جمعه پانزدهم اردیبهشت باران میآمد، بیشتر از ششصد هزارنفر روانهی بیابانهای اطراف تهران شده بودند. بیرون دروازههای شهر، در برهوتی گسترده پیش رویشان، نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران بود. اولین جمعه خانوادههایی بودند که اول از همه به سولههای بخش کودک گسیل شدند، ساعت دوازده ظهر از شدت رطوبت و گرما و بوی تعفنی که بر اثر نم از چسب موکتهای کف سالن برمیخاست کسی را یارای مکث برای تماشای جلدها نبود؛ بهزودی باران از هفت بند سقف سالن B5 بخش کودک سرازیر شد، آنطرف غرفهی کشور ایتالیا، که مهمان ویژهی نمایشگاه بود، غرق در آب شد و احتمالاً این آخرین تجربهی حضور خانوادههایی بود که در بوی تعفنی شبیه مرغداری و سقفی که چکه میکرد بیرون دروازههای تهران پی کتاب آمده بودند. نمایشگاه کتاب تهران، که مجری برگزاریاش شهرداری است، احتمالاً سال دیگر هم در آن برهوتی که از بخت بد هر سال در فصل باران دچار آبگرفتگی میشود برگزار خواهد شد، اما این سوتر شهرداری بخت خود را جای دیگری آزموده است.
حالا در تپههای سرسبز عباسآباد سازهای عظیم سر برآورده، دروازههایی آراسته و سقفی سربهفلککشیده، چنان وسیع که تنها تهرانیها را هیجانزده نکرده و خبرش به «نیوزویک» و «بلومبرگ» هم رسیده است. هنوز باغ کتاب تکمیل نشده، اما همین هم فراتر از انتظاری است که از فضاهای عمومی دارند. خنکی و رنگبندی دلنشین و مجسمههای غولپیکر نوستالژیک از شخصیتهای محبوب، دیوارههای عظیم نمایش تصویر و از آن مهمتر موزهی علوم و سرگرمی که بهمدد شرکت الجی استانداردی بالاتر از آنچه تهران همیشه، در پروژههای جهادی شهرداری، با آن روبهرو شده چشم را مینوازد. استقبال شهروندان چنان زیاد است که حتی در روزهای میانی هفته برای سوار شدن به اتوبوسهای شارژی، در حدفاصل پارکینگ و دروازهی باغ کتاب، باید کمی منتظر ماند. هیجانزدگی تهرانیها اتفاق غریبی نیست، جولیا گلوم، نویسندهی «نیوزویک»، نوشته: «سال ۱۹۹۹ بزرگترین کتابفروشی دنیا در کتاب رکوردهای گینس ثبت شد، بارنز اند نوبل، در خیابان پنجم نیویورک، کتابفروشیای احداث کرد که نوزده کیلومتر قفسه داشت.» و حالا باغ کتاب را رقیبی برای ربودن این عنوان از بارنز اند نوبل میداند.
طبقهی دوم مرکزی است برای کودکان و نوجوانان تا از طریق آشنایی با روشهای مدرن و تجهیزات فعال آموزشهای خلاقانه ببینند. هربخش ورودیهای بین ده تا پانزده هزار تومان دارد، اما همین هم از اشتیاق حاضران برای سر زدن به بخش علوم کم نکرده است.
در خبررسانی مدیران این مجموعه آمده: «باغ کتاب با ۶۵ هزار متر مربع زیربنا، بزرگترین گالری هنری کشور با ۱۷۰۰ متر مربع، بزرگترین فروشگاه کتاب کشور با چهارده هزار متر مربع، بزرگترین مرکز علم کشور با دوازده هزار متر مربع و بیش از چهارصد هزار عنوان کتاب است.»
گالریدارها و هنرمندان عرصهی تجسمی، سینماداران و اهالی تئاتر چندان دلنگرانی از احداث این مجموعه ندارند، طبعاً نمایش آثار هنرمندان غیردولتی و مستقل کمتر مورد استقبال ادارهکنندگان این مجموعه خواهد بود و خللی در کار گالریهای بخش خصوصی اتفاق نمیافتد. سینما و تئاتر هم چارهای جز استفاده از این عرصههای عمومی ندارد، اما ماجرای کتابفروشیها یکسره جداست؛ این تیتان کبیر بهزعم اتحادیهی ناشران و کتابفروشیهای تهران قرار است همهشان را ببلعد.
در طبقهی اول باغ کتاب دو کتابفروشی عظیم سیل مشتاقان را دعوت به حضور و تماشا میکند، بنابر آمارها چهارصد هزار جلد کتاب تنها در بخش کودک این مجموعه در دسترس است، قفسهها و چیدمان جوری است که حتی کودکی دوساله هم میتواند کتابها را تماشا کند. بخش بزرگسال هم قفسههایی است پیدرپی که هر تماشاچی را سر شوق میآورد که دستی در جیب کند. برای تماشاچی که میخواهد ببیند شهرداری با عوارضی که از شهروندانش اخذ کرده چه ساخته، این مجموعه دلچسب است و احتمالاً ترجیح میدهد عطای سفر به کتابفروشیهای سطح شهر را به لقایش ببخشد و بچههایش بتوانند در این مجموعه حسابی خوش بگذرانند و چندجلدی هم کتاب بخرند. برای شهروند تهرانی مهم اینجاست که بالاخره لابهلای اخبار املاک نجومی، برجهایی که باغها را خوردهاند، از عوارضی که پرداخت کرده سایهساری هم نصیب شهرش شده و احتمالاً جلوتر نمیرود که ببیند آیا از این عرصهی عمومی وسیع به آنها که دکانهایشان را به کافیشاپ تبدیل نکردند و بهزور خرج و مخارج آب و برق کتابفروشیشان را تأمین کردند سهمی رسیده یا اینکه قرار است این باغ کتاب عظیم، که بهزودی سرگرمیهای بیشتری هم میسازد، چراغ تکتک کتابفروشیهای شهر را خاموش کند.
هیجان شهر و بچههایی که در راهروهای مجهز به پیادهرو متحرک میدوند و به صفحهنمایشهای روی دیوارها لبخند میزنند و آویزان گردن مجسمهی گروهبان گارسیا و زورو میشوند اتفاق مبارک این روزهای تهران است. برای مراجعان تهرانی اهمیتی ندارد و نباید هم داشته باشد که این عرصهی عمومی را باز هم بخش دولتی اداره میکند، البته شهرداری بعد از یک دهه معطلی و با صرف ۳۲۰ میلیارد تومان بودجهی عمومی و درنهایت همکاری با شرکتی خصوصی همچون ال.جی و دریافت ورودیههای جداگانه برای بخشهای علوم مجموعهی درها را برای حضور شهروندان تهرانی گشوده است؛ درست مثل همان وقتی که شهرداری تصمیم گرفت از امکانات بخش عمومی مجلههای رنگارنگ منتشر کند و بنگاه مطبوعاتیاش را چنان گسترده کند که دیگر مجلههای بخش خصوصی یارای رقابت با قیمتهای پایین و چاپهای رنگی مجلات همشهری نداشته باشند و تعطیل کنند.
رضا یکرنگیان، مدیر انتشارات خجسته که همین تازگی کرکرهی کتابفروشی قدیمیاش را در بازارچهی کتاب راستهی انقلاب پایین کشیده، میگوید: «اینکه شرکتی با چراغِ خاموش ثبت شده و بدون یک آگهی در روزنامههای سراسری عرصهی عمومی به آن عظمت را دست گرفته و بخش بزرگسال را هم به نشر شهر وابسته به شهرداری بدون شرکت در هیچ مزایدهای واگذار کردهاند چطور میتواند شرایط سالمی ایجاد کند؟ مردم خوشحالند و خب حقشان است که خوشحال باشند، سی سال تمام وضعیت اسفبار نمایشگاه کتاب را تحمل کردهاند و آمدهاند آنجا، اما ما عادت کردهایم از همه چیز کاریکاتورش را بسازیم و خوشحالیم که داریمش. نمایشگاهی بینالمللی داریم که بازار مکاره است، اما دوست داریم با نمایشگاه کتاب فرانکفورت مقایسهاش کنیم. بزرگترین کتابفروشی دنیا را علم کردهایم و میخواهیم ثبت جهانیاش بکنیم، میگویند اینجا را ساختهایم که سطح مطالعه را بالا ببریم و بعد کتابفروشیهای شهر چه میشوند؟ آیا برای اینها فکری کردهاند؟ وقتی تیراژ کتاب پانصد نسخه است و غولی مثل باغ کتاب میتواند همهی تیراژ را ببلعد پس ویترین کتابفروشیها به چه کار میآید؟ اصلاً ساختن چنین فضای متمرکزی در شهری، که خیلی از محلههایش حتی یک کتابفروشی با چند قفسه ندارند، چه توجیهی دارد؟ باغ کتاب میتوانست هر باغی باشد و جایی برای تفریح مردم، من حتی در این سازه و سیاستهایش حسن نیتی برای ارتقای سطح مطالعه هم نمیبینم.»
درست فردای روزی که شهردار تهران منصوب شد، نامهای با امضای ۳۵۰ کتابفروش تهرانی دربارهی مسألهی فروش آثار مکتوب در باغ کتاب خطاب به محمود آموزگار، رئیس اتحادیهی ناشران و کتابفروشان تهران، منتشر شد. طی هفتههای اخیر و حتی پیش از انتشار این نامه و آغاز به کار باغ کتاب، محمود آموزگار از هر تریبونی تلاش کرده مخاطرات باغ کتاب به بدنهی نشر را گوشزد کند. میگوید: «مدام برایم پیغام میگذارند دوستان، به خیالشان که اتحادیه دنبال سهمخواهی است، هرچند کل این پروژه از اساس در شرایط غیردموکراتیکی واگذار شده است. اما باغ کتاب قرار نبود کتاب بفروشد، ما روش را غلط میدانیم. نه سال پیش که آقای اشعری طرح ساخت باغ کتاب را به شهردار داده بود، با او حرف زدم و از نگرانیهایم گفتم. او هم که مدیر فعال و قائل به گفتوگو با اصناف بود این نگرانیها را درک کرد و قرار بود انجمنهای فرهنگی، ناشران و اتحادیهها هم وارد این فضا بشوند و به گونهای باشد که کتابفروشیها در ادارهی این مجموعه نقش داشته باشند و آسیبی به کتابفروشیها وارد نشود. اما این اتفاق همینطور که میبینیم میسر نشده است.»
نشر شهر یکی از زیرمجموعههای فرهنگی شهرداری تهران است که کتابفروشی عظیم بخش بزرگسال مجموعه را در اختیار دارد، فضایی چهاردههزارمتری که قرار است در تمام طول سال کتاب عرضه کند و با استفاده از امکانات عمومی رقیب کتابفروشیها باشد. آموزگار میگوید: «همان مشکلی را که فروش کتاب در نمایشگاه کتاب تهران با تخفیفهای نمایشگاهی برای کتابفروشیها ایجاد میکرد حالا در تمام طول سال باغ کتاب برای این بازار آسیبپذیر ساخته است، رقابتی نابرابر و ناعادلانه که در نهایت به حذف کامل کتابفروشیهای تهران ختم میشود. در شرایطی که ما سیستم کارآمدی برای اطلاعرسانی نداریم اتفاقاً خیلی بهتر میشد اگر این فضا به سرگرمیهای خلاقه معطوف میشد و در کنارش هم ویترینی دائمی برای معرفی تازههای کتاب فراهم میکرد و این تبلیغ رونقی جمعی ایجاد میکرد، یا حتی راهکاری اندیشیده میشد که از طریق نرمافزارهای جدید مردم بتوانند کتابی که آنجا دیدهاند از کتابفروشی نزدیک محل سکونتشان سفارش بدهند، کتابفروش هم هر سال عوارض داده و در مقام شهروندی شاغل به بخش عمومی مالیات پرداخت کرده است. اما اینجا میبینیم که نهتنها منافع کتابفروشان نادیده گرفته شده بلکه قانون هم زیر پا گذاشته شده است و بدون رعایت هیچ چارچوب قانونی، بهرهبرداری و سود این مجموعه دوباره به خود شهرداری رسیده؛ چون نشر شهر زیرمجموعهی شهرداری است. بدون اغراق میگویم باغ کتاب نقش همان آهکی را برای کتابفروشیها بازی میکند که پای درختهای این شهر میریزند تا خشکشان کنند و به جایش برج و باروهای خودشان را بسازند.»
در شرایطی که بیش از دویست شهر ایران حتی یک کتابخانهی عمومی ندارند، ساخت چنین فضایی با کاربری کتابفروشی منتقدان بسیاری دارد. محمد حقانی، از اعضای شورای شهر، در گفتوگویی با «ایلنا» به بودجهی کلانی که صرف این مجموعه شده اشاره کرده است. براساس نتایجی که او و همکارانش از اطلاعات خود شهرداری کسب کردهاند؛ باغ کتاب در ۱۳۸۵ رقمی حدود ۵۵ میلیارد تومان بودجه در اختیار گرفت، به بهرهبرداری نرسید و دو سال بعد مجدداً ۷۶ میلیارد تومان بودجه دریافت کرد و بازهم بهرغم اینکه درآمد شهرداری خوب بود، افتتاح نشد و بالاخره بعد از ده سال تأخیر با ۳۲۰ میلیارد تومان هزینه به بهرهبرداری رسید.
اعضای شورای شهر هم معتقدند این فضا، با این شکل اداره، به ضرر کتابفروشهای تهران و رقابتی نابرابر است. حقانی گفته است: «باغ کتاب میتواند تأثیری منفی بر فروش کتابفروشیهای سطح شهر داشته باشد و اساساً امروزه در دنیا پروژههایی که بهصورت متمرکز و کلی یکجا و تنها در یک منطقه ایجاد شود، هم به دلیل مسائل ترافیکی و هم اهمیتی که باید برای محلات شهری قائل باشیم، منسوخ شده است. در سطح شورا هم گفتم اینکه نگرش دوستان در شهرداری به سمت فعالیتهای فرهنگی و هنری رفته تأملبرانگیز و مایهی امیدواری است اما ای کاش تعریف درستی از فعالیت فرهنگی و پروژههای فرهنگی داشته باشیم و مثلاً چنین مجموعهای را در ده منطقه بهصورت کوچکتر راهاندازی میکردیم. این پروژه قرار بوده در زمینی به مساحت ۱۲۰ تا ۱۴۰ هزار متر مربع راهاندازی شود و برابر طرح ویژهای، که پیشتر در طرح جامع باغ کتاب دیده شده، ساختوساز در این متراژ نیز بیشتر از ده درصد نمیتواند باشد. پس چطور با چنین مساحتی کتابفروشی ساختهایم؟ علاوه بر اینها شاهد کمبودهایی نیز در باغ کتاب هستیم، مثلاً در حوزهی پارکینگ. در ثانی اگر باغ کتاب با هزینهی شهرداری ساخته شده، حق نداشتهاید آن را به نشر شهر واگذار کنید و حتی حق ندارید آن را به سازمان فرهنگی و هنری واگذار کنید و هرگونه تصمیمگیری مدیریتی دربارهی باغ کتاب باید زیر نظر شورای شهر باشد. ما نمایندگان مردم در شورای شهر دستکم باید نحوهی واگذاری این هزینهها و اموال و داراییها را بدانیم. اگر قرار بود باغ کتاب نمایشگاه کتاب هم باشد، باید با وزارت ارشاد هماهنگی صورت میگرفت تا مثل شهر آفتاب مشکلساز نشود اما حتی این هماهنگی هم صورت نگرفته است. من نیز نمیدانم تعریفی که همان اول مشاوران از پروژهی باغ کتاب داشتهاند چه بوده؟ شورای پنجم شهر تهران باید این موضوع و دیگر موارد اینچنینی را با جدیت پیگیری کند.»
شهرداری در ۱۳۸۶ وعده کرده بود این مجموعه را با ۵۵ میلیارد تومان میسازد، اما حالا روی اسناد خود شهرداری، بعد از یک دهه تأخیر، ۳۲۰ میلیارد تومان برای ساخت آن از محل بخش عمومی هزینه شده است. حالا سؤال بسیاری اینجاست که آیا باغ کتاب، به اندازهی بودجهای که برایش صرف شده، گره از مشکلات تهران باز میکند؟ همین اول کار در میان خبرها هفتصد میلیون تومان بدهی مجموعه به شرکت توانیر چشم را مینوازد. تکمیل نشدن کل مجموعه بعد از صرف این بودجهی کلان به معنی این است که تا تکمیل کل بخشها هنوز بیش از اینها باید از بودجهی عمومی صرف باغ کتاب شود. علاوه بر این بخش خصوصی هم در بهرهبرداری از سود سهم چندانی ندارد.
بهشتیان، مدیر کتابفروشی لارستان، معتقد است باغ کتاب تیر خلاص کتابفروشیهاست تا کاملاً از نفس بیفتند. او میگوید: «هزار راه وجود داشت تا ادارهی این عرصهی عمومی را در شرایطی دموکراتیک به کتابفروشیها و اصناف واگذار کنند. اما چه کردند؟ بخشی از این عرصهی عمومی را دوباره خودشان اداره کردند و بخش دیگری را هم به شرکتی جدیدالتأسیس سپردند که به نظر در مناقصهای ناروشن برندهی ادارهی بخش کودک شده است. این حق مردم است که پس از این همه سال عرصهای عمومی و با کیفیت در اختیارشان قرار بگیرد، اما آیا نمیشد در روندی قانونی در این فضا به کتابفروشیها نمایندگی بدهند، مزایدهی عمومی برگزار کنند یا سامانهای برای ارتباط میان ویترین نمایشگاهی این مجموعه و کتابفروشیها طراحی کنند؟ باغ کتاب جاذبهی گردشگری دارد، انتظار بیجایی است که از مردم بخواهیم این فضای وسیع و دلباز را رها کنند و از کتابفروشیهای کوچک خرید کنند. اما روند غیردموکراتیک و دور زدنهای قانونی و ایجاد رقابتی ناعادلانه نکتههایی است که عرصه را برای بخش خصوصی تنگ میکند و امیدوارم شهردار جدید این همه بیقانونی را نادیده نگیرد.»
در چشمانداز وسیعتر احداث باغ کتاب اما نگرانیهای بیشتری وجود دارد، حذف ویترین بخش خصوصی و جایگزینی ویترین کیلومتری، که شهرداری متولی ادارهاش است، در طولانیمدت میتواند لایهای تازه به سانسور اضافه کند و اینبار سانسوری اقتصادی به همراه بیاورد، بعید نیست که در شرایطی که رقبای بخش خصوصی با تنوع سلیقه و تفکر حذف شدند، این ویترین از میان کتابهایی که مجوز انتشار دریافت کردهاند هم گزینش کند و به هر تفکر و فضایی امکان عرضه ندهد. رویکردی که بارها در بخشهایی که ادارهکنندگانش حاکمیتی بودند تجربه شده است، چه آنجا که قرار است تلویزیون دربارهی کتاب و سینما حرف بزند، چه آنجا که قرار است شهرداری مجری فرهنگ باشد. تپههای عباسآباد اما همچنان قرار است محل مناقشه باقی بماند. پیش از انقلاب در طرحی جامع قرار بود پروژهی «شهستان پهلوی» با مجموعهای از بناهای فرهنگی و بازرگانی در این محوطه ساخته شود و به این ترتیب تهران زیباترین و مدرنترین شهر خاورمیانه بشود. با پیروزی انقلاب این پروژه نیمهتمام ماند، اما حالا برای این اراضی ششصدوبیستوسههکتاری (به نقل از سایت باغ کتاب) نقشههای فراوانی تدارک دیدهاند، از موزهی دفاع مقدس و کتابخانهی ملی تا باغ کتاب و بهزودی باغ نمایش.
واقعا تحلیل خوب و به جایی بود. دررون نظام سرمایه داری همیشه هر عظمت و زیبایی ای پا روی تجارت های کوچک و محلی می گذارد و همانطور که در متن مقاله گفته شده، نمی توان از مردم خواست که مجموعه ای مثل باغ کتاب را تحریم کنند. این سیستم است که باید تغییر کند و مسوولیت مردم نه در نرفتن به این مکان ها بلکه سعی در «اصلاح» این سیستم است، مثلا از طریق انتخابات.