/

انزوای قیمتی نویسنده

یادداشتی بر رمان «یک پرونده‌ی کهنه» نوشته‌ی رضا جولایی

جولایی و کتاب‌هاش پدیده‌‌های غریبی هستند. مانند غالب فعالیت‌های فردی و اجتماعی که فهمِ پافشاری بر انجامشان سخت و دیریاب است. نویسنده‌هایی داریم که بعد از شش یا هفت کتاب هنوز تجربی می‌نویسند و خُب طبعاً خواننده هم ندارند، خواننده‌ای هم تربیت نکردند و بیش از آثارشان خودشان همه‌جا دیده می‌شوند. اما جولایی از ابتدا برای خواننده نوشته است نه برای آن تعبیرِ معروف: «سایه‌اش» و خیلی هم نوشته و با اینکه هر اثرش یک اتفاق تلقی می‌شود ولی کماکان پرخواننده نیست. جولایی مصداق عینی بی‌منطقی اقتصاد ادبی ایران است.

«یک پرونده‌ی کهنه» پر از قصه‌های ناتمام است. فضایی هزارویک‌شبی که پر از شخصیت‌های به خاطر ماندنی ا‌ست. خودش می‌گوید رمانش ادای دینی به رمان است اما داستان شهری «یک پرونده‌ی کهنه» در اساس ادای دینی‌ است به خود شهر تهران. به کافه‌ها و خیابان‌هاش. به آدم‌هاش. به دوره‌ای که در تاریخ سیاسی‌اجتماعی ایران مهم است اما به بداهت و تازگیِ دوره‌ی قاجار نیست. جولایی پیش‌تر به‌صرافتِ درکِ جانِ حال‌وهوای دوره‌ی قاجار رسیده بود و بیشتر کارهاش هم در آن پس‌زمینه‌ی تاریخی بود. به تعبیری برای تکرار این فضا به قجرنویسی معروف شده بود. زمانه‌ای که همه چیز در هاله‌ی غرابت و شگفتی بود. اما دهه‌ی بیست، که وقایعِ رمان در آن می‌گذرد، بیشتر مشحون دسیسه و ترس است؛ فضای آزادی که پس از دوره‌ی رضاشاه تجربه می‌شد و کسی مشرفِ به قضایا نبود. اینها را نوشتم که وجه جدی کار را نشان داده باشم. جولایی همه‌ی نگاهش به خواننده است اما بهش باج نمی‌دهد. ولی این همه‌ی ماجرا نیست.

داستان در ۱۳۲۶ اتفاق می‌افتد و نقطه‌ی ثقل وقایع آن ترور محمد مسعود است. به‌موازات آن داستان کسانی که خواسته و ناخواسته درگیر این قتل هستند واگویه می‌شود.

زبان جولایی در این اثر پخته‌تر از پیش است. دست‌کم خواننده زبانی پاک و درست را بدون نیاز به فرهنگ لغت می‌خواند. زمان در ابتدای کار مدام می‌شکند اما از نیمه‌ی داستان به بعد خطی می‌شود. انگار نویسنده نگران حوصله‌ی خواننده بوده که ۳۳۲ صفحه کتاب را نخوانده رها نکند. زاویه‌ی دید روایت سوم‌شخص محدود به ذهن شخصیت‌هاست. اگر گاهی زاویه‌ی دید اول شخص می‌شود با همان منطق سوم‌شخص روایت می‌شود. کتاب در ۲۹ بخش کوتاه روایت می‌شود. همین کوتاهی بخش‌ها به خواندن کتاب کمک می‌کند.

اطلاق رمان تاریخی به اثر فروکاستن تلاش نویسنده در خلق فضایی رئال است. اما پس‌زمینه‌ی تاریخی و ارجاعات فراوان به وقایع آن سال‌ها به مستندسازی طعنه می‌زند. درهرصورت ورود و حضور شخصیت‌های تاریخی شگردی ا‌ست که جولایی پیش‌تر در رمان موفق «سوءقصد به ذات همایونی» هم به خوبی اجرا کرده است. حضور هر شخصیت تاریخی، مانند محمد مسعودِ نویسنده و روزنامه‌نگار، با خودش کلی تعابیر و معانی ضمنی می‌آورد. می‌دانید که مسعود خودش رمان می‌نوشته و این تطابق با تلاش نویسنده‌ی «یک پرونده‌ی کهنه» تا انتهای کتاب با خواننده است. یا صحبت‌های صادق هدایت در دو جای رمان مخاطب را به فهم تمام تلاش‌های هدایت در آن سال‌ها دعوت می‌کند. علاوه کنید به اینها لذت تجربه‌ی دیدن قهوه خوردن هدایت یا ناظر زندگی شخصی محمد مسعود بودن را.

خودارجاعی در این رمان مصادیق دیگری در نویسنده‌های دیگر هم دارد. ورود کارآگاه یحیا، که در چند کار دیگر جولایی هم حضور دارد، از آن نمونه‌هاست؛ کارآگاهی درستکار که در پی کشف راز قتل مسعود است. کارآگاه یحیا نمونه‌ی موفق استفاده از یک شخصیت جاافتاده در کارهای دیگر است.

رمان شکل کارهای جنایی ا‌ست. تَشَخُّص عناصر رمان‌های جنایی مانند کارآگاه، قاتل و مقتول این ظن را تقویت می‌کند. اما من دوست دارم اثر را تلاشی در خلق فضاهای نوآر بدانم؛ آن سرنوشت شومی که سایه‌اش همه‌جا را تاریک می‌کند، آدم‌هایی که برای هم دسیسه می‌چینند، فضای وهم‌آلودی که بازتاب تیرگی ذهن و انتخاب آدم‌هاست؛ آدم‌های پوشیده، نگاه‌هایی گریزان، پایانی ناامیدکننده و عذابی بی‌انتها.

تازگی مد شده که رفتارهای منتج از ایدئولوژی چپ را در پیش از انقلاب بزنند. اما این در مورد جولایی مسبوق به سابقه بوده است و تازگی ندارد. شاید یکی از دلایل دیده نشدن جولایی همین پافشاری در نگاه منفی‌اش به گرایش‌های چپ بوده باشد اما در این‌ کار استنادهای تاریخی هم شک جولایی را به یقین بدل کرده است. کتابی که فریدون کشاورز در سال ۵۷ نوشت، و نقش روزبه در ترور مسعود را لو داد، به پیکره‌ی نگاه چپ آسیب جدی وارد کرد. البته گمان کنم می‌شود تلقی متفاوتی هم از روایت جولایی داشت و آن نفی و طرد نگاه بسته‌ی حزبی و ایدئولوژیک به روابط و فعالیت‌های فردی و اجتماعی ا‌ست؛ گویی نویسنده می‌خواهد یادآوری کند که آدم‌ها و روابطشان پیچیده‌تر از دستورالعمل‌های حزبی هستند.

همه‌ی اینها را نوشتم که بگویم جولایی برای خوانده شدن می‌نویسد. پرداخت قصه‌ی قوی، دغدغه‌ی پررنگ اجتماعی و سیاسی، خلق شخصیت‌های به‌یادماندنی و از همه مهم‌تر ساخت داستانی تعریف‌کردنی؛ توافقاتی که ما امروز برای شناخت اثر خوب به آن نیاز داریم.

وقتی خوانده نشوی گرفتاری‌هایی هم پیدا می‌کنی. یکی تکرار ناخواسته‌ی خود است که با آن خودارجاعی‌ای که اشاره کردم تفاوت دارد. وزن مخصوص وقایع با هم یکسان نیست. در گذشته منتقدان جولایی را قصه‌پرداز چیره‌دستی می‌دانستند که قصه‌هایش را حیف و میل می‌کند. اینجا جولایی با پرداخت نصفه‌نیمه‌ی بعضی قصه‌ها به‌ناتمامی زندگی‌ها اشاره دارد که البته تکراری‌ است.

جولایی همه‌کاری برای خوانده شدن کرده است: ناشر است. کتابفروش است. ترجمه می‌کند. اما خوانده نمی‌شود. شاید عده‌ی زیادی با عقیده‌ی من موافق نباشند. شاید این کم‌اقبالی محصول انزوای قیمتی نویسنده است. شاید نبود ناشران تخصصی به آن کمک کرده باشد. شاید کارهای جولایی در یک‌قدمی شاهکار باشد که نگرفته است. شاید دلایل دیگری هستند که درایه‌های مهم‌تر این ماتریس باشند. به‌هرحال به قول دوستی «تنها کسی که تو ایران خوانده شد محمود دولت‌آبادی بود». این قول نیست، مثل است. جالب اینجاست که دولت‌آبادی و جولایی با هم دوست هم هستند.

یک پرونده‌ی کهنه

رضا جولایی

نشر آموت

چاپ اول: اسفند ۱۳۹۵

۳۳۲ صفحه

۲۱۵۰۰ تومان

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

حامی امپرسیونیست‌ها

مطلب بعدی

عقل یا ایمان؟

0 0تومان