رسول و پسرش، مهزیار، سوار بر رنو لکنتهای میروند دارالطلعه تا شاید بتوانند نوال، همسر رسول و مادر دخترهاش، را راضی کنند که بعد از شش سال برگردد سر خانه و زندگیاش. دارالطلعه جزیرهای است که فقط پذیرای زنان است. زنان زخمخوردهی عقیم و سرگردان؛ جای نوال نیست. رسول از پس مرگ تهانی، کوچکترین دخترش، دیگر تاب سرپرستی فرزندانش را ندارد. «بعد از مردن تهانی، بچههایش را با هم تنها نمیگذاشت. همینکه پشت میز ادارهاش مینشست کابوسها شروع میشد. با چشم باز کابوس میدید. همهچیز را واضح و روشن. میدید که دخترها با هم در خانهاند و گاز را باز کردهاند و پرده رویشان افتاده و آتش گرفته. میدیدشان که دارند با قاشقهای روغنی و گیسهای آتشگرفته دور خانه میدوند و آتش دنبالشان زبانه میکشد. مهزیار را میدید، ته راهرو، که خودش را میکوبد به در و در باز نمیشود. صدای بچههایش را میشنید و میشنید که به خانهی همسایه نمیرسد. دخترها را میدید که میدوند سمت مهزیار و میخندند. میدید که آتش میگیرد به پای مهزیار. اینجا، به همینجا که میرسید تلفن را برمیداشت و زنگ میزد خانه. «الو بابا، خوبین؟ همهتون خوبین؟» با آنها حرف میزد و به اصراری دیوانهوار در صداهایشان دنبال نشانهای میگشت از خطر. پیدا که نمیکرد قطع میکرد و از همان لحظه باز کابوس برمیگشت…»
رمان «هرس» نوشتهی نسیم مرعشی در هفتاد و دو ساعت میگذرد. مدتی که رسول و مهزیار در دارالطلعه خواهان دیدن نوال هستند تا بلکه وادارش کنند به خانه برگردد. اما راوی سومشخص دانای کل در همین هفتاد و دو ساعت بهجا و بیجا با تکنیک سادهی بازگشت به گذشته (فلشبک) هفده سال را روایت میکند. هرچند گاهی در بازگشت به گذشته، بازگشتی دیگر برای راوی ضروری به نظر میرسد و این هفده سال طولانیتر هم میشود. راوی بابت هر اطلاعات ناقصی که میدهد خودش را موظف میداند در طول رمان با هر بازگشت به گذشتهای اطلاعات ناقص را کامل کند؛ با نثری به دور از هرگونه ایجاز به همراه توصیفهای پرتصویر و مطول که ریتم رمان را چندان بطئی و کُند میکند که اگر خواننده تا پایان رمان دوام بیاورد حتماً چندباری تجربهی چُرت زدن را خواهد داشت.
حدود پنجاه صفحهی اول رمان، مرعشی پا جای پای احمد محمود گذاشته است. همهچیز یادآور اوست و تکنیکهای نویسندگیاش. چیزی که خواننده را به ادامهی طیفی از نویسندگی در این موطن بیدنباله دلخوش میکند. اما هر چه جلوتر میرود بیشتر سرخورده میشویم. حتی به دستاوردهای محمود هم بیتوجه است. به صحنهی عروسی در «همسایهها» یا شروع رمان «مدار صفردرجه». به تغییر ریتم و تغییر تکنیک. هرچند تکرار بعضی تصاویر که حکم ارجاعات ساختاری رمان را دارد به «هرس» نمایی مدرن میبخشد یا بیان وقایعی باعث میشود رئالیسمِ صرف تن به سوی رئایسم جادویی بکشد اما متأسفانه اصرار راوی به تکمیل تمام حوادث و وقایع رمان با تکنیکی یکسان و نثری غیرموجز، خواننده را از خواندن رمانی موفق ناامید میکند.
بیتردید مرعشی نویسنده است و قلمش روان؛ بهویژه در ضبط لهجه و گفتوگوها. اما این قلم روان احتیاج دارد به مهاری که حرامش نکند. «هرس» غلط تایپی ندارد و وسواسی در پاکیزه منتشر شدنش دیده میشود. اما این همهی کاری نیست که ناشر میتوانسته انجام دهد. دبیران و ویراستاران ناشر، اگر وجود داشته باشند، باید به نویسندهها چیزهایی علاوهبر غلط دستوری و سجاوندی صحیح و نظارت بر چاپ ارائه کنند؛ خصوصاً به نویسندگان جوان. هرچند امیدوارم خود ناشر از نویسنده نخواسته باشد که توصیفهای رمان را طولانیتر کند.
مسأله جایگاهی است که مرعشی باید برای خودش انتخاب کند و باتوجهبه نویسندگان و رمانهای فارسی تصمیم بگیرد میخواهد فقط قصهگویی باشد پرحرف با خوانندگانی زیاد، که بهشکلی تخدیری از ذکر مصیبتهای او کرخت شوند، یا رماننویسی باشد دقیق با نثری موجز و پالوده که با بهره گرفتن از خلاقیت، خوانندهاش را به درک لذت هنری بیدار کند. در صدر رمان سطرهایی از الیوت هست. ازرا پاوند، معرف و مشوق الیوت، در نامهای به جویس مینویسد: «اقبال عمومی به یک اثر نسبت معکوس با کیفیت آن دارد.» (۱) حال نه به تندی پاوند اما تعداد خواننده، نوبت چاپ، تقاضای ناشر و … گاهی غروری میآورد که رخصت به بازنگری نمیدهد. توجه به رمانهای واقعگرا حتماً دستاوردی بیش از «هرس» خواهد داشت و آنچه در قلم مرعشی میبینیم استعداد فرارفتن از جایگاه فعلی را ممکن میسازد. مهم آن است که نویسنده توقعی بیش از آنچه میتواند از خود داشته باشد و دستاوردهای نویسندگان گذشته را قدمی جلو ببرد تا جایگاهی در خور بیاید.
هرس
نسیم مرعشی
نشر چشمه
۱۸۵ صفحه
قیمت ۱۶ هزار تومان
پینوشت:
یک. پاوند/جویس، برگزیدهای از نامههای ازرا پاوند به جیمز جویس به همراه مقالاتی دربارهی جویس، گزینش و ترجمهی مرتضی پاشاپور، نشر حکمت کلمه، چاپ اول. ۱۳۹۶، ص ۳۸