فانتزی ترور تاچر

داستان جدید هیلاری مانتل و اظهارات اخیرش در گفت‌وگو با گاردین صدای محافظه‌کاران انگلیس را درآورده. لرد تیموتی بل، دوست و مشاور مارگارت تاچر، نخست‌وزیر اسبق انگلیس به ساندی‌تایمز گفته: «وقتی کسی اعتراف می‌کند می‌خواسته کسی را بکشد، پلیس حتماً باید از او بازجویی کند. این بی‌شک بدسلیقگی است. مانتل باید به پزشک مراجعه کند.» بل در این حمله تنها نیست. استوارت جکسون، نماینده‌ی محافظه‌کار پیتربرو در مجلس، هم در توئیتی داستان مانتل را «بیمارگونه و جنون‌آمیز» خوانده. نادین دوریس، دیگر نماینده‌ی محافظه‌کار، هم توئیت کرده که قبلاً تک‌تک کلماتی را که مانتل نوشته دوست داشته اما حیرت‌زده است، نه برای سوژه‌ی افراطی داستان بلکه برای خانواده‌ی تاچر. تام مونتگمیر، فعال محافظه‌کار و ستون‌نویس تایمز، هم در توئیترش نوشته کلام مانتل در این داستان «پر از نفرت» است.

هیلاری مانتل تا امروز دو بار، در ۲۰۰۹ برای «تالار گرگ»» و در ۲۰۱۲ برای «مجرمان را بیاورید»، جایزه‌ی ‌بوکر گرفته؛ افتخاری که فقط نصیب دو نویسنده‌ی دیگر شده: جان ماکسول کوتسی که در ۲۰۰۳ نوبل ادبیات گرفت و جیمز گوردون فارل که اگر در چهل‌وچهارسالگی غرق نمی‌شد، شاید الآن شکستن رکوردش سخت‌تر بود. کتاب‌هایی که مانتل برای نوشتنشان جایزه گرفت، دوتا از سه‌گانه‌ای هستند درباره‌ی دربار بریتانیا در دوران هنری هشتم و قدرت‌گیری ریچارد کرامول که اولی، «تالار گرگ»، را علی‌اکبر قاضی‌زاده به فارسی ترجمه و منتشر کرده. مانتل پارسال در زادگاهش انگلستان کمَکی بد آورد و در سخنرانی‌ای درباره‌ی اعضای خاندان سلطنتی انگلیس به ریخت کیت میدلتون، دوشس کمبریج و همسر پرنس ویلیام، خرده گرفت و او را مانکنی ویترینی با لبخندی پلاستیکی و بدون تشخص نامید که برای زاییدن شاهزاده‌ها به‌دنیا آمده: «آنتوانت، عروس ملکه، مصیبتی بود خرامان و خندان، دیانا هم در زمان و مکانی دیگر همین‌طور. اما انگار کیت میدلتون را کمیته‌ای طراحی کرده و صنعت‌گران ساخته‌اند؛ با لبخند پلاستیکی بی‌نقص و دست‌وپاهای لاغر که دستی کارشان گذاشته و جلا داده‌اند.»

بعد از سروصداهای رسانه‌ای هم که در دفاع از عروس ملکه راه افتاد حاضر به عذرخواهی نشد و گفت سخنانش را ناقص منتقل کرده‌اند. «داشتم می‌گفتم دست بردارید و با این زن جوان مثل یک انسان برخورد کنید. داشتم در دفاع از او حرف می‌زدم. آن‌قدر حقیر نیستم که کسی را برای ظاهرش بکوبم.» اگر کسی ظاهر خود مانتل را دیده باشد حرفش را تأیید می‌کند. اصلاً حقیر نیست. درست مثل کتاب‌هایش قطور است. این نویسنده‌ی پرکار شصت‌ودوساله در بیست‌وهفت‌سالگی دچار عارضه‌ی کم‌کاری غده‌ی تیروئید شد و وزنش به‌شدت بالا رفت. در کتاب خاطراتی هم که نوشته، به رویای لاغری‌اش اشاره‌هایی کرده.

حالا اما داستان دیگری او را به سرخط خبرها آورده که بی‌ربط به سیاست نیست: «ترور مارگارت تاچر»، مجموعه‌داستانی که سی‌ام سپتامبر منتشر خواهد شد و نامش را از داستانی به همین نام در مجموعه گرفته، داستانی که روزنامه‌ی «گاردین» آن را پیش از انتشارِ کتاب منتشر کرده. «گاردین» به همین مناسبت با او گفت‌وگویی هم کرده که مانتل در آن اعتراف می‌کند واقعاً فانتزی ترور تاچر را داشته. مارگارت تاچر حوالی ظهر ششم اوت ۱۹۸۳ بعد از جراحی چشمش در بیمارستانی خصوصی در خیابان ویندزور داشت بدون محافظ توی باغ بیمارستان «تاتی تاتی‌» می‌کرد که هیلاری مانتل از پنجره‌ی اتاق‌خواب آپارتمانش او را دید و به سرش زد او را بکُشد: «فکر کردم اگر من من نبودم و کس دیگری بود، تاچر مرده بود.»

همین خاطره‌ الهام‌بخش داستان «ترور مارگارت تاچر: ششم اوت ۱۹۸۳» شده که در آن مانتل درست همان جایی به موفقیت می‌رسد که تروریست‌ها ناکام می‌مانند. داستان جمعه‌ی گذشته در سایت «گاردین» منتشر شد. گاردین در گزارشش به رقابت‌ها بر سر انتشار همین داستان اشاره می‌کند و می‌نویسد: «دیلی تلگراف می‌خواست با صرف هزینه‌ی ده‌هاهزارپوندی حق انتشار اختصاصی آن را بگیرد اما حالا که «گاردین» بازی را برده این ارقام را تکذیب می‌کند.» به‌گفته‌ی دِمین بار، نویسنده‌ی «گاردین»، این داستان برای طرفداران تاچر ترسناک و برای دشمنانش فانتزی برآورده ‌شدن یک آرزو است.

آیا مرگ تاچر باعث شده مانتل بتواند بعد از سی سال راحت‌تر بنویسد؟ «من دغدغه‌ی احترام دارم. دغدغه‌ی سلیقه ندارم. می‌شد وقتی زنده بود داستان را خوب و خوش تمام کنم.» و چرا تاچر؟ «او اصل جنس درام است. کاراکتر خارق‌العاده‌ای است. چرا چنین واکنش‌های قوی‌ای برمی‌انگیخت؟ وقتی بهش فکر می‌کنم، هنوز آن نفرت جوشان را حس می‌کنم. او به حوزه‌های مختلف زندگی ملی ما آسیب‌های دیرپایی زد اما من از آدم‌های توی اتاق (شخصیت‌های داستان) نیستم. من با دفترچه‌یادداشتم کنار پنجره ایستاده‌ام.» با این حال، ماشه کشیده می‌شود. «هیچ‌وقت بهش رأی ندادم اما می‌توانم عقب بایستم و او را به‌چشم یک پدیده نگاه کنم. از دوران تصدی‌اش منِ شهروند رنج و منِ نویسنده سود بردم.»

شخصیتی که بیش از همه باعث موفقیت مانتل شده کرامول است. کاریزما، قدرت و توانایی مجاب کردن دیگران از خصوصیات بارز توماس کرامول بود. آیا تاچر شخصیتی کرامولی است؟ مانتل اعتراف می‌کند که «خلاقیت در سیاست کمیاب است اما فکر می‌کنم تاچر این خصیصه را داشت. کرامول هم داشت اما اهل مذاکره بود. تاچر از اجماع منزجر بود. خودش را پیامبری از عهد عتیق می‌دانست که حقیقت را از آسمان به زمین آورده. کرامول از تاریخ استفاده می‌کرد تا بدعت‌هایش را کارهایی قدیمی جا بزند و فطرت انگلیسی‌ها را رام کند. اما خانم تاچر تاریخ را هم محدودیت می‌دید و ازش متنفر بود».

به اعتقاد مانتل، تاچر از نتیجه‌ی نهایی استحاله‌ی خودش هم منزجر بود: «وقتی آن‌قدر از خودت ناراضی باشی، سعی می‌کنی دیگران را اصلاح کنی و اگر اصلاح نشوند راه تنبیه پیش می‌گیری.»

ریشه‌ی انزجار مانتل از تاچر در مرام مردانه‌ی اوست. به «گاردین» می‌گوید: «درست است که حالا دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید یک زن قدرت گرداندن مملکت را ندارد اما فکر می‌کنم او جنبش زنان را در حیات اجتماعی ما عقب راند. او از خصلت‌های مردانه تقلید می‌کرد، تا جایی که مجبور شد جنگی حسابی به راه بیندازد. فالکلند ماجرای عظیمی بود: تعداد مجروحان محدود، تأثیر ناچیز بر جبهه‌ی خودی، و تبلیغات چشمگیر وسیع. نمی‌گویم آگاهانه بوده. فکر می‌کنم تاچر اصلاً نمی‌توانست زندگی درونی خودش را بکاود اما می‌توانست افسانه را به مردم بفروشد. اینکه زن‌ها برای موفقیت باید از مردها تقلید کنند ضدفمینیستی است. او زن به دنیا نیامده بود. از نظر روانی مردی بود زنانه‌پوش.»

«شبکه‌ی آفتاب» به‌زودی ترجمه‌ی فارسی داستانِ «ترور مارگارت تاچر: ششم اوت ۱۹۸۳» را منتشر خواهد کرد.

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

چگونه یاد گرفتم از سه‌تار بمب‌اتم بسازم

مطلب بعدی

نت‌هایی خارج از ملودی

0 0تومان