خیلیها دوست دارند رمان بنویسند، هر کدام هم دلیلی برای خودشان دارند. یکی میخواهد مشهور بشود، یکی میخواهد پیامش را به دیگران برساند، یکی میخواهد پول دربیاورد و یکی هم دلش میخواهد کتابی نوشته باشند. اما بیشتر وقتها ناشران تمایلی ندارند نوشتههای نویسندگان ناشناخته را چاپ کنند، بهویژه اگر خیلی جوان باشند. اینجا با کمک چندتایی منبع اینترنتی در این باره، برخی توصیهها را برای نوشتن رمان ارائه میکنم، بلکه با رعایت آنها ناشری پیدا شود کتابتان را چاپ کند.
۱ ـ اول از همه موضوعی پیدا کنید که برای خودتان جالب باشد اما مردم هم بخواهند آن را بخوانند.
اگر به موضوعی علاقه ندارید فقط به این علت که موضوع پرطرفداری است سراغش نروید. میتوانید از کتابهای دیگر ایده بگیرید اما هیچوقت از روی آنها کپی نکنید. در این کار هیچ خلاقیتی نیست، از نظر اخلاقی درست نیست، و ممکن است از شما شکایت هم بکنند. بهخاطر داشته باشید که مردم کتابهای جدید را میخرند و میخوانند چون دنبال ایدههای جدید هستند، ایدههایی که برایشان جالب باشد؛ آدمها دلشان نمیخواهد چیزی را که قبلاً نوشته شده دوباره بخوانند.
۲ ـ عنوانی هماهنگ و جذاب برای داستانتان پیدا کنید.
داستانتان دربارهی هر چه هست باید عنوانی متناسبش پیدا کنید که وقتی مردم کتاب را پشت ویترین کتابفروشی دیدند جلب بشوند. انتخاب عنوان بستگی به نوع داستان دارد، اگر ماجراجویانه است بکوشید عنوان داستان شاد باشد، اگر عاشقانه است نامش را رمانتیک انتخاب کنید، و اگر داستان وحشتناک است نامی با مضمون مرگ یا ترس یا نامی شوم برایش انتخاب کنید.
۳ ـ جملهی آغازین؛ بخشی که انگار همه با آن مشکل دارند.
باید با جملهی آغازین خیلی خوبی شروع کنید. جملهی آغازین باید جذاب، توصیفی، تخیلی، و اصیل باشد. فرض کنید آغاز داستان شما این است: «همه میدانستند که کارخانهی مواد شیمیایی جن دارد.» آیا شما دوست دارید این داستان را بخوانید یا سراغ داستان سرزندهتری میروید؟ سعی کنید چندین لغت توصیفی به جملهای که در ذهن دارید اضافه کنید، لغاتی که خوانندگان را جذب کنند. مثلاً میتوانید جمله را اینطور بگویید: «سرمای سایهی شوم کارخانهی مواد شیمیایی متروک پشتم را لرزاند و مرا یاد تمام داستانهایی انداخت که مردم دربارهی کارگرهای بیچارهای میگفتند که به سرشان زده.» کدامشان شما را بیشتر جلب میکند؟
۴ ـ بعد از نوشتن جملهی آغازین فکر کنید که میخواهید داستانتان چقدر طول داشته باشد.
رمان برای نوجوانان نه تا سیزدهساله معمولاً حداکثر دویست صفحه است. رمانهایی که برای بزرگسالان نوشته میشوند ممکن است بیشتر از هزار صفحه هم باشند، اما حواستان باشد خواندن آن خیلی سخت میشود. فکر کنید که دارید کتاب را برای چه مخاطبی مینویسید، بچهها یا بزرگترها، نوجوانان یا کودکان، سالمندان یا خانوادههایی که برای بچههایشان کتاب میخوانند.
۵ ـ بنویسید.
عناصر تعجبآور، تعلیقهایی که خوانندگان را ترغیب کنند ادامهی داستان را بخوانند، جزئیات و توصیفها، شخصیتهای منحصربهفرد، تکههای خندهدار، ترسناک، و غمگین اضافه کنید تا داستانتان قوام بیابد.
۶ ـ اگر قصد دارید داستان دنبالهدار بنویسید، آخر داستان به معنای «پایان» نیست.
نکتهی جالبی را در پایان داستان بگنجانید که خوانندگان ترغیب شوند ادامهی داستان را بدانند، تعلیق ایجاد کنید تا بتوانید داستان بعدی را شروع کنید. اگر قصد دارید داستان را کلاً تمام کنید، پایانبندی را توصیفی و هیجانانگیز کنید و آن را با «تا آخر عمر به خوبی و خوشی با هم زندگی کردند» نبندید. قرار است رمانتان حتماً پایان خوشی داشته باشد؟ نه لزوماً، هر جور که دلتان میخواهد تمامش کنید، دلتان میخواهد شخصیت بمیرد یا آدمفضاییها او را بدزدند؟ مختارید. اگر میخواهید شخصیتها عاشق شوند و ازدواج کنند یا سگ غولپیکری با دندانهای تیزش قهرمانتان را تکهتکه کند، داستان خودتان است. به خاطر داشته باشید هیچکس دیگری نمیتواند داستان شما را بهخوبی خودتان تمام کند. همهاش تخیل خود شما است.
۷ ـ کتاب را الکی به اولین کسی که میبینید تقدیم نکنید.
چه کسی الهامبخش شما بوده که چنین کتابی بنویسید؟ چه کسی در این کار کمکتان کرده است؟ آیا آن را برای کسی نوشتهاید تا با دادن این هدیه غافلگیرش کنید؟ آیا آن را برای فرزندان یا همسایههایتان نوشتهاید؟ آیا میخواهید از آدمهای متعددی تشکر کنید؟ در این صورت میتوانید، بهجای تقدیمنامه، فهرست کسانی را که نوشتن کتاب را برای شما میسر کردهاند ذیل «تشکر ویژه» بیاورید.
۸ ـ چاپ کردن اولین کتابتان ممکن است خیلی دشوار باشد.
ممکن است مدتهای مدید دنبال ناشر بگردید و کسی کتابتان را چاپ نکند، اما به حرف آدمهایی توجه نکنید که میگویند کتابتان ارزشی ندارد و هرگز چاپ نخواهد شد. اگر هیچ ناشری قبولش نکرد، میتوانید آن را به مجلات بدهید تا منتشرش کنند. نامتان که شناخته شود امکان پیدا کردن ناشر بیشتر میشود.
چند توصیه:
ـ مطمئن شوید که سروشکل داستانتان درستودرمان باشد.
ـ هنگام حل معما به خطراتی احتمالی فکر کنید که ممکن است قهرمان داستان با آنها مواجه بشود. مثلاً اگر ماجرا در فصل زمستان در کوهستان اتفاق میافتد ممکن است ریزش بهمن ایدهی خوبی باشد.
ـ هنگام نوشتن داستانتان از چیزهایی که حواستان را پرت میکنند دور بمانید.
ـ اگر مدت زیادی کار نکنید، علاقهتان را از دست میدهید. پس یا به نوشتن ادامه بدهید یا کتاب بخوانید تا شرایط نامطلوب بگذرد. فقط نگذارید زیادی طولانی بشود چون ممکن است حتا ایدههایتان را هم فراموش کنید.
ـ یادتان باشد که هر روز بنویسید، حتی اگر خیلی خستهکننده باشد. اگر یک روز ننویسید ممکن است منجر به این بشود که یک هفته ننویسید، بنابراین ایدههای بسیاری را که قبلاً داشتید فراموش میکنید.
ـ حتماً دربارهی چیزی بنویسید که به آن علاقمندید. فقط در این صورت است که میتوانید مفصل به جزئیات بپردازید.
ـ نوشتن باید برایتان کاری مفرح باشد و خودتان هم باید به اندازهی خوانندگانتان، کتابتان را دوست داشته باشید.
ـ چارچوب داستان را مشخص کنید، اما آغوشتان باز باشد چیزهایی هم که انتظارشان را ندارید بیایند و شما را شگفتزده کند. خیلی وقتها «چرخش طرح داستان» راهی را میرود که حتی خود شما هم توقعش را ندارید.
ـ بکوشید داستانتان عمق داشته باشد.