این متن سخنرانی سال ۲۰۰۰ «مارشا نورمن»، نمایشنامهنویس پرآوازهی امریکایی و برندهی جایزهی پولیتزر، برای نمایشنامهی بسیار تحسینشدهاش «شب بهخیر مادر» است که برای گرامیداشت ادوارد آلبی در مراسم سالانهی اهدای جوایز صنف نمایشنامهنویسان امریکا خواند؛ متنی کوتاه و موجز که ورای دستاوردهای فنی و برشمردن نقش آلبی در تحولات چهار دههی اخیر تئاتر امریکا به اهمیت تاریخی او در پیکار دائمی نمایشنامهنویسان امریکایی با محدودیتهای رویارویشان و مناسبات ناسالم حاکم بر جامعهی امریکا و ذهنیت شهروندانش در هر دورهی تاریخی میپردازد. خود مارشا نورمن جای دیگری گفته هر نوشتهی خوبی از توضیح دربارهی نکتهای جزئی و مختصر شروع میشود و در نهایت به ادراکی در باب زندگی آدمی میرسد. ازاینمنظر، این یادداشت کوتاه خود نمونهای است بهکمال از نوشتهای خوب.
***
ادوارد آلبی احتمالاً اولین جوان خشمگین امریکا نبود، اما اولین جوان خشمگینی بود آنقدر خوددار و خونسرد که بیشتر از ۲۵ نمایشنامه بنویسد، آفبرادوی را پایه بگذارد، و سهتا، بشمرید، سهتا جایزهی پولیتزر بگیرد.
نمایشنامهای که در ۱۹۶۲ نوشت «چهکسی از ویرجینیا وولف میترسد؟» نهفقط تئاتر امریکا بلکه خود امریکا را هم تغییر داد، چون بعد از آن نمایشنامه امریکا دیگر نمیتوانست باز هم غرق شدن و ازدسترفتنش را در دههی ۱۹۵۰ کتمان کند. آلبی نخستین نمایشنامهنویسی بود که خیلی جدی با این قضیه رودررو شد؛ و برخوردش همزمان هم سیاسی بود و هم شخصی. آلبی نخستین کسی بود که بابت دودلی و دوگانگی احساس امریکاییها در مورد امریکایی بودنشان، علیهشان اعلام جرم کرد و شخصیتها و مخاطبانش را به جایی کشاند که مجبور شدند اعتراف کنند آنچه بهنظر میآیند نیستند؛ که اختلاف عظیم و هولناکی هست بین آنچه هستند و آنچه ادعا میکنند هستند. ادوارد آلبی به تمام یک نسل هشدار داد چه اتفاقی میافتد وقتی روراست نیستند و حقیقت را نمیگویند. ادوارد نمایندهی ظاهری دههی ۱۹۶۰ نبود، مثلاً از آن آدمهایی نبود که دارودسته راه بیندازند تا جنگ را تمام کنند، بلکه نمایندهی حقیقی آن دهه بود.
بابت همین نگه نداشتن حرمت و بیپروایی بود که منتقدان امریکایی عملاً آلبی را از عرصه بیرون راندند. وسط کارش بود که ادعا کردند دیگر تمام شده، یا تلخ شده یا هرچیزی که آن لحظه دلشان میخواست گفتند. اما او کماکان کار کرد، در اروپا، در تگزاس درس داد، و کماکان نوشت، تا شش سال پیش، که غُرّان از این تبعیدش برگشت، «سه زن بلندبالا» را نوشت و آماده شد مرحلهی بعدی نبردش علیه میانمایگی و حس رضایت از زمانه را آغاز کند.
از «داستان باغوحش» که در ۱۹۵۹ اجرا شد تا «نمایشی دربارهی بچه» که همین فصل روی صحنه رفت، ادوارد آلبی متهور و بیابهام نوشته و مضامینی تثبیتشده را کاویده که معمول است حرف تویشان نیاورند، روابط نژادی، پویایی و تحولات خانواده، بیخویشتنی و سرخوردگی، مرگ و نبرد برای حفظ سامان زندگی. یک بار که بهش گفتند چندتایی نمایشنامه نوشته که خیلی آزاردهنده و ترسناکند، خیلی ساده جواب داد: «لطف دارین.»
ادوارد آلبی همهی جنبههای نمایشنامهنویسی امریکا را به چالش کشیده، از اینکه قالبش باید چگونه باشد تا اینکه دربارهی چه باید باشد، تا فضایی تئاتری که باید نمایش را در آن دید. شاید برای بعضی حضار اینجا شگفتانگیز باشد که «چهکسی از ویرجینیا وولف میترسد؟» جزو نمایشنامههایی نبود که آلبی بابتشان برندهی جایزهی پولیتزر شد.
آن سال تا آستانهی برنده شدن هم رفت، هیأت داوران رأی به نمایشنامهی او داد، اما بهنظر متولیان جایزهی پولیتزر زبان نمایشنامه زیادی «زشت» آمد و زیرآب تصمیم هیأت داوران را زدند. برای تأثیری که ادوارد آلبی روی تئاتر امریکا گذاشته است که حالا با خیال راحت میتوانیم بگوییم هیچ نمایشنامهنویس معاصر دیگری هیچوقت ناگزیر نخواهد شد از چنین ناداوریای رنج بکشد. دیگر هیچ نمایشنامهنویسی نمیتواند با خیال راحت حس کند «تمام» شده. خشم و ترس و ازدستدادن اجزای جداییناپذیر زندگی امریکایی هستند اما جسارت ثبت و تشریح صریح اینها هدیهی ماندگار و ابدی ادوارد آلبی است به همهی ما.
از همان ۱۹۵۹، او در خط مقدم نبرد ایستاده و مُشتهایش را بالا گرفته. از جمله خواستههایش، علاوه بر چیزهای دیگر، حرمت و احترام برای نمایشنامهنویس امریکایی است. در نسخههای چاپ ارزانقیمت نمایشنامههایش که برای استفادهی گروههای غیرحرفهای و دانشجویی منتشر میشوند، از گروه اجرایی میخواهد شخصیتهای مرد نمایشش را بازیگران مرد بازی کنند و شخصیتهای زن را بازیگران زن. از این هم پیشتر میرود و میخواهد این بازیگرها همهی جملههایی را که نوشته بگویند، نه بیشتر نه کمتر. و تازه این اواخر شروع کرده به خواستن اینکه نمایشنامههایش برای این اجراها تمرین کافی بشوند تا بتوانند روی صحنه جواب بدهند. این نکته که برای به دست آوردن این چیزها و چیزهای دیگر، از قبیل آنچه صنف نمایشنامهنویسان امریکا در مورد قراردادهایش میخواهد، باید جنگید، برای هیچکدام از نمایشنامهنویسهایی که امشب در این اتاق جمع آمدهاند، شگفتآور نیست. اما بهدلیل همین مبارزه است، مبارزهای که او با خشمی تمامناشدنی ادامهاش داده، که ما امشب ادوارد آلبی را احترام میکنیم و درود میفرستیم.
برای عمری که ارمغان دستیابی به آزادی در هنر کرده، و یک عمر تعهد به آن در مواجهه با مخالفتها، بیاعتناییها، و ستایشها، ما شورای صنف نمایشنامهنویسان امریکا باافتخار جایزهی امسال دستاورد یک عمر را به ادوارد آلبی اهدا میکنیم.