همه‌ی نام‌های شهر

می‌گویند ارواح معذب تا جسمی مناسب برای حلول نیابند، آرام نمی‌گیرند. هرچه این قیاس درباره‌ی آدم‌ها مع‌الفارق باشد، که نیست، درباره‌ی معابر و خیابان‌ها صدق می‌کند. همه‌مان حتماً میان دوستان و آشنایان خودمان، مردان و زنانی را می‌شناسیم که نام شناسنامه‌ای‌شان را عوض کرده‌اند و نامی «مناسب» برای خود برگزیده‌اند. روحی معذب پس پشت این تغییر اسم موج می‌زند. صاحب اسم نام قبلی را دون شأن خود می‌داند. از این بیشتر حق طبیعی خودش می‌داند که نامش را به دلخواه و صلاحدید خود، و نه والدین، انتخاب کند.

اگر به آن افسانه‌ی قدیمی معتقد باشیم که نام بر شخصیت آدمی اثر می‌گذارد، در صورت تغییر اسم، این شخصیت است که بر نام تأثیر می‌گذارد. می‌شود یکی از همین آدم‌های معمولی دوروبَر را فرض کرد که از شدت سوءتفاهم‌ها و کنایه‌ها درباره‌ی اسمش به تنگ می‌آید و نامش را عوض می‌کند. این حرکت پذیرفتنی است، حتی اگر پسندیده نباشد. اما وقتی نام معابر یا خیابان‌ها را به سرعت برق‌وباد، بی‌آنکه از اهالی و عابران آن خیابان که دارندگان و صاحبان واقعی خیابان هستند بپرسند، عوض می‌کنند، چه می‌توان گفت؟ اینجا پای چه وجدان معذبی در میان است؟ چه کسی رنج می‌برد از نام سابق و آرام می‌گیرد با نام فعلی؟

چند صباحی است نام بلوار افریقا را به نلسون ماندلا تغییر داده‌اند. بماند که کسی توی شهر نام این بلوار را با همان عنوان افریقا هم نمی‌شناسد. نام این بلوار بالاشهری جردن است و تا نسل‌ها بعد جردن خواهد ماند. چه مدیران شهری تهران بخواهند و چه نخواهند. این نام برگرفته از نام دکتر ساموئل جردن بنیانگذار کالج البرز و پدر معنوی جامعه‌ی مهندسی نوین ایران است؛ مردی بزرگ، شریف، کوشا، و خوش‌نام که حضورش محل اثر و ثمر بسیاری برای ایران معاصر بود.

سفر از امریکا به افریقا و از مرکز به پیرامون، در ایران بعد از انقلاب، طبیعی بود و هست همچنان. نام بامسمای جردن را از روی بلواری که قبل از انقلاب امریکایی‌نشین بود و کلوب امریکایی‌ها را در خود جا داده بود برداشتند و به نشان نفرت از امپریالیسم، و حمایت از ملل ستمدیده و مستضعف افریقا، نام یک قاره را بر آن ‌گذاشتند. نام خیابان تداعی‌کننده‌ی مردی بزرگ بود و بعد تداعی‌گر قاره‌ای بزرگ شد. حالا مرد و قاره با هم یکی شده‌اند. ماندلا پیشوای افریقاست. دوباره نام یک مرد بزرگ بر بلوار نشسته.

اگر خوب نگاه کنیم می‌توانیم به ماهیت و خصلت این روح معذب پی ببریم. انگار گونه‌ای متافیزیک در شهر جاری و ساری است. شهر دارد با گذشته‌ی خودش تصفیه‌حساب می‌کند و به تعادل می‌رسد. نه آن فردگرایی افراطی یکسویه نه آن کل‌گرایی بی‌معنا و مبهم.

اولاً باید توجه کنیم جایی که نامش «خارجی» بوده، بعد از انقلاب هم خارجی مانده. جردن، شده افریقا. همین یعنی مقاومت. یعنی نمی‌شود به این سادگی نامش را سوسن و نسترن یا فلان درگذشته یا قربانی سقوط در فلان پرواز گذاشت. البته با وجود همت عالی و تدبیر فائق مدیران تکنوکرات امروز شهر، هر امر محالی ممکن است، ولی نه به این آسانی. شهر خردی برآمده از مقاومت دارد. عقب می‌نشیند ولی فقط تا حدی. به آتش‌بس و صلح تن می‌دهد، ولی شرافتمندانه و مغرورانه. عزم جزم کرده‌اند هویتش را ازش بگیرند و موجودی عاریه‌ای و باسمه‌ای و بی‌روح بسازند، اما شهر مقاومت می‌کند.

دوم اینکه باید بپذیریم شهر مدرن به‌رغم دشواری‌هایی صعب‌العبور، با زرنگی و هوشیاری به «تعادل» فکر می‌کند. هم از خود دفاع می‌کند، هم در عین دفاع خود را سامان می‌دهد. روح معذب، همین سیالیت پرتکاپو است. نکته اینجاست که ماندلا، همچون معلمش گاندی، مخالف هر گونه تندروی و خشونت بوده؛ یادمان نرود که در تهران دو خیابان گاندی و ماندلا همسایه‌اند.

فکر می‌کنم و بهتر است بگویم «خیال» می‌کنم شهری که دو بار تاریخش را صفر می‌کند و از نو می‌نویسد، آینده‌ی بهتری پیش‌رو دارد. به خودآگاهی خواهد رسید. خود را از نو خواهد شناخت. وجدان معذبش آرام خواهد گرفت. وقتی از شهر صحبت می‌کنیم، از موجودی بزرگ حرف می‌زنیم که در درون همه‌ی ما حضور دارد، حتی درون مدیران پایتخت. انتخاب ماندلا، هرچند بی‌مشورت با شهروندان صورت گرفته، اما خیلی اتفاقی، بر خلاف خیلی اسم‌های دیگر، بامسماست. نشان آغاز دوره‌ای تازه است برای حیات شهر.

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

بیتوته‌ای در مرزِ جانِ جهان

مطلب بعدی

«شبکه آفتاب» در کتاب‌فروشی‌ها

0 0تومان