ننویس

جغول و بغول از توی سایه‌ی دیوار بیرون آمدند. گردن نداشتند و دندان‌هایشان یکی در میان ریخته بود. یک بچه آمده بود توی خرابه‌ی آنها و لای آشغال‌ها را می‌جورید. جغول داد زد: «اوهوی بچه! چی‌کار می‌کنی اونجا؟» بچه رنگش مثل گچ دیوار پرید. چشم‌هایش بیشتر توی گودی کاسه‌شان غرق…

ادامه

نامه به کودکی که کاش همین روزها زاده شود

معمولاً در همان صفحه‌ی اول ضربه‌اش را می‌زند. پلنگی می‌خواهد ماه را بدزدد، آقاغوله آمده مادر و دختری را بخورد، زرافه‌ای تبدیل شده به یک مجتمع مسکونی، بچه‌غولی سر کلاس درس نشسته، یک سوسمار توی اتاق دختربچه‌ای لم داده. صاف از ابتدای قصه از مخاطبش، از کودک، می‌خواهد همه‌ی دیده‌ها…

ادامه

پاسخ‌گویی در یک رژه‌ی هماهنگ

پرسش این است: چرا برای کودکان این‌جوری می‌نویسی؟ یا: فکر می‌کنی کتاب‌هایت مناسب کودکان باشند و به دردشان بخورد؟ یا: آیا کودکان می‌توانند این کتاب‌ها را بفهمند؟ و «پاسخ» همیشه مجبور است طولانی‌تر باشد. پرسش‌هایی این‌چنین در خودشان هیچ تمایلی به فکر کردن ندارند. از فرهنگ و نگاهی مسلط، همیشگی،…

ادامه

خودت را بنویس

داستان­هایش ترکیبی از فضای فانتزی و سورئال است؛ به قول هدا حدادی، تصویرگر یکی از کتاب‌هایش، اگر نقاش بود ترکیبی می‌شد از دالی و شاگال. نوید سیدعلی‌اکبر می‌گوید از هفت‌سالگی نوشتن را شروع کرده، داستان دوتا گل را نوشته که یکی مغرور بود و دیگری کوچک و طفلکی. گل مغرور…

ادامه