میان شهرهای جنوب ایران، اگر سراغ شهری پرآب را بگیری، چندتایی بیشتر وجود ندارد. مهمترین آنها شوشتر است که نظامِ آبیِ عجیبی دارد. چندینوچند سازهی آبی در این شهر بههم پیوستهاند تا آب به آسیابش بریزند. آنچه خواهید خواند گزارشی است که آمار و اطلاعاتش از دو مقالهی علمیدانشگاهیِ علیمحمد چهارمحالی، کارشناس حفاظت و مرمت پایگاه میراث جهانی سازههای آبی تاریخی شوشتر، برگرفته شده و توصیفاتش از مشاهدات عینی. کارونِ خروشان در روشنایی چراغها و نور ماه در حفرههای سازههای آبی شوشتر میپیچد. غروب شده. ساعتها از رفتن آخرین بازدیدکنندهی مجموعهی سازهها گذشته. شوشتریها چراغ خانه را روشن کردهاند؛ ستارههایی پراکنده در حاشیهی رود و متراکم در کنارهی سازهها. چهارمحالی در اتاقش در بالای مجموعه، خارج از ساعت اداری، هنوز مشغول خواندن است و میتواند تا صبحِ شوشتر از عجایب بگوید.
جنگی سخت میان پدر و پسر درگرفت. «جهانشاه به سوی شیراز لشکر کشید. پیربوداق نیز از نیریز تا شولستان را، که حدود پنجاه فرسخ بود، سد کشید و هرجا که مناسب دید برجوبارو ساخت. با درگرفتن جنگ، کار بر پیربوداق سخت گردید و با وساطت مادرش قرار شد پیربوداق به شوشتر برود و به عصیان خود خاتمه دهد. اما جهانشاه او را از شوشتر به بغداد راند. پیربوداق همچنان در خیال تصرف شیراز و مخالفت با پدرش بود و به قلمرو پدرش دستاندازی میکرد… این حادثه پیربوداق را بر آن داشت که بر قلمرو خالی از فرمانروای عراق عجم و خوزستان حاکم شود؛ بدین منظور، علیبیک بغدادی، از امیران خود را به شوشتر فرستاد و بدین وسیله حاکمنشین خوزستان را به چنگ آورد…»
همان روزها، قرن نهم هجری قمری شاید، اهالی که سروسامانی گرفتند به جستوجوی آب شدند. «کارون» در میانهی شهر بود و روستاییان در فراقش. معمارها دستبهکار شدند. با ظرافت گورهایی کندند در دل کوه؛ نه برای دفنِ جسد که برای دفن آب و «گوراُو» خطابش کردند. اهالی دورِ هم جمع شدند و نامی برای گورآبهایشان نهادند، بهسانِ کودکی، زاییدهی زنی تشنه. از آن روز تا امروز به این گوراُو «چاه پهلوان پیربوداق» میگویند؛ به گوراُوهای دیگر، نامهای دیگر؛ پیرقلی و چاه سید، و چاه قافله تا رهگذارن و کاروانهای تشنه سیراب شوند و چه یادگاری بهتر از این؟
ورودی گورآبها ساده است با سهونیم تا چهار متر طول و نود سانتیمتر تا یکمتر و بیستسانتیمتر عرض. معماریشان متناسب با شیب طبیعیِ صخره است و از عوارض خودِ طبیعت بهرهها بردهاند. نه سنگی در کار است و نه آجری. معمارها تیشه را بر سنگِ همانجا کوبیدهاند و پله ساختهاند. طولِ پله هماندازهی عرضِ ورودی است و بیست تا سی سانتیمتر ارتفاع دارد. پلهها پاگرد ندارد. استراحتی در کار نبوده. آب را یکنفس تا بالا میآوردهاند.
آب در جستوجوی گورَش
آب از کجا باید راهِ گورش را میجست؟ اول فکر کردند اطراف گور را بکَنَند؛ سهچهار نقطه در فاصلههای نزدیک به گور را برگزیدند و سوراخهایی بزرگ کندند و هدایت کردند سمت گوراب. با تیشه؟ با کدام ابزار؟ نام این لولههای دستکند را «سیسرا» گذاشتند. سیسراها با اشکالِ مربعی، مستطیلی و دایرهای هم آب را هدایت میکردند، هم باعث گردش هوا میشدند و هم نور را به عمق میرساندند. استادِ چاهکن جاپایی هم برای خودش درست کرد که بتواند پایین و پایینتر برود: پاچیلَک؛ سوراخهایی در داخل و در دو طرفِ سیسرا و درست روبهروی هم. حالا نوبت آب بود که مسیرِ نوکِ صخره را تا سیسرا طی کند. سنگِ صخره را از نوک تراشیدند تا دهانهی سیسرا؛ با سی سانتیمتر عمق و همین اندازه عرض. نامش چه بود؟ «چیله». استادانِ فن همهی اینها را ساختند تا آب در نهایت بریزد توی «تنیرک» یا همان مخزن و مدفنِ آب، در پایینترین بخش این نظامِ آبی. مردم از «تنیرک» آب میخوردند و مَرکب از آخور. آخور را کنار گورآب برای کاروانیان و حیوانات ساختند.
شوشتر شهرآب است؛ شهری که یونیسف نام «نظامِ آبی شوشتر» را بر آن نهاده و در فهرست میراث جهانی ثبتش کرده. از مجموعهی «سازههای آبی» گرفته تا همین گورآبها. آنطور که برمیآید، آن موقع در گرمای جانسوزِ خوزستان، گلویی تشنه نمیمانده و لبها همه تر بوده. کاروانیان که از جادهی «خرماکِشون» یا «شیلکِشون» (۱) عبور میکردند، به شوشتر که میرسیدند، اتراق میکردند و از آب خنک گورآب مینوشیدند. یک سرِ خرماکشون شوشتر بود و از منطقهی بختیاری میگذشت و به اصفهان میرسید. جادهی شوشتر به دزفولِ فعلی هم یکی دیگر از مکانهایی است که گورآب یا چاهی به نامِ میرزاقلی داشته. جاده را ساختند و گورآب را زیرش مدفون کردند. گورآبی که بارها و بارها مرمت شده بود و حاج عیدی عسکر، خیّر آن موقع، هزینهاش را داده است. جز کنار جادهها و روستاها، امامزادهها هم از نعمت آب شرب بیبهره نبودند. چاه آبانبار امیرالمؤمنین در نزدیکی منطقهی پرچستان، خضرنبی و مقام صاحبالزمان و جاهای دیگر هم گورآب داشتهاند.
آبانبارهای زیادی کنار روستاهای تشنهتر ساختند. پیرانِ روستاهای کوه زر، پرچستان، گراُ، جیجل، ماهور و پیرگاری (گبری) شاید هنوز خنکای این آبانبارها را در خاطره داشته باشند. گاه اگر حیاتی بود، خان و بزرگ روستا هزینهی احداث و مرمت آبانبارها را تقبل میکرده. از میان استادان آن سالها فقط جواد میرسنگبر در قید حیات است؛ حاصل تلاش او بر پیشانی آبانبارهای روستای کوه زر و دیگر روستا هنوز هویداست.
هر چیزی که راکد بماند عفونی میشود. آب شیرین هم راکد بماند کرم و انگل میگیرد. پس تصمیم گرفتند نمک را به اندازهای در تنیرک بریزند که آب نه شور شود و نه بگندد. نمک آن موقع زیاد بود. هم سنگش بود و هم چاههایی که حاوی آبِ شور بودند.
حالا چه؟
حالا هر چه سمت جنوب میروی ترس از خشکسالی بیشتر میشود. رودخانهها دارند میخشکند و دامها از بیآبی میمیرند. در نظام آبیِ شوشتر، رسوباتِ سرریزِ آبِ باران به داخلِ تنیرک بخش زیادی از گورآبها را پر میکند. همتی اگر باشد از آنِ چوپانان و روستاییان است که آستین بالا میزنند و گاهی وقتها چاهها را پاکسازی میکنند تا احشام را آبی باشد برای زنده ماندن و ادامهی حیات. اما اگر تشنگی بر خودِ چوپانان و اهالی چیره شد چه؟
میزان به گرگر، گرگر به آسیاب
دولت فرانسه در سالهای میانی قرن نوزدهم مادام دیولافوا و همسرش را برای کاوشهای باستانی به ایران فرستاد؛ این زوجِ مسافر راه خوزستان پیش گرفتند و سری هم به شوشتر زدند. مادام وقتی به میهنش بازگشت، سوغاتیهای زیادی هم با خود همراه داشت. این سوغاتیهای باارزش حالا پشت شیشههای قطور موزهی لوور هستند. مادام، پس از بازگشتش، سفرنامه نوشت و از شوشتر گفت: «شاپور ساسانی با کمک اسرای رومی جریان شط کارون را تنظیم کرد و سدهایی با اصول علمی ساخت و سطح آب را در جلو آنها بالا آورد و توسط کانالها شعبی از آنها جدا کرد تا اراضی بایر مشروب شود. چون خاک خوزستان حاصلخیز بود در مدت کمی پس از مشروب شدن به اندازهی صد برابرِ مخارجِ آبیاری عایدات آورد. گندم و نیشکر و پنبهی آن در خوبی و مرغوبیِ جنس بینظیر شد.»
شوشتر در حصر است. کارون، از بند گتوند که رد میشود، به دشت عقیلی میرود و پس از تنگهی کوههای فدلک و کوشکک، به خوزستانِ تشنه سلام میکند. در همان اوایلِ مسیر اما، به تختهسنگی خیلی بزرگ برمیخورد. روی این تختهسنگ، آدمهایی دارند زندگی میکنند که سالها پیش نام شوشتر را برای محل اقامتشان برگزیدهاند. کارون به این صخره میخورد و به دو شاخه تقسیم میشود و بهاینترتیب، از دو طرفِ این تختهسنگ، شوشتر را محصور میکند. دو شاخهی کارون در جنوبِ جغرافیاییِ شهر دوباره به هم میپیوندند و با نامِ نامیِ کارون به سمت اهواز میروند. اما خاک خوزستان زود گِل میشود، آبِ رودخانه را پایین میکِشد و ازاینرو، رودخانهها در عمقی پایینتر از سطح جریان مییابند. پس باید راهی مییافتند تا این آب بالاتر بیاید و زمینهای خشکِ اطراف را تر کند. معمارها دستبهکار شدند، فکرهایشان را روی هم گذاشتند و آببندها را ساختند.
نظامِ آبی شوشتر مجموعهای از سازههاست که آبِ خاک را تأمین میکنند. بخشی از سازهها بندها هستند. بندِ اول «میزان» بود، بر دهانهی شهر؛ جایی که کارون به سنگِ شهر میخورد. «میزان» بود که کارون را به دو سوی شهر هدایت کرد تا هم محافظی باشد برای شهر و هم زمینها را سیراب کند.
در نظام آبی شوشتر، که از دوران هخامنشیها شروع و بهتدریج تکمیل شده، هر سازهای بر سازهی دیگر تأثیر میگذارد. یکی از سازهها آسیب ببیند، کلِ نظام تخریب میشود. بند میزان، تا پیش از شکل گرفتن بند «گَرگَر»، نخستین سد برابر آبِ نگرانِ کارون بود. کارون که آشوب میگرفت، بر میزان چیره میشد و بند را از سر راهش برمیداشت.
«میزان» تا صفویه بارها ترک خورد. بارها آسیب دید و آخر، شاهان صفوی شکستندش. صفویها توجهی به ماجرا نکردند و نوبتِ قاجار رسید که اشتیاق فراوان به ماندگاری داشت. فتحعلیشاه بار نخست دستورِ مرمت بند میزان را داد و پسرش محمدعلی راه پدر را در مرمت ادامه داد تا «میزان» از گزندِ تخریب تا امروز در امان بماند. اما امن و آسایشِ میزان جز مرمت چارهی دیگری هم لازم داشت چراکه فشارِ رود، در فصول طغیان، بند را به درهی گرگر، همانجا که آسیابها و آبشارهای معروف شوشتر واقع است، میکشاند و بیخ و بنش را ویران میکرد.
شورای معماران بازهم دستبهکار شدند. «باید بندی در ابتدای درهی گرگر بزنیم تا آب پشتش آرام گیرد و از سه تونل وارد محوطهی آسیابها شود.» معمارها فکرشان را عملی کردند و بند گرگر را کنارِ پل قدیمیِ گرگر، ۷۵۰ متر پایینتر از میزان، ساختند. در ادامهاش کورههای سهگانه را ساختند. شوشتریها به تونلِ زیرزمینی کوره میگویند. کورهی اول را «سهکوره» خواندند، دومی را «دهانهی شهر» و سومی را «بُلِیتی». اولی صدمتر طول داشت و نسبت به بقیهی کورهها در پایینترین عمق بود و به همین دلیل میزبانِ همیشگیِ آبِ جاری بود و البته هست. «دهانهی شهر» از نظر ارتفاع بین اولی و سومی بود و طولش چند متری بیشتر از اولی. «بلیتی» هم، که طولانیترینِ این سه بود، پنج متر عرض داشت و ۳۵۰ متر طول. کارش، هدایت آبهای مازادِ پشت بند به چندتا از آسیابها و تخلیهی آن در انتهای مجموعه، روبهروی باغ خان. در مسیرِ این کوره، تونلِ انحرافیِ دیگری ساختند که آب مورد نیاز باغ قاضیزاده را در یککیلومتری جنوب مجموعه تأمین کند. بعدها که جاده کشیدند و بدون توجه به کانالِ آب آسفالت کردند، راه آبرسانی به این باغِ قدیمی از طریق تونل مسدود شد. درختهای سالخوردهی قاضیزاده حالا بهسختی از رودخانهی نزدیک آب میخورند. باغهای شوشتر را باید رفت و دید.
آب به آسیاب شوشتر
ماپاریان، دسبول، آدینه، لشکر، مقام علی و گرگر دروازههای ورودی شوشتر در قدیم بودند. حمداله مستوفیِ تاریخنویس، در ۷۴۰ هجری قمری، نوشت: «برخی اصل واژهی شوشتر را «ششدر» احتمال دادند. آن بدین دلیل بوده که این شهر دارای شش دروازه بوده.»
شوش به معنای کنارستان و شوشتر به معنای آن سوی کنارستان… زن یزدگرد شوشیندخت نام داشت که دو شهر شوشتر و شوش را بنا نهاد… شوشتر از واژهی «شوشدر» گرفته شده، به معنای دروازهی شوش… برخی پیوند واژهی شوشتر را با «تیشتر» (الههی باران، ایزدبانوی آبآفرین) میدانند…
اینهمه وجهتسمیه برای شهری مهم و باستانی وجود دارد؛ شهری که حیاتش به آب است و مماتش به قطعِ آن. تاریخنویسانی همچون حمزهی اصفهانی هم گفتهاند شوشتر به معنی خوبتر است: چون شهر شوش رو به ویرانی میرفت، در شش فرسنگیاش شوشتر بنا شد که خوشآبوهواتر و حاصلخیزتر از شوش بود و آن را شوشتر یعنی از شوش بهتر نامیدند.
شوشتر در حصر است. نه در حصر نردهها و میلهها که در حصرِ آبِ روان.
پینوشت:
یک. شوشتریها به چوب درخت کُنار، شیل میگویند.
* این مطلب پیشتر در سیزدهمین شمارهی ماهنامهی شبکه آفتاب منتشر شده است.