دود اگزوز ماشینهای خیابان کریمخان در زمزمههای پیادهرو میخزد و میان مکث عابران متوقف میشود: دارو میخریم… دارو… دارو هست… نیست… ردیف صندلیهای داروخانه ۱۳ آبان پر است، بعضیها ایستادهاند. هر بار شمارهای خوانده میشود و کسی از جا برمیخیزد. شمارهها به هزار رسیدهاند. هزار و یک… زن چادر مشکی…
ادامه