تعلق خاطر به شهر و خیابانهای آن در کارنامهی کاریاش بسیار پررنگ است. آنهایی که او رو میشناسند و کارهایش را دنبال میکنند به خاطر دارند که در گذشته هم نامش به واسطهی اجراهایی باکیفیت در محیطهای شهری بر سر زبانها افتاد. آسو کهزادی حالا اولین آلبوم شخصیاش را منتشر کرده است. این یکی هم مملو از صداهای ضبطشدهی تهران و خیابانها و آدمهایش. انگار اینبار او موسیقیاش را به خیابان نبرده بلکه خیابانها را به موسیقیاش راه داده است. در ادامه گفتوگویی میخوانید با آهنگساز «پروتیوا» دربارهی تازهترین اثرش.
آسو کهزادی متولد ۱۳۶۱ است و آهنگساز و نوازندهی ویولن. موسیقی را از ۸ سالگی با یادگیریِ ویولوننوازی شروع کرده و اولین استادش جواد هاشمی بوده است. به هنرستان موسیقی نرفته اما از دانشگاه موسیقی را به صورت حرفهای دنبال کرده است. مدرک کارشناسی موسیقی را از دانشگاه سوره گرفته، کارشناسی ارشد آهنگسازی را از دانشگاه هنر و کارشناسی ارشد موسیقی الکترونیک را از کنسرواتوار سلطنتی لاههی هلند. «خب، موسیقی همیشه تنها حرفهی من بوده، در درجهی اول آهنگسازی بعد هم اجرا. در زمینهی آهنگسازی من فعالیتهای مختلفی داشتم، بجز آلبومهایی که منتشر شده، بعضی از قطعاتم در کنسرتها و جاهای مختلف اجرا شده. برای تئاترهای مختلف تجربهی آهنگسازی داشتم و همینطور برای نمایشگاههای عکس و نقاشی، برای فیلم کوتاه و انیمیشن هم کار کردم.»
از آثاری که قبل از پروتیوا به صورت رسمی از او منتشر شده میتوان به آلبوم «کاشفان فروتن فردا» و آلبوم «غروب در بیشهزار» اشاره کرد، که شامل مجموعهای از آثار هنرمندای جوان هستند و آسو کهزادی هم در هرکدام یک قطعه دارد. او این روزها به غیر از فعالیتهای شخصی با یک کوارتت هم همکاری میکنه.
او در زمینهی اجرا هم تجربههای متنوع و فراوانی دارد. از اجرا در تالارهای رسمی تا کافهها و اجرا در گذر سینمای سیوهفتمین جشنوارهی فیلم فجر. «خُب اجرا چیزی بوده که از بچگی که موسیقی را شروع کردم همراه ما بوده، چه در ارکسترهایی که در آموزشگاه داشتیم و چه بعدها در قالب گروهها و ارکسترهای مختلف دیگر. در سالهای اخیر هم با آنسامبلهای کوچکی کار میکنم که سلیقهی موسیقیمان با هم جور است. در حال حاضر یک گروه چهار نفره داریم، با نام وینه، که من ویولن میزنم، کاوه غفاری، آکاردئون، علیرضا قهرمانی، گیتار، و عارف میرباقری، کنترباس. ما خیلی تجربههای زیادی داشتیم در مورد اجرا در محیطهای دوستانهتر و صمیمیتر، مثل کافهها و محیطهای شهری. میتوانم بگویم که من خودم آن فضاهای اجرا را بیشتر از فضای رسمیترِ سالنهای کنسرت دوست دارم.»
در چهلوهشتمین شمارهی مجله شبکه آفتاب مطالبی داشتیم در زمینهی چالشهای زنان موزیسین ایرانی.(۱) نویسندهی یکی از مطالب آن پرونده، که خود آهنگساز است، بغیر از محدودیتهای رسمی به موارد متعدد بیمهری و تبعیض از سوی جامعهی موسیقی نیز اشاره کرده است.(۲) از کهزادی که دربارهی تجربهی این تبعیضها میپرسم، میگوید: «میشود تبعیض جنسیتی را در دو بخش اجرا که شامل نوازندگی و خوانندگی است و آهنگسازی بررسی کرد. خُب در بخش اجرا، خوانندگی که قطعاً یک بحث جداست و به خاطر قوانینی که وجود دارد قطعاً و بدون شک خانمهایی که زمینهی کار و فعالیتشان خوانندگی است خیلی خیلی محدود شدهاند و جز درصد خیلی کمی در بهترین حالت آنها محدود شدهاند به تدریس، متاسفانه. در بخش نوازندگی هم با اینکه قوانین منعکننده مثل خوانندگی برای زنها وجود ندارد، ولی میدانیم همهی شهرها و شهرستانهای ایران مثل تهران و یک سری شهرهای دیگر نیستند. قوانین سلیقهای وجود دارد برای محدود کردن حضور خانمها روی صحنه در بعضی از شهرها و شهرستانها، و این تبعیض مسلماً میتواند تاثیر منفی خودش را داشته باشد.»
او برای مشخصتر شدن نتایج منفیِ این تبعیض به ترکیب گروه نوازندههای خوانندههای معروف موسیقی پاپ یا مردمپسند اشاره میکند. این قبیل گروهها معمولاً کنسرتهای متعددی در شهرهای مختلف کشور برگزار میکنند و احتمالاً به منظور پیشگیری از مشکلات احتمالی در برخی شهرها، با ترکیبی تماماً مردانه کارشان را پیش میبرند. «این روزها میبینیم که تمام اعضای این گروهها یکدست مردانه شدهاند و زنها معمولاً جزء اعضای این گروهها نیستند. من هم مثل همهی موزیسینهای دیگر امیدوارم که این قوانین روزی درست شود.»
کهزادی سپس به مقولهی آهنگسازی میپردازد: «اما در بخش آهنگسازی من دلیل کم بودن تعداد آهنگسازان زن را تبعیض جنسیتی یا قوانین اجتماعی مردسالارانه نمیدانم. این موضوع حتی فقط شامل ایران هم نیست، در کل [دنیا] تعداد زنهایی که وارد این رشته میشوند کمتر از مردهاست و از آن طرف هم به نسبت بیشتری تعداد زنهایی که به صورت حرفهای کار آهنگسازی را ادامه میدهند و آثارشان شنیده میشود باز کمتر از مردهاست.»
برای فهم بهتر این موضوع میتوانید مطلب «صنعت موسیقی هنوز راه درازی تا برابری جنسیتی دارد» در وبسایت مجلهی فوربز را مطالعه کنید.(۳) کهزادی البته ریشهی این اختلاف در کمیت را در تبعیض جنسیتی میبیند: «مثل خیلی از زمینهها و رشتههای دیگر، حتی امکاناتی که زنها خیلی دیرتر توانستند حق داشتن آنها و بودن در آن عرصهها را به دست بیاورند [در این اختلاف موثر است]. اما اگر داریم دربارهی زمان حال، یا نسبتاً حال، صحبت میکنیم، من با توجه به تجربهای که داشتهام چه در سالها درس و تحصیل و چه در فضای فعالیتهای کاریام، اعتقادی به وجود این تبعیض ندارم، و حرفهایی شبیه به اینکه فرهنگ مردسالارانهی جامعهی ما باعث شده آهنگسازان زن نتوانند همردیف یا بالاتر از مردها قرار بگیرند، از نظر من درست نیست. این خود اثر آهنگساز است که تعیینکننده است، نه جنسیت او.»
دربارهی پروتیوا
در تهرانِ اواخرِ دورهی قاجار، در محدودهی املاک امجدالسلطنه، در شمال ورزشگاه امجدیه (یا شیرودی فعلی) و در خیابانِ بهارِ امروزی، باغ گلی وجود داشته به نام پروتیوا. میگویند مظفرالدین شاه در سفر فرنگ گلها و گیاهانی دیده که پیش از آن ندیده بوده و برای کشت و پرورش این گونههای جدید باغبانی به اسم پروتیوا را با خودش به ایران آورده است. آن باغبان هم باغی درست کرده که به نام خودش مشهور شده. نخستین جایی که گلهای فرنگی در آن پیدا میشده و بعدها نیز به نخستین گلخانهی مدرن تهران بدل شده است.
کهزادی دربارهی ایدهی اصلی این آلبوم و عنوانش میگوید: «پروتیوا اسم یک باغ گل قدیمی در تهران اواخر دورهی قاجار است، کنار ورزشگاه امجدیهی سابق، باشگاه شیرودی فعلی، و خیلی نزدیک به جایی که من در حال حاضر زندگی میکنم. البته این باغ گل دیگر وجود ندارد و جایش یک مجتمع بزرگ بتنی در حال ساخت است. در مورد ایدهی اصلی که آلبوم پروتیوا از آن شکل گرفته، شاید بهتر است که راجع به تکتک قطعات با جزئیات بیشتر توضیحاتی بدهم تا خط سیری که میشود گفت بعضی از قطعات آلبوم را به هم متصل میکند بیشتر روشن شود. ولی قبل از آن باید از بصیر فقیهنصیری، نوازندهی پیانوی آلبوم، نام ببرم که با درک بسیار بالا و تکنیک نوازندگی قوی به بهترین شکل از پس کار بر آمد، و آتنا اشتیاقی عزیز که در یکی از قطعات ویولنسل نواخت.»
آلبوم پُروتیوا، از ۹ قطعه تشکیل شده که کهزادی برای پیانو نوشته و بصیر فقیهنصیری کارِ نوازندگیشان را انجام داده است. قطعات این مجموعه انگار بازتابی هستند از خاطرات و تصاویرِ ذهنیِ آهنگساز، از تصویرِ نقشِ طرحِ فرش در قطعهی «سرو مخفی»، تا پژواک صدایی از صد سال پیش، و تداعیِ تصویرِ محلههایی از تهران. البته حضور این آخری، یعنی تهران، در این آلبوم پررنگتر از هرچیزِ دیگری است. هم عنوان آلبوم اشاره دارد به مکانی نیستشده در این شهر و هم در بعضی از قطعاتِ آن از صداهای محیطی ضبطشدهی شهر استفاده شده، و همهی اینها تعلقِ خاطرِ آهنگساز به شهرش و محلههایی که در آنها بزرگ شده و زندگی کرده را نشان میدهد.
آلبوم با قطعهی «باده و نوا» شروع میشود. در این قطعه از قسمتهایی از دو تصنیف «باده» و «نوا» استفاده شده است که در اولین دورههای ضبط موسیقی ایرانی، در اواخر دورهی قاجار توسط کمپانی انگلیسی گرامافون ضبط شدهاند. تصنیف «نوا» در سال ۱۲۸۸ در لندن ضبط شده است و تصنیف «باده» در ۱۲۹۱ در تهران. «من هم فایل صوتی این دو تا تصنیف را از آرشیو موزه موسیقی گرفتم. بنابراین بارزترین مشخصهی این قطعه وجود همین صداهای متعلق به بیش از یک قرن پیش است، و من هم برای نوشتن بخش پیانو به سادگی از همین تمها و ملودیها استفاده کردم، و خب گاهی بخش پیانو از خط تصانیف دورتر رفته و بسط و گسترشی داشته، ولی باز برگشته به همان نقطه. تمام سعی من بر این بوده که بخش پیانویی که امروز در استودیو ضبط میکنیم از صداهایی که متعلق به بیش از صد سال پیش است از هم جدا شنیده نشوند و این بخشهای پیانو و تصنیفها که از پس بکدیگر میآیند و حتی گاهی روی هم قرار میگیرند، مثل یک آنسامبل صدا بدهند، و درواقع یک قطعهی جدید از دل تصنیفهای قدیمیمان متولد شود.»
کهزادی سپس به قطعهی دوم آلبوم میپردازد. «نوایی» که پیش از اینکه پیشنهاد انتشار این آلبوم از سوی نشر تِلِسک مطرح شود برای سولو ویولن نوشته شده بود و با نوازندگی خود کهزادی ضبط هم شده بود. بعد از اینکه تصمصم گرفت این قطعه را هم در میان قطعات آلبوم قرار دهد فکر کرد که چون تم اصلی برای ویولن نوشته شده، قاعدتاً باید تبدیل بشود به یک دوئت ویولن و پیانو، به این ترتیب که پیانو همراهیکنندهی بخش ویولن باشد. این کار اما «خیلی زمان برد و تمام تلاشها ناامیدکننده بود. حتی رسیدم به جایی که کلاً میخواستم این قطعه را حذف کنم، اما در آخر به این نتیجه رسیدم که ماهیت این چیزی که نوشتم یک قطعهی سولو است. بنابراین تمام چیزی که بود را کنار گذاشتم و از نو نوایی را برای سولو پیانو نوشتم. اما در تلاشهایی که برای اضافه کردن پارت پیانو به ویولن انجام داده بودم، قسمتهای جدیدی بوجود آمد، که در قطعهی اولیه وجود نداشت و میتوانم بگویم که قطعهی جدید نوایی ورژن کاملتری شد از قطعهای که پیشتر برای ویولن نوشته بودم. به این ترتیب نوایی برای سولو ویولن طبق همین نوایی جدید که در آلبوم هست تغییر کرد و کاملتر شد، و بزودی هم یک نوازندهی فوقالعادهی ویولن قرار است که نوایی جدید نسخهی ویولن سولو را اجرا کند.» او سپس به عنوان این قطعه اشاره میکند و میگوید که آن را بر اساس ترانهی معروف نوایی نوشته است، گرچه فقط در بخش انتهایی قطعه این تم را به شکل واضح میشنویم.
«نیریزان» اما قطعهای است که آلبوم بخاطرش وجود دارد. قطعهای که مورد پسند ناشر واقع شد و به قول خود کهزادی «ورق شانس» او بود. این قطعه در ابتدا برای پیانو نوشته شده و ضبط شده و حتی همراه با یک ویدئو به صورت محدود منتشرش شده بود. وقتی مدیر نشر تِلِسک آن را شنید به کهزادی پیغام داد که اگر قطعات مشابه دیگری هم دارد که بشود از مجموعشان یک آلبوم شامل آثار پیانویی تهیه کرد، مایل به انتشارش آن است. «و اینطوری شد که در یک پروسهی فشرده تمام تمها و ملودیها و قطعات نیمهکارهای که رها شده بودند و این قابلیت را داشتند که در این آلبوم جا بگیرند، کامل شدند و قطعات جدیدی بوجود آمد و آلبوم بسته شد.»
صدای جای خالی چیزها
قطعهی چهارم قطعهای است همنام آلبوم، یعنی باغ پروتیوا. «بنابراین شاید برای ایدهی کلی و اصلی پشت آلبوم باید به این قطعه نگاه کنیم. وقتی من شروع کردم به جمع کردن آلبوم، این قطعه را در دست داشتم و بر روی آن کار میکردم. بعضی قسمتهای اصلی و ملودیها و تمهای اصلی این قطعه وجود داشت، و ایدهی کلی پشت تمام این تمها و موتیفها که استفاده کرده بودم تهران قدیم بود، یعنی ذهنیتی که قطعه بر اساس آن شکل گرفت [تهران قدیم بود].»
و بدین ترتیب شاید بتوان این قطعه را با قطعهی اول و دو قطعهی آخر آلبوم در یک خط موضوعی به هم متصل کرد. «باغ پروتیوا اولین قطعهای است که برای این آلبوم کامل شد، و میتوانم بگویم از نظر عناصر موسیقی مثل فرم، رنگآمیزیِ هارمونی، یا نحوهی به کارگیری موتیفها و تمها در جملههای کوچک یا جملههای طولانی موسیقی، درواقع نمایندهی بیان موسیقیایی آلبوم است، و اگر بخواهم محبوبترین قسمت آلبوم را از نظر خودم بگویم؛ همین قسمت پایانیِ باغ پروتیوا است، یکونیم دقیقهی آخر آن که مثل یک کادانزا شروع میشود و با استفاده از موتیفهای اصلی قطعه اوج میگیرد.»
در این آلبوم تداعی خاطرات و تصاویرِ ذهنیِ آهنگساز به خیابانها و مکانهای نیستشدهی شهر محدود نمیشود و در «سرو مخفی» و «شِلیرا» به طرح نقش فرش و لالهی واژگون میرسد. سرو مخفی نام یکی از نقوش فرش دستباف تبریز است که بههنگام کار بر روی یکی از قطعات این مجموعه مدام در ذهن آهنگساز تداعی میشده است. در این قطعه برای اولینبار صدای زهی وارد آلبوم میشود و در کنار پیانو قرار میگیرد. «یک صدای الکترونیک هم داریم که موقعی که روی قطعه کار میکردم هروقت میرسیدم به این قسمتها این فرکانس را میشنیدم. اول فکر میکردم باید از جنس صداهای قطعه باشد و با صدای پیانو چندین صدای مختلف هم ساختم، ولی در نهایت به این نتیجه رسیدم که جنس این صدا باید نسبت به صداهایی که در قطعه میشنویم بیگانه باشد. بخاطر همین این صدا در واقع یک موج سادهی سینوسی است، که منشاء سازی ندارد، یعنی یک صدای خالص الکترونیک است، که با اسیلاتورهای [یا نوسانسازهای] کامپیوتر ساخته شده است.»
شِلیرا، یا همان لالهی واژگون در زبان کردی، والسی ساده است برای کودکی. صدای خنده و بازی کودکان در شهر ضبط شده و روی آن قرار گرفته است. «البته باید بگم این قسمت کار اصلاً پروسهی آسونی نبود و به چندین پارک و زمین بازی رفتم تا آخرسر رسیدم به اون صداهایی که دوست داشتم.»
در دفترچهی آلبوم مقابل قطعهی ششم نوشته شده است «نوآن (برای پروتیوا)». نوآن در یکی از آلبومهای مشترک قبلی کهزادی وجود داشت. تِمی حدوداً یکونیم دقیقهای برای ویولنِ تنها. دقیقاً همان تِم اینبار دستمایهی دونوازیِ پیانو ویلون قرار گرفته، بسط و گسترش پیدا کرده و تبدیل شده به یک قطعهی کامل ششونیم دقیقهای. «در بخش پیانو بخصوص نیمهی اول قطعه، یک سری صداهای اِفِکتیو داریم، پیانو پیانوی Prepared یا پیانوی از قبل آماده شده نیست، ولی با میوت کردن و خفه کردن سیمها با انگشتها، یا تکنیکهایی مثل گرفتن سیمها با دست و کوبیدنِ کلاویه، یا زخمه زدن به سیمهای پیانو، نواخته شده. قطعه کاملاً آکوستیک و قابل اجرا است. گرچه که موقع ضبط در استودیو بخاطر نحوهی میکروفونگذاری نمیتوانستیم مثل وقتی که قطعه در سالن اجرا میشود عمل کنیم، و مجبور شدیم یک سری تکنیکها را جدا ضبط کنیم و بعد طبق پارتیتور صداها را بچینیم سر جای خودشان. ولی من خیلی مشتاقم و امیدوار، که بشنوم وقتی این قطعه در سالن به صورت زنده اجرا میشود چطور صدا میدهد.»
بغیر از «باده و نوا» در «مجنونی» هم ردی از موسیقی ایرانی در آلبوم به گوش میرسد. دوئت ویولنسل و پیانو که قسمتی از موتیفِ اصلی مقام مجنونی در آن استفاده شده است و به صورت تکرارشونده در خلال قطعه شنیده میشود. «درواقع نوازندهها هربار بهصورت بداهه این قسمت از مقام مجنونی را مینوازند. در پارتیتور هم بهصورت باکسهای بداههنوازی برای نوازندهها مشخص شده. البته مقام مجنونی در اصل شامل فواصل ربع پرده است، که در اینجا چون ساز پیانو داشتیم حتی در ویولنسل هم از این فواصل استفاده نکردیم.»
و در نهایت دوباره بر میگردیم به تهران، با «از میان گلها»، که یک بداههنوازی ساده است. بداههای در حالوهوای قطعهی چهارم آلبوم، باغ پروتیوا، که حتی یکی از موتیفهای اصلی آن را چندباری تکرار میکند. قطعهای که از نظر سازندهاش یک Sound Map یا نقشهی صوتی است. «درواقع صداهای ضبط شدهی محیطی که [در این قطعه] به موازات صدای پیانو و همارزش با آن قرار میگیرد، این قطعه را برای من تبدیل به یک نقشهی صوتیِ همراهشده با موسیقی میکند. انگار صدای این کوچهها و خیابانها، که از محلهی کودکیام سمت آبان جنوبی، تا خیابان ایرانشهر و دور میدان فردوسی و باغ هنرمندان و جایی که الان زندگی میکنم و باغ پروتیوا ضبط کردهام، ایدهی اولیهای که آلبوم از آن شکل گرفته را به سرانجام میرساند. تضادی که در عنوان قطعه هست را خیلی دوست دارم. بین نام قطعه (از میان گلها) و اشارهای که به آن تصنیف قدیمی دارد، و باغی که دیگر وجود ندارد، و به جایش صدای شلوغی شهر و ماشینها و آدمهاست.»
پینوشت:
۱. نگاه کنید به «زنکشی در موسیقی ایران» / نگاهی به سکوت بانوان در سالهای اخیر / سما بابایی / شبکه آفتاب / شماره ۴۸ / شهریور و مهر ۱۳۹۸
۲. نگاه کنید به «مهجوری مشغولِ فعلِ منفور» / دربارهی سختیهای زن بودن و اهنگسار بودن / نگین زمردی / شبکه آفتاب / شماره ۴۸ / شهریور و مهر ۱۳۹۸
۳. The Music Industry Still Has A Long Way To Go For Gender Equality / Caitlin Kelley / forbes.com