«من هیچ دیدگاهی [در موسیقی] ندارم. همیشه مثل یک خرس، که برای پیدا کردن عسل از درخت بالا میرود، سعی میکردم چیزی بهدست بیاورم بدون اینکه از فرط نیشها[ی زنبورها] بمیرم.»
این حرفهای لئونارد کوهن دو روز مانده به هشتادسالگیاش در مجلهی «رولینگ استون» منتشر شد. کوهن ۲۱ سپتامبر هشتادساله شد و همین امروز سیزدهمین آلبومش با نام «مشکلات دوستداشتنی» در فرانسه منتشر شده؛ آلبوم در امریکا و انگلیس دو روز بعدتر بیرون میآید.
کوهن یک سال پیش از اینکه الویس پریسلی به دنیا بیاید، در کبک کانادا متولد شد و پانزده سال بعد از اینکه پریسلی اولین ترانهاش را صبط کرد، پا به عرصهی موسیقی گذاشت. شاعر و داستاننویس هم هست. اولین مجموعه شعرش را انتشارات دانشگاه مکگیل (دانشگاهی که در آن مشغول به تحصیل بود) منتشر کرد. از ۱۹۶۷ تا امروز، کمی کمتر از نیم قرن، سیزده آلبوم منتشر کرده. اینوسط فاصلهی سالهای ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۴ را درگیر ذن و خودشناسی بود و هیچ فعالیت موسیقایی رسمیای نکرد.
شان هاگن پریروز در «گاردین» نوشت که «آهسته» اولین قطعهی آلبوم «مشکلات دوستداشتنی» است و ترانهی آن با این عبارتها آغاز میشود «من موسیقی را آهسته اجرا میکنم/ هیچوقت سریعش را دوست نداشتم…» این قطعه بهنوعی شوخی با میرا بودن انسان است اما بر یک عمر فداکاری بهواسطهی خلق پژواکهای خلاقانه تأکید دارد، بر گذران زمان برای پیدا کردن کلام و ملودی مناسب، زمانی که بکر بودنِ اسرارآمیز تکتک ترانههای درخشان لئونارد کوهن را حاصل میدهد و حفظ میکند.»
انگار کوهن، با توضیحِ آرامش و سکون ملودیهایش، آواز قوی خود را سروده است. هشتادساله شده و بیش از پیش خود را به مرگ نزدیک میبیند. دوریان لینسکی، منتقد انگلیسی، هم سه سال پیش در بخشی از مطلبش دربارهی آلبوم پیشین او، «ایدههای قدیمی»، اشاره کرده بود که کوهن پشت یکی از دفترچههایش نوشته: «به پایان راه نزدیک شدهام اما نه کاملاً.»
خودِ کوهن در ۲۰۰۲ برای مجلهی «رولینگ استونز» خاطرهی جالبی تعریف کرد از یکی از دیدارهایش با باب دیلن، خاطرهای که دربارهی همین آهسته یا تند بودن است: «آخرین باری که باب را دیدم بعد از پایان یکی از اجراهایش در پاریس بود. توی یک کافه همدیگر را دیدیم. گفتوگوی خوبی بین دو نویسنده بود. نمیشود دو نفر را پیدا کنی که کارشان اینقدر با هم متفاوت است. باب گفت که ترانهی «هالهلویای» مرا خیلی دوست دارد و از من پرسید که چقدر وقتم را گرفته و من گفتم دو سال. جا خورد و گفت: دو سال؟! بعدش شروع کردیم به صحبت دربارهی آهنگ «من و من» باب از آلبوم «کشتزارها» و من پرسیدم چقدر طول کشید تا این ترانه را بنویسد. او گفت: «اِه، پونزده دقیقه.» نزدیک بود از صندلی بیفتم زمین و باب هم فقط میخندید.»
فقط آلبوم «مشکلات دوستداشتنی» نیست که در هشتادسالگی کوهن منتشر میشود. یک هفته پیش از روز تولدش «کتاب لئونارد کوهن: همه میدانند» به قلم هاروی کیوبرنیک هم درآمد. این کتاب ششصدوشانزدهصفحهای شامل گفتوگوهای متعدد این محقق و روزنامهنگار با کوهن است. کوهن همواره از پاسخ دادن به سؤالات دربارهی زیباییشناسی و جزئیات آثارش طفره رفته و خودش را به حرف زدن دربارهی این مسائل بیمیل نشان داده و برای همین این کتاب برای علاقمندانش کتاب مهمی است.
کوهن متأثر از باب دیلن، که اتفاقاً هفت سال از او کوچکتر است، از ادبیات و شعر به مسیر موسیقی افتاد. جایی گفته بود که با دیدنِ کاری که باب دیلن میکند، تصمیم گرفته شعرهایش را خودش بخواند. همیشه یک مسیر را رفته؛ سرودن شعر و بعد ارائهی آن با موسیقی طوری که جان و معنای کلام به مخاطب منتقل شود. صدایش در این پنج دهه تغییر کرده، اما رویکرد کلی و جهانبینیاش نه.
در کنسرتهایش هنوز هم شبیه کودکی مؤدب از تشویق مخاطبان هیجانزده میشود و هنوز هم گاهی از این سرخوشی گریهاش میگیرد. رمانتیک است و هنوز هم میتواند با آن صدای بیش از حد بم خود ضربان قلب عاشقان را بالا و پایین کند. از پیری به لحنی محزون حرف میزند: «جایی خواندهام بهمرور زمان که آدم پیرتر میشود سلولهای حساسی از مغز میمیرند، سلولهای هیجان و برافروختگی، در نتیجه اینکه خیلی خودت را درگیر بندوبستها کنی خیلی فایدهای ندارد، چون اینکه احساس بهتر یا بدتری داشته باشی در نهایت به این بستگی دارد که شرایط نرونهای مغزیات در چه حال است.»
حالا که او هشتادسالگیاش را جشن میگیرد خیلیها هم میگویند دلشان میخواهد کماکان به سراغ کارهای سه دهه پیش او بروند که هیچ ربطی به جریان اصلی موسیقی نداشت؛ حرفشان درست باشد یا نه، اشتیاق برای آثارِ جدیدش نشان میدهد کوهن هنوز هم قصههای بسیاری برای گفتن دارد.