امپرسیون، طلوع خورشید، ۱۸۷۲، کلود مونه
یکی از طنازیهای روزگار است که جنبش امپرسیونیسم در پاریس متولد شد ولی در لندن به اتمام رسید و یکی از اصلیترین چهرههای این مکتب اصلاً نقاش نبود، بلکه دلال هنری بود.
در ۱۸۷۱ کلود مونه که از جنگ فرانکو-پروس فرار کرده بود در لندن زندگی میکرد. در ژانویهی همان سال چارلز فرانسوا دوبینی، نقاش منظرهپرداز، او را به «گالری آلمانی» در خیابان نیوباند برد. مونه با مدیر گالری که او هم مهاجر فرانسوی بود آشنا شد، پل دورَند روئل (۱۹۲۲-۱۸۳۱). روئل شیفتهی کارهای مونه شد و بومهای زیادی از او خرید و چند روز بعد هم از دوست مهاجر دیگرش، کامیل پیسارو، چند کار خرید.
از مجموعهی کلیسای جامع، نور خورشید، ۱۸۹۲
این ملاقات شروع آشناییها، دوستیها و معاملات تجاریای بود که ۲۴ سال ادامه داشت و درنهایت با نمایشگاهی در گالری «گرفتون» در خیابان باند به اتمام رسید. این نمایشگاه هنوز هم بزرگترین نمایشگاه امپرسیونیستهاست؛ شامل ۳۱۵ اثر که بالاخره کار و تجربیات نقاشانی مثل پیسارو، مونه، رنوآر، سیسیلی و همنسلانشان در زمینهی نور و رنگ را تأیید میکند. برای دورند روئل اما این نمایشگاه مهرتأییدی بود بر باور و اعتقاد راسخش بر کار این گروه پیشرو از نقاشان که چندبار حتی او را تا مرز ورشکستگی کامل پیش برده بودند.
از مجموعهی کلیسای جامع، روزِ گرفته، ۱۸۹۴-۱۸۹۲
نقاشِ مبتکر، و خلاق، دلال خلاق هم نیاز دارد. دورند روئل نهتنها استعداد نقاشان جوان امپرسیونیست را شناسایی میکرد بلکه آنها را به بهترین نحو ارائه میداد و بازاری برای فروش کارهایشان فراهم میکرد. او فروشندهای غریزی و بالفطره نبود و وقتی کارش را از پدرش تحویل گرفت بیشتر بر اساس وظیفه کار میکرد تا شور و اشتیاق.
دورند روئل میخواست دنیا آنطوری به این نقاشیها نگاه کند که خودش به آنها نگاه میکرد. او شیوههای جدیدی برای فروش کارها ابداع و رابطهی نقاش و دلال هنری را بازتعریف کرد. در جایگاه رئیس، حامی، دوست و مشوق نقاشان در کنار آنها بود. اوایل بهصورت عمده از آنها خرید میکرد و ماهانه مبالغی میپرداخت و مخارجی مثل اجاره خانه، هزینهی خیاط، وسایل نقاشی و هزینههای پزشکی آنها را بر عهده میگرفت. او حتی یکی از اتاقهای خانهاش را در اختیار مونه قرار داد تا از آن برای کارگاه استفاده کند.
از مجموعهی درختان سپیدار، تأثیر باد، ۱۸۹۱
تمام نیروی او صرف مبارزه با منتقدان، مطبوعات، مکاتب و هنرمندان قدیمی و رقبا میشد که پیوسته با او و هنرمندانی مثل مانه، مونه، رنوآر، سیسیلی، دگا، چاوان و پیونیس مخالفت میکردند و کارشان را فاقد ارزش هنری میشمردند. تغییر در جامعهی هنری بهکندی صورت میگرفت. زمانی بود که مثلاً مونه و دگا از نمایش آثارشان در سالن اصلی به دلیل رد شدنهای پیدرپی کارهایشان خودداری میکردند. در عوض در ۱۸۷۴ آنها اولین نمایشگاه امپرسیونیستها را برگزار کردند. بین سالهای ۱۸۷۴ تا ۱۸۸۶ هشت نمایشگاه از کارهای نقاشان امپرسیونیست برگزار شد. مردم و منتقدان با دیدن این نقاشیها گیج شده بودند. نقاشیهایی که بهنظر ناقص و ناتمام میآمدند، با رنگهایی درخشان و موضوعاتی عادی و روزمره.
برای مواجهه با این بازخوردهای ناامیدکننده دورند روئل باید راههای تازهای برای فروش پیدا میکرد. او برنارد مالارمه و امیل زولا را مجبور میکرد که مقدمه و دیباچهای بر افتتاحیهها و کاتالوگهای نمایشگاهها بنویسند.
ازآنجاکه سالن اصلی نمایش تنها یک یا دو اثر از هر هنرمند را به نمایش میگذاشت، او تصمیم گرفت نمایشگاههای انفرادی برای هنرمندانی که هنوز جوان بودند در گالریاش ترتیب دهد و خیلی وقتها حتی کارهای خیس و تازهنقاشیشدهی آنها را در نمایشگاههای انفرادی میفروخت. بعضی از کارهای مجموعه نقاشیهای «درختان سپیدار» و «کلیسای جامع» مخصوص همین نمایشگاههای انفرادی کشیده شده بودند.
از مجموعهی درختان سپیدار، درختان کنارِ رود اپت، ۱۸۹۱
دورند روئل همچنین سعی میکرد کارهای هنرمندان را با واسطههای مختلف بفروشد، در حراجیها کارها را ارائه میکرد و بعضیوقتها کارهای نقاشان خودش را در حراجیها میخرید تا بتواند قیمت کارها را بالاتر ببرد. او گالریهایی در نیویورک، بروکسل و پاریس باز کرد و در روزهای سهشنبه، که گالریهای رسمی تعطیل بودند، درهای خانهاش را به روی عموم باز میکرد تا کلکسیون نقاشیهای امپرسیونیستها دیده شود.
ولی در واقع این امریکا بود که پروژهی بلندمدت دورَند روئل را به موفقیت مالی رساند. در ۱۸۸۵ او دعوتنامهای از انجمن هنر امریکا برای برگزاری نمایشگاه نقاشی در نیویورک دریافت کرد و با سیصد نقاشی به امریکا رفت. امریکا به این نقاشیها نخندید و در عوض آنها را خرید. برای همین است که امریکا بیشتر از خود فرانسه و هر جای دیگری صاحب بیشترین تعداد نقاشیهای امپرسیونیستی است.
هرچند کارهای استادان قدیمی مثل وندیک، رافائل و دیگران را هم خریدوفروش میکرد ولی همانطوری که در نامهای به مونه نوشته است امپرسیونیستها روح و قلبش را تصاحب کردهاند.
پرترهی پل دورند روئل اثر پیر آگوست رنوآر
مونه در مورد دورند روئل نوشته است: «ما بدون او قطعاً از گرسنگی میمردیم؛ همهی ما امپرسیونیستها. ما همهچیز را به او بدهکاریم. او با سماجت و خطر کردن بیستبار تا ورشکستگی کامل پیش رفت تا پشت ما را خالی نکند.»
رنوآرِ نقاش که دوست و مشتری او هم بود در موردش اینطور شاعرانه گفته است: «دورند روئل پیامبر بود و این از خوشاقبالی ماست که دینش نقاشی بود.»
منبع: گاردین