هیچوقت دلتان نخواسته بهعلت این مشکلات از ایران بروید؟ بروید جایی که بتوانید در آن راحتتر بخوانید؟ در سالنهای مهم کنسرت بدهید؟ هیچ فکر کردهاید به رفتن؟
نمیتوانم؛ نمیتوانستم بروم کنار رودخانهی راین و دشتی بخوانم. آواز من در این سرزمین است که معنا میگیرد. چطور میتوانم در آن دنیای مدرن غرب، و با آن شرایط، سنتی بخوانم؟ مورد مهمتر اینکه من در ایران میتوانم تأثیرگذار باشم و اگر به غرب بروم، یکی میشوم مثل بقیهی مردم. تجربه نشان داده تمام هنرمندانی که از اینجا رفتند، بهتدریج از ذهنها هم پاک شدند. آنجا دنیای عجیبوغریبی است و با کشور ما و خلقوخوی ما کاملاً فرق دارد.(۱) همیشه فکر کردم که خواندن برای مخاطب ایرانی در داخل کشور حالوهوا و حس دیگری دارد. مخاطب همدرد تو است. با مشکلات تو زندگی میکند. در همین هوا نفس میکشد، برای همین هم من بهتر میتوانم احساسم را به او منتقل کنم و هم او بهتر مرا درک میکند. اما وقتی دغدغهها یکی نباشد، نوع انتقال حس فرق میکند. کسی که جنس غم مرا ندارد، از من چه میفهمد؟ اینکه این غم از چیست؟(۲) باید با تمام مشکلاتی که وجود دارد، همینجا بود و کار کرد؛ چون تمام احساسِ ما همینجا معنا میگیرد. این حسی که لازمهی موسیقی است در همین خیابانها و میان همین مردم شکل میگیرد.(۳)
اجرایتان چطور است؟ واقعاً کیفیت اجرایی را که در آن فقط برای خانمها میخوانید دوست دارید ؟ امکانات خوب است؟ صدابرداری؟ مخاطبان؟
سالها اصرار کردم؛ خواهش کردم که بگذارند یک نوار از اجرایم برای نوهام در کانادا بفرستم. قبول نکردند. گفتم ضبطِصوت غیرحرفهای باشد تا مطمئن شوید نمیخواهم منتشرش کنم؛ نگذاشتند. مگر من خوانندهی کار نبودم؟ مگر صدای خودم نبود؟ چیز زیادی میخواهم؟ از آن طرف داری میخوانی و بچهها مدام روی سالن رفتوآمد میکنند. خانمها تنقلات میخورند، میشود در این وضعیت چهارگاه خواند؟ حسوحالی برای توِ خواننده میماند؟(۴) آخرین باری که برنامه اجرا کردم، دیگر مطمئن شدم که نمیخواهم کنسرت بگذارم. برنامهمان را گذاشته بودند در تالار فرهنگ که از سالهای قبلش مخروبه بود. صندلیها پاره، پیانو شکسته؛ همهجا پر از گردوخاک و غبار. خودمان آستین بالا زدیم تا همهجا را تمیز کنیم. جارو کشیدیم. یک ساعت مانده به برنامه، پیانو کرایه کردیم. آنقدر فشار رویم بود که چند دقیقه قبل از شروع کنسرت بیهوش شدم.(۵) از کیفیت صدابرداری و اینها اگر بگذریم، من چه فرقی میکنم با بازیگرِ زنی که تمام پوسترهای او میتواند روی شهر و بیلبوردها باشد؛ اما از چاپ یک آگهی کوچک من هم در روزنامه جلوگیری میکنند؟ میگویند در عکسهایتان ساز هست؛ اما عکس بدون ساز را هم چاپ نمیکنند.(۶)
میگویند بخشی از مشکل هم به خود فعالان زن موسیقی برمیگردد؛ اینکه مدام قطعات تکراری اجرا میکنند.
بسیاری از بانوان دوست دارند زمانی که به کنسرت میآیند، قطعات خاطرهانگیز را گوش کنند، به همین دلیل موسیقی بانوان دچار تکرار شده. همچنین چون بانوان نمیتوانند آلبومی منتشر کنند قطعات آنها در ذهنها ماندگار نمیشود، در نتیجه مجبور هستند یک قطعه را چندین بار در کنسرتها بخوانند تا در ذهن مخاطبان جا بگیرد. موسیقی بانوان جدی گرفته نمیشود و بیشتر مخاطبان گروههای بانوان دوست دارند کنسرتهای تفریحی برگزار شود. ولی وظیفهی بانوان هنرمند این است که گوش مخاطبان را به موسیقی خوب عادت بدهند و کاری بکنند مخاطبان از بانوان موسیقی جدی بخواهند.(۷) خواهناخواه در این سالها کسی دلش نخواست برای زنها قطعهای بنویسد. البته من قصد ندارم خودم را محدود کنم. خانمها چه بخواهند چه نخواهند گرفتار این محدودیتها هستند. من هم دوست دارم فعالیت بیشتری بکنم. تهیهی یک آلبوم عالی با حضور آهنگسازان بزرگ بیشتر از صدمیلیون تومان هزینه دارد. تازه بهعلت محدودیتها منتشرش هم نمیشود کرد، آیا به نظر شما تهیهی چنین آلبومی در چنین شرایطی عاقلانه است؟(۸) چطور میتواند تقصیر خود زنان باشد؟ من خیلی ناراحتم که بسیاری از بزرگان موسیقی ما، خانمهای نوازنده و خواننده، به انزوا و سکوت رفتهاند. گله میکنم و به خود آنها هم گفتهام شما که تحتتأثیر شرایط به کنج خانههایتان پناه بردهاید و تنها شاگرد دارید یا کتاب مینویسید، کاری از پیش نمیبرید. سکوت که باعث پیشرفت نمیشود.(۹)
در جایگاه موسیقیدان، آیا هیچ به این شرایط و وضعیتی که موسیقی بانوان دچارش است اعتراض کردهاید؟
بارها. در همهی این سالها من همیشه اعتراض کردهام و حالا اصلاً فکر میکنم شاید اگر موسیقیدانان باید اعتراض جمعی بکنند، فایدهای داشته باشد. نباید در موسیقی تفکیک جنسیتی قائل شد. درست نیست که فکر کنیم هرجایی زنان حضور دارند باید احساس خطر کنیم؛ زیرا هنر بدون زن معنا ندارد و زن و مرد در همهی مسائل باهم شریک هستند. (۱۰) زنانی که مینوازند یا آواز میخوانند، خواهران ما هستند. این خانمها در عرصههای مختلف زندگی فعالیت میکنند و در اداره، کارخانه، و در صحنههای اجتماعی مشارکت صددرصد جدی دارند. حذف آنها از موسیقی، به نظر من یکمقدار برخورنده است و جا دارد اعتماد بیشتری به آنها داشته باشیم.(۱۱) این اتفاقی نادر است که حتی از حضور نوازندهی زن هم جلوگیری میکنند. این مسئله هنوز مرا در شوک نگه داشته؛ چون نتوانستم گروهم را کامل در اختیار داشته باشم. به من گفته شد بانوان در اصفهان نمیتوانند روی سن بنوازند.(۱۲) ما همیشه اعتراض کردهایم؛ آنها اما کار خودشان را کردهاند و ما هم کار خودمان را میکنیم.(۱۳)
***
اینها حرفهای یک نفر نیست. اینها را ۱) پری ملکی،۲) هاله مشتاقینیا، ۳) سحر محمدی، ۴) خاطره پروانه، ۵) نوشین عقیقی، ۶) ارکیده حاجیوندی، ۷) نازلی بخشایش، ۸) سیمین غانم، ۹) سهیلا پورگرامی، ۱۰) حسین علیزاده، ۱۱) علیرضا قربانی، ۱۲) سالار عقیلی، و ۱۳) محمدرضا شجریان گفتهاند. حرفهایشان همه شبیه هم است.