوید ای وای که تابه‌حال هیچ‌کس این چنین دقیق و با جزئیات من و دنیای درونی آثارم را نشناخته، جمله‌ای که احتمالاً گفتنش برای هوگو راسک برج‌عاج‌نشین یک جور عادت برای دلبری است، پیشنهاد گپ و گفت و نوشیدنی بعد از این اما استر نیلسون را زمین‌گیر می‌کند. رفته‌رفته خواننده متوجه می‌شود که استر نیلسون زن مشنگ و ساده‌لوحی هم نیست، اما بی‌آنکه راسک بخواهد زن جوان دچار وهم رابطه‌ی عاشقانه‌ی دوسویه‌ای می‌شود، آن‌قدر که دیگر نمی‌تواند نامزدش را تحمل کند و به‌خاطر عشق به هوگو راسک رابطه‌اش را به هم می‌زند. آستر دیگر هیچ چیزی نمی‌بیند، مدام خودش را پیش هوگو تصور می‌کند، اما هوگو بیش از اینها گرفتار است، دم به تله نمی‌دهد یک روز باید برای دیدن مادر پیر و بیمارش برود و آخر هفته‌ی مشترکی در کار نیست، استر مدام همه‌ی اینها را از سویه‌ی خودفریبانه‌ای تعبیر می‌کند و از دل آن نشانه‌های خوبی برای خودش می‌تراشد. حتی وقتی بلیت قطار مالمو را در جیب او پیدا می‌کند باز هم خوشحال می‌شود، او با خودش می‌گوید این هم خبر خوبی است، لابد او فکر می‌کند دور شدن از هم فرصتی است برای تغییر و بهتر کردن و نزدیک شدن در این رابطه. او زنی منطقی با ذهنی روشن است که در قهقرا افتاده است، فقط به هوگو فکر می‌کند و هوگو راسک مشهور ذره‌ذره اعتماد‌به‌نفس او را از بین می‌برد.

اما اینها برای استر آسان نیست، او زنی است که روی باهوش بودن، اهل مصالحه نبودن و روراستی‌اش (البته نه در مواجهه با خودش در این مورد) تردیدی وجود ندارد، استر می‌داند مردها دوست ندارند زن‌ها برایشان توضیح بدهند که می‌دانند کارکرد فلان وسیله چیست و از زن‌هایی که خودشان را به ندانستن می‌زنند تا جذاب باشند نفرت دارد، اما راسک او را به ورطه‌ی دیگری کشانده است. او شیفته‌ی تحسین از سوی زنان است و علاقه‌اش به زنان می‌تواند از هر ناپایداری ناپایدارتر باشد. و راسک به نظر اصلاً از همان اول علاقه‌ی عمیقی به استر پیدا نکرده است. راسک برای کم کردن عذاب وجدانش در این رابطه سعی می‌کند از استر دور باشد و از رویارویی پرهیز کند و روش راسک سبب می‌شود به امیدهای واهی استر دامن زده شود. استر اما خیلی دیر متوجه می‌شود که چطور با دست‌ودلبازی عاشقانه‌اش، با صداقت و روراستی‌اش، بازی شده است. او همه چیزش را پای رابطه‌ای کثیف گذاشته است، رابطه‌ای که هیچ پایه‌ی حقیقی ندارد.»

حالا از دل این رمان که در دنیای ادبیات به عاشقانه‌ای زهرآلود مشهور شده است، داستان دیگری بیرون آمده است، روی اَندرسون با اینکه شخصیت مرد داستان چندان محبوب نیست، اعتراف کرده که مرد این داستان خود اوست. او البته می‌گوید بعد از اینکه بسیاری از دوروبری‌هایش این رمان را خواندند و به او درباره‌ی نشانه‌ها و شباهت‌ها پیغام دادند سراغ این کتاب رفته است و گفته بعد از نوشتن این رمان هم نویسنده‌اش را یک‌بار دیده است و ترجیح داده با لنا آندرشون درباره‌ی این کتاب حرفی نزنند. روی اَندرسون می‌گوید: «لنا نویسنده‌ای حسابی و باهوش است. به نظرم او از عمد نشانه‌هایی در رمان گذاشته که خیلی‌ها متوجه بشوند این راسک خود من هستم. اولش هم شوکه شدم و برایم ناخوشایند بود، فکر نمی‌کردم یک روز درباره‌ی من بنویسد، چون واقعاً رابطه‌ی جدی بین خودمان نمی‌دیدم. اما به نظرم هیچ چیز بدتر از صدمه دیدن در رابطه‌ی عاشقانه نیست و او این تجربه‌ی مغموم را به درخشان‌ترین شکل ممکن به تصویر کشیده است.»

Willful Disregard

0 Comments

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

مروری بر مطالب موسیقایی شبکه آفتاب ۳۱

مطلب بعدی

مروری بر مطالب تجسمی شبکه آفتاب ۳۱

0 0تومان