روز چهارشنبه ۲۶ شهریور بعضی روزنامهنگاران این پیامک را از محمد معتمدیِ خواننده دریافت کردند: «دوستان عزیز خبرنگارم با سلام. گروه همآوایان از هواپیمایی ایرانایر برای رفتار دور از شأن و خلاف قانون قصد شکایت دارد. ایرانایر برای همراه داشتن ساز با رفتاری نامناسب مانع سوار شدن و …»
بعد در عرض کمتر از یک ساعت این خبر در رسانههای داخلی بازتاب یافت و البته کار به رسانههای فارسیزبان خارج از ایران هم رسید.
ایرانایر توضیحاتی داده و گفته چون گروه همآوایان، یعنی حسین علیزاده و همراهانش، از آخرین مسافرانی بودند که سوار هواپیما شدند جا برای بستههای آنها (یعنی سازهایشان) نبوده.
دلایل ایرانایر مورد قبول نیستند، حتی اگر منطقی باشند. چنین رفتاری با موسیقی سابقهای طولانی دارد، حکایت چوپان دروغگو میشود که اگر حتی راست بگویند کسی حرفش را باور نمیکند. در اصفهان همین یک ماه پیش کنسرت حسین علیزاده را لغو کرده بودند و با پیگیریهای فراوان بود که این کنسرت دوباره برقرار و برگزار شد. ماجرا سابقهدار است. جدا از این، حسین علیزاده بیش از اصل ماجرا از نحوهی برخورد سرمهماندار دلخور بود.
اینجا و آنجا دلایل بسیاری مطرح شده و خیلیها هم بر پایهی توهم توطئهی داییجانناپلئونی دلایلی سر هم کردهاند. با توجه به اینکه مشخصاً چنین اتفاقی تاکنون سابقه نداشته دلایل اصلی را احتمالاً باید در حالواحوال آن لحظهی سرمهماندار هواپیما سراغ گرفت. اینکه آن لحظه حالوحوصلهی فراهم کردن شرایط را نداشته یا اینکه از مخالفان هنر موسیقی بوده یا … خلاصه سوژهی رسانهای خوبی تحویل همه و از جمله رسانههای خارج از کشور داده است.
آن طرف ماجرا دارد به شکل دیگری پی گرفته میشود. به دلیل ممیزیهای عجیبوغریب در ایران، مخاطب خبرهای اینچنینی فکر میکند همسایه غاز ما را غاز نشان میدهد و رسانههای داخلی دارند بهزور این غاز را شبیه به مرغ نشان میدهند. در مواردی هم واقعاً این اتفاق افتاده و خلاصه ماجرا هزار پیج میخورد و در نهایت مهماندار یک هواپیما باعث میشود آن سهتار بهاندازهی بمب خطرناک بشود.
وقتی سهتار دست کسی مثل حسین علیزاده است، ابزار قدرتمندی است برای محبوب شدن متولیان فرهنگی یا مغضوب شدن آنها برای مردم. در سطح گسترده و بر اساس کامنتهایی که مردم پای خبرگزاریها گذاشتهاند، به نظر میآید اکثریت مردم مسؤولان فرهنگی کشور را مقصر میدانند. ظاهراً کسی استدلالهای مسؤولان ایرانایر و هما را نپذیرفته.
مدیر ایرانایر اصفهان عذرخواهی نکرده بلکه رفتار سرمهماندار هواپیما را کاملاً منطقی دانسته. مدیر بازرسی هما معذرتخواهی کرده، البته با یک عالَم تبصره. اگر در مقام قیاس برآییم و قضیه را با اتفاقهای مشابه در کشورهای جهان اول مقایسه کنیم، از همین الآن میشود گفت ایرانایر و متولیان فرهنگی بازندههای بزرگ ماجرا هستند. چون ستارهها یا استادان موسیقی همیشه برگ برندهای دارند: سرمایهی اجتماعی.
یکی از هنرمندان برجستهی نوعی موسیقی بومی در امریکا، که شهرت بسیار زیادی هم دارد، سالها پیش دعوت شد به اجرای برنامه در کاخ سفید. او در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ حسابی شهرت و مقبولیت داشت و هنوز هم دارد. برای اجرا در کاخ سفید یک شرط گذاشت؛ مصرف مخدری روی پشتبام کاخ سفید. اجازه را دادند چون به اعتبار مردمی او نیاز داشتند و از سوی دیگر او هم این کار مضحک را کرد تا به مردم بفهماند کاخ سفید همینطور مفتومجانی هم نمیتواند از محبوبیت او استفاده کند. کسی مخدر را تأیید نمیکند و این هم که هنرمند برای اجرایی با پروپاگاندای سیاسی شرط بگذارد، چونوچرای بسیار دارد. اما اگر سیاستمدار میخواهد سودش را ببرد، احترام گذاشتن به هنرمند همیشه، حتی بهغلط، منفعتبار بوده.
حالا این صحنه را تصور کنید: شما حسین علیزاده هستید، یکی از سه آهنگساز بزرگ موسیقی سنتی ایران، تنها بازماندهی گروهِ چاووش، کسی که سی سال پیش با ساختن «نینوا» مرزهای موسیقی سنتی را زیرورو کرد و بسط داد، و خیلی کارهای بزرگی دیگری هم کرده. میخواهید با سازتان وارد هواپیما بشوید، سازی که استادی برجسته ساخته و ارزش مادی و مهمتر از آن معنویاش را نمیتوان محاسبه کرد. بعد یک نفر جوری با شما برخورد میکند انگار بخواهد بگوید «شما هر کی هستی مال خودتی، اینجا من رئیسم!» شما باید چه برخوردی بکنید؟ چه کار باید کرد؟
شاید حسین علیزاده باید به این فکر کند که سالهای پیشتر خیلی بدتر از اینها را دیده و خودش را کمی تسکین بدهد، ولی ما باید به چه فکر کنیم؟