مهمان‌نوازی پیشاتوافقی

یواخیم شاپ(Jochem Schaap) ، گردشگر هلندی، پس از سه ماه و نیم رکاب‌زدن به ایران رسید. حوالی شهر نکا، دو سارق موتورسیکلت‌سوار بسته‌ای را از دست این دوچرخه‌سوار هلندی قاپیدند و متواری شدند. یک شهروند مازندرانی به تعقیب سارقان پرداخت و پس از تعقیب و گریز طولانی سرانجام آنها را متوقف کرد. حر منصوری عبدالملکی، ساکن بهشهر، در فیسبوکش درباره‌ی این ماجرا نوشته: «دو موتورسوار را آن‌قدر تعقیب کردم که دزدها برای گریز مجبور شدند به سمت جاده‌ی روستای اسرم بروند. با ماشین پیچیدم جلو آنها و پنجره را باز کردم تا شاید وسیله را به داخل ماشین پرت کنند. ترمز زدند و اول گارد گرفتند و تهدید کردند. گفتم هر قدر پول وسیله باشه بهتون میدم اما وسایل این گردشگر رو پس بدین تا آبروی مملکت ما پیش یک جهانگرد نره. خجالت کشیدند. وقتی ازشون خواستم، خودشون با عذرخواهی وسیله را به او دادند.» حر منصوری خطر کرد تا مهمان‌نوازی‌اش را به یواخیم شاپ ثابت کند. کاری که همواره ایرانی‌ها در قبال گردشگران خارجی انجام داده‌اند. «هنگامی‌که به ایران آمدم سخت مفتون جامعه‌ی ایرانی و طرز زیبای تکلم و ریزه‌کاری‌های محاوره‌ی آنان شدم و رفتار مؤدبانه‌ی مردم تربیت‌شده مرا بسیار تحت‌تأثیر خود قرار داد. هیچ‌چیز برای ایرانی غم‌انگیزتر از آن نیست که ناگزیر باشد غذای خود را در تنهایی بخورد. ایرانیان در پذیرایی از مهمان اسراف زیادی می‌کنند چنانکه غذای یکصد نفر را در مقابل تعدادی معدود می‌گذارند.» حالا هنوز هم بعد از گذشت ۱۶۴ سال از آن روزی که دکتر پولاک سفرنامه‌اش را درباره‌ی ایران نوشت، تنها قدرت جلب توریست ایران در دنیا مهمان‌نوازی‌شان است. مسأله اینجاست که امروز ایران به‌رغم تغییر و تحولات دنیا در ایجاد بسترها و تکنیک‌های گردشگری تنها دستمایه‌اش خلقیات مردم است. اگر زمانی بحث تحریم‌ها و ناامنی در ایران مانع آمدن توریست بود، حالا می‌گویند زمان «پساتوافق» فرارسیده است؛ درست در زمانی که گروه راهنمایان جوان ایرانی پس از رایزنی بسیار با نمایندگان ۴۱ کشور دنیا، در کنوانسیون فدراسیون جهانی راهنمایان گردشگریِ پراگ، موفق شدند حق میزبانی کنوانسیون ۲۰۱۷ میلادی را به‌دست آورند. اکنون ایران دو سال برای ایجاد پتانسیل‌های گردشگری فرصت دارد.

مهمان‌نوازی

«اولین بار که وارد ایران شدم، مردم بسیار به من محبت می‌کردند. می‌خواستند که به خانه‌هایشان بروم. برایم چای می‌آوردند. راستش را بخواهید، اولش خیلی می‌ترسیدم. می‌گفتم که شاید اینها دنبال چیزی هستند. بعدها فهمیدم که آنها چقدر مهمان‌نواز هستند و از روی صمیمیت دعوتم می‌کردند. حالا دوستانم وقتی می‌گویند ایران چه داشت، می‌گویم مهمان‌نوازان خوب.» پابلو اهل بارسلوناست و سه سفر به ایران داشته و هر بار که بخواهد درباره‌ی ایران صحبت کند، تمام موضوع را بسط می‌دهد به مهمان‌نوازی‌شان؛ تنها خاطره‌ای که در ذهن او برای همیشه از ایران حک شده.

گراهام دیوید هیوز، جهانگرد و فیلمساز سی‌وچهارساله‌ی بریتانیایی هم که از ۲۰۰۹ رکورد سفر بدون هواپیما به ۲۰۱ کشور جهان را دارد، ایران را جزو یکی از ده کشور برگزیده‌ی خود و دوست‌داشتنی‌ترین کشوری می‌خواند که تاکنون از آن دیدار کرده است: «ایران کشوری با مردم مهمان‌نواز است.» حتی کریستین ایوان هم، که دو سال پیش ون مرسدس بنز خود را در خیابان آتش‌نشانی شهرک بنفشه پارک کرده بود و سارقان دوربین، پول، کارت اعتباری، مدارک خودرو، گذرنامه‌ها و سایر مدارک مهمش را با خود بردند، باز نمی‌تواند از مهمان‌نوازی ایرانی‌ها سخن نگوید: «با اینکه دزد وسایل ما را برد، مردم ایران هرگز تنهایمان نگذاشتند.»

سارا فرهنگیان، که شش سال است مسؤولیت تورهای اسپانیایی‌زبان را به عهده دارد، مردم مکزیک و برزیل را متحیر در برابر مهمان‌نوازی ایرانی‌ها می‌داند: «یک بار زن و مردی برزیلی در تخت‌جمشید یک بچه‌ی ایرانی را دیدند که چشمان بادامی داشت. آنها خیلی با شوخی به هم گفتند که شبیه چینی‌هاست. بچه فهمید و با اینکه زبان بلد نبود یک ساعت به آنها توضیح می‌داد که او made in Iran است. برای آن بچه خیلی مهم بود که چه تصویری از او در ذهن توریست‌ها باقی بماند. این دغدغه‌ی همیشه‌ی ایرانی‌هاست.»

پرتو حسن‌زاده، راهنمای تور انگلیسی‌زبان، هم کم از این خاطره‌ها ندارد: «یک بار در مسیر زنجان به تخت سلیمان می‌خواستیم که در جایی چای بخوریم و استراحت کنیم. ازآنجاکه در این مسیر هیچ رستوران یا اقامتگاهی وجود ندارد به یک روستا رفتیم. توریست‌ها باورشان نمی‌شد که اگر در خانه‌ای را بزنند به‌راحتی می‌توانند دستشویی بروند و البته با استقبال هم روبه‌رو شوند. آنها خیلی زود با اهالی روستا اخت شدند و این قسمت سفر را جزو بهترین بخش‌های آن خواندند.»

شاید برای همین هم است که فیلیپ، یکی از گردشگرانی که به ایران سفر کرده در فیسبوک خود، نوشته است: «در ۲۰۰۹ به ایران سفر کردم و عاشق این کشور شدم. اصفهان، شیراز و بقیه‌ی شهرهایی را که رفتم واقعاً دوست دارم. جذاب‌ترین قسمتش هم خود مردم ایران بودند. در تمام سفرهایی که تابه‌حال داشته‌ام هرگز با چنین مردم صمیمی و مهمان‌نوازی مواجه نشده بودم.»

پیغام شخصی برای جنیفر لوپز

سفیر اندوزی دو سال پیش در مصاحبه ای که با او داشتم، گفته بود: «پیش از اینکه به ایران بیایم، فکر می‌کردم زنان ایرانی همه چادر سیاه می‌پوشند.» او در برابر تنوع رنگ پوشش زنان ایرانی شوکه شده بود و می‌گفت اگر قرار باشد شاخصی از مردم ایران را بگویم درباره تنوع پوشش زنان این کشور است. «براندن» عکاس و بلاگر آمریکایی برای اولین بار خیلی از مردم جهان را متوجه این تنوع پوشش کرد. او که مدت هاست تحت عنوان Humans of New York روایت‌های تصویری‌-نوشتاری‌اش از زندگی مردم را منتشر می‌کند در ماه دسامبر به ایران سفر کرد: «به رغم هشدارهای دولت آمریکا برای سفر به ایران و به ویژه عکاسی در آنجا، به ایران آمدم. کشوری زیبا با تاریخچه‌ای غنی و مردمانی مهمان‌نواز. آنها مردم آمریکا را به طور ویژه‌ای دوست دارند. به ما لبخند می‌زنند، برایمان دست تکان می‌دهند، به صرف غذا دعوتمان می‌کنند و می‌خواهند پیغام‌های شخصی‌شان را به جنیفر لوپز برسانیم. استفاده از تکنولوژی، موزیک‌ها و فیلم‌های آمریکایی در اینجا عمومیت دارد.» او تصاویری از زنان ایرانی را منتشر کرد و با هزاران ایمیل و اظهار نظر روی بلاگش رو به رو شد. خیلی از مردم باور نمی‌کردند که زنان ایرانی بسیار خوش‌پوش هستند و همیشه آماده برای عکس گرفتن! سانیجو هم که آذر ۹۳ به ایران آمده بود، با براندن هم‌عقیده است: «مدل مو و آرایش صورت دختران ایرانی تعجب برانگیز است. من و سالکا (همسرش) وقتی می‌دیدیم سر دختران از زیر روسری پف کرده است، احتمال می‌دادیم که زنان ایرانی حتماً موهای بلندی دارند و آن را به زور زیر شال یا روسری‌شان جا داده‌اند، اما بعدها متوجه شدیم که کلیپس موهای آنهاست که به این شکل درآمده است. البته آنها زیاد هم آرایش می‌کنند.»

با دو انگشت بر قبرها زدیم

«لهستانی‌ها هنوز زخم‌خورده‌ی جنگ جهانی دوم هستند. آن‌ها دیر اعتماد می‌کنند اما اگر اعتماد کنند بسیار مهربان هستند. گورستان لهستانی‌ها یکی از جذابیت‌های سفر آنها به ایران است.»

پرتو حسن زاده، در یکی از سفرهایی که همراه لهستانی‌ها برای دیدار گورستان ارامنه بوده، تعریف می‌کند: «در یک دیدار از گورستان‌ها یک بار برای آنها به جز گل که رسم خودشان است، خرما گرفتیم و با دو انگشت به قبرها زدیم و فاتحه خواندیم آنها خیلی تعجب می‌کردند از این آیین.»

هر کشوری برخورد متفاوتی با ایران دارد. فرانسوی‌ها و ایتالیایی دوست دارند موزه‌ها و آثار تاریخی را ببیند. چینی‌ها تنها علاقه‌شان رفتن به بازارهای ایران است. برخی توریست‌ها دوست دارند که بیشتر در طبیعت باشند. برای پرتو برخورد بلغارها خیلی جالب است: «بلغارستان کشور توریستی است بنابراین وقتی بلغارها به ایران می‌آیند خیلی راحت هستند. آنها به خاطر سطح پایین اقتصادی دنبال تورهای ارزان قیمت هستند. از قبل برنامه‌ریزی می‌کنند و در یک هفته فشرده می‌خواهند ایران را ببیند و از هتل‌های ارزان وسط شهر استقبال می‌کنند برای همین پرواز اهواز به استانبول که راه افتاد خیلی خوشحال شدند چون دیگر لازم نیست برای رفتن به استانبول به تهران برگردند و برنامه‌ریزی برای مسیر سفرشان راحت‌تر است.»

او خاطره‌ای هم از یک دختر بلغاری که عاشق اصفهان شده تعریف می‌کند: «این دختر دوست داشت که شب‌ها خودش تنهایی بیرون برود و در شهر بچرخد. این کار را هم در اصفهان انجام داد و هم در شیراز. با این حال شیراز نتوانست زیاد بیرون بماند و ساعت یازده برگشت و گفت که در اصفهان امنیت خیلی بیشتر است.»

زیبا و پله

«فروردین امسال ۹ نفر از استرالیا به مدت هفده روز به ایران آمده بودند. با اینکه میانگین سنی بیشتر آنها بین ۵۰ تا ۷۰ بود، یک دختر ۳۲ ساله هم حضور داشت با مشکل حرکتی. در تمام مسیرها، ما دغدغه‌ی پله‌ها را داشتیم. چه در هتل و چه در بناهای تاریخی. به طوریکه در آخر سفر وقتی از مسافران پرسیدم اگر بخواهند ایران را با دو کلمه به یاد بیاورند، چه می‌گویند، گفتند: زیبا و پله!» این خاطره‌ی مشترک ۹ استرالیایی از زبان پرتو است: «مشکل پله‌ها در ایران جدی هستند، مگر بناهای معدودی چون ارگ کریمخانی که پله‌هایش محافظ شیشه‌ای دارند‎. مسئولان نباید این مسئله را نادیده بگیرند.»

این تنها پله‌ها نیستند که برای گردشگران خاطره‌ی ناراحتی به جای می‌گذارند، دستشویی‌های ایران دغدغه‌ی بزرگتری برای آن‌هاست: «ایران حتی در مسیر پرتردد اصفهان به شیراز دستشویی و رستوران ندارد و این خیلی عجیب است. گردشگران در این مسیر معمولاً باید یا به خانه‌ی مردم بروند یا پشت تپه‌ها!» پرتو بعد از سال‌های طولانی تورگردانی می‌گوید: «باورکردنی نیست اما هنوز بسیاری از سایت‌های گردشگری مانند تخت جمشید امکانات مناسبی برای گردشگران فراهم نمی‌کنند. با اینکه خیلی از گردشگران از کشورهای مختلف سبک‌های متفاوتی برای گردش در ایران دارند اما نباید فراموش کرد که آنها حاضرند پول بیشتری بدهند اما بوی تعفن را تحمل نکنند.»

جاده های بدشگون

«کار من برگزاری تورهای خارجی ماجراجویانه (adventure) است. تورهای رالی با ماشین‌های فور‌ویل‌درایو. خیلی از گردشگران از کشور مبداشان با کشتی می‌آیند و از ترکیه یا یونان به مرزهای ایران می‌رسند، ۱۸ تا ۲۰ روز داخل ایران می‌گردند و اقلیم‌های آن را می‌بینند. ما آنها را جاهایی می‌بریم که هیچ کس نمی‌برد چرا که جاهایی که مردم ایران به طبیعت‌گردی می‌روند به گند کشیده شده است. گاهی مردم همچون موریانه طبیعت را نابود می‌کنند.» علی علی اسلام، ده سال است تورهای ماجراجویی را هدایت می‌کند: «این گردشگران تمام مایحتاج را خودشان می‌خرند. ۸۰ درصد مسیر از روستاهای دورافتاده می‌گذرند. به روستاهای دور افتاده می‌روند و مواد غذایی محلی استفاده می‌کنند. در مسیرشان آثار تاریخی باشد، می‌بینند اما هدفشان دیدن آثار نیست. استراحت آنها بیشتر در کمپ است.»

این ماجراجوها ایران را چطور می‌ببینند: «مهمان‌نوازی ایرانی‌ها بیش از حد تصورشان است. مردم آنها را برای چای دعوت و اصرار می‌کنند که شب در خانه آنها بمانند. در مسیرشان گاهی مراسم عروسی هم می‌بینند. مردم آنها را به عروسی دعوت می‌کنند. این فراتر از باورشان است. البته گاهی این مهمان‌نوازی‌ها برنامه‌ی تور را با مشکل روبه‌رو می‌کند. هر توری معمولاً شامل ۴۰ ماشین است.»

علی اسلام می‌گوید «شاید باورتان نشود، آنها وقتی از طبیعت خارج می‌شوند انگار هیچ اتفاقی نیافته است. انگار هیچ کس نبوده. بارها شده آنها وارد بخشی از طبیعت می‌شوند که قبلاً یک کمپ ایرانی آنجا بوده، آن وقت با چه صحنه‌ای مواجه می‌شوند؟ طبیعتی که گوشه‌گوشه‌ی آن دستمال توالت افتاده است!»

این تورگردان طبیعت امروز دغدغه‌اش آمدن توریست نیست. او نگران نابودی طبیعت در چند سال آتی است: «همه‌جا را دارند جاده‌سازی می‌کنند. اگر این روند ادامه پیدا کند به‌زودی روستاها تبدیل به شهر می‌شوند. مردم از روستاها می‌روند. زندگی عشایری از بین می‌رود. دیگر همه یکسان می‌شوند. آیا با این وضعیت همین مقدار توریست هم به ایران می‌آید؟»

به افقی که باید نزدیک شویم

حالا دغدغه بسیاری از تورگردان‌ها روزگار پساتوافق است. زمانی که به نظر می‌رسد آمار گردشگری ایران بالا می‌رود. آیا ایران آمده است؟ محسن حاجی سعید، راهنمای انگلیسی‌زبان تورها و نایب رییس هیات مدیره‌ی کانون راهنمایان تنها به امیدواری‌اش اعتراف می‌کند: «مهمترین مسئله‌ی ما این است که خیلی از سایت‌های ما به دنیا معرفی نشده و همه تنها اصفهان و شیراز را می‌شناسند. کویر به این زیبایی و حتی چغازنبیل هم از یادها رفته.» او از همایش فدراسیون تورگردان‌ها یاد می‌کند که می‌تواند فرصت مناسبی برای تهیه‌ی بستر لازم برای حضور گردشگران باشد: «پروژه‌ی سرویس‌های بهداشتی در دوره‌ی مشایی آغاز شد اما نیمه‌تمام باقی ماند. ای کاش مسئولان برنامه می‌گذاشتند که جانمایی‌ها انجام شوند و حداقل در ۱۵ نقطه ضروری توالت ساخته شود و البته بعد از ساخت رها نشده و تحت نظارت دائم باشند.»

او از نبود تابلوها در مسیرهای گردشگری، ارایه نشدن سیم کارت دیتا به گردشگران، نبود رستوران، بلیط‌های مناسب یادگاری در موزه‌ها می‌گوید و اینکه باید افق روشنی برای حضور گردشگران داشته باشیم. هنرستان و دانشکده‌های گردشگری راه‌اندازی کنیم. به این امید که گردشگران چون لیدی شل، همسر وزیر مختار انگلیس در زمان ناصرالدین شاه به رغم همه‌ی خباثت‌هایش در مورد فرهنگ ایران در آخر کتاب خاطراتش بنویسد: «در عبور از مرز، با کشور ایران وداع کردیم، در حالی که واقعاً از ترک ایران دلتنگ و افسرده بودیم.»

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

دزدی موزه‌ی بهبهان همچنان در ابهام

مطلب بعدی

صدای زخم

0 0تومان