باغهای خرما یکیدرمیان سوختهاند. سالهاست که برف بر پیشانی این خاک ننشسته. آسمان جان میکند تا بر شانههایش ببارد. چاههای عمیقش تشنهاند. خیلی از مردها دستِ زنوبچه را گرفتهاند و رفتهاند جایی که آب باشد و نان. هستند خانههایی در روستاهایش که هنوز توالت ندارند. چهرهی آدمها را آفتاب برشته کرده است. دلیری، که تاولِ دستهبیل بر جان دستهایش نشسته، یکی از اهالی همین منطقه است. روستای شهید دهقانپور، در دهستان جهادآباد، از توابع شهرستان عنبرآباد در جنوب استان کرمان، ۱۲۰ خانوار و نهصد نفر جمعیت دارد که از این جمعیت حدود پنجاه خانه، شامل زکات واجب هستند.
میگوید: «سال گذشته حدود سه میلیون تومان زکات در این روستا جمعآوری شد.» دلیری عامل زکات این روستاست، حلقهی واسط ستاد زکات و روستاییان. آفتاب بههرزحمت از لای شاخوبرگ نخلها خود را به کف خاکی نخلستان میرساند. سایهروشن نخلها بر صورتش نشسته.
اما زکات
جادهی کرمان به قلعهگنج راوی تاریخ است. از باغِ آرزوهای شازدهی قجر میگذرد، مسافر را میبرد به سههزار سال قبل از میلاد، به تپههای باستانی کُنارصندل و به شهر آدمکوچولوها که کلنگ بیاحتیاطِ کارگرِ حفّار سر مجسمهی باستانی را از تنش جدا کرده. میرود و میرسد به کوههای هزار با قلهی چهارهزار و پانصدمتریاش. مثل تختهی سفیدی است که بیهوا شکسته باشد. جاده حملهی ترکانِ سلجوقی را به یاد میآورد که تاختند و بلوچها را به جایی خشکتر راندند. پیچدرپیچ همین جاده به جنوبیترین شهرِ بزرگترین استان کشور میرسد: قلعهگنج که هیچ نشانی از اسمِ پرطمطراقش ندارد. یکیدو تا خیابانِ عریض و تازهآسفالتشده است که غروب ازراهنرسیده به خواب میروند. به روستای چلپایی در بخش مرکزی قلعهگنج در چهارصدوچهلوپنجکیلومتری کرمان رسیدهایم. گَردِ نقرهای آفتاب روی برگهای کمرمق درختها نشسته است.
مدرسهی باقرالعلوم میزبان بچههای کلاسهای راهنمایی است. بچهها ردیف نشستهاند در کلاس کوچکی که رنگی به رخ ندارد. دخترها، یک ردیف، تهِ کلاس نشستهاند و پسرها ردیفهای جلویی را پر کردهاند. یکییکی خودشان را معرفی میکنند: «بهنام خدا طاهره سالاری، بهنام خدا ابوذر خادمی، بهنام خدا محمد آزاد.» یکیشان با کلمات نامفهوم میگوید من نمیتوانم. لال است. مدرسه دستشویی ندارد و بچهها از توالت مسجد استفاده میکنند. حجتالاسلام محمد سلیمانی، مسؤول ادارهی زکاتِ جنوب استان کرمان، وارد کلاس میشود. سلام و احوالپرسی میکند و میپرسد: «کی میتونه بگه زکات چیه؟» همهمهای برپا میشود و آخرسر یکی از دخترها میگوید: «نسبت به مالی که داشتیم یا محصولی که کاشتیم زکات بدیم.»
سلیمانی حرفهای دخترک را تکمیل میکند: «زکات از دستورات اسلامی و یکی از فروع دین است و در مورد چیزهایی وضع شده که انسان آنها را با کمک طبیعت به وجود میآورد. زکات بر نُه چیز واجب است.» علیرضا میپرد وسط حرفش: «گندم و جو و خرما و کشمش و طلا و نقره و گوسفند و گاو و شتر.»
نه ماه، ده میلیارد
از دفتر معاونت توسعهی مشارکتهای مردمیِ کمیتهی امداد امام خمینی (ره) استان کرمان تا حمام گنجعلیخان راهی نیست. محمدکاظم رجایی، رئیس این معاونت، از پشت میزش بلند میشود و کمی اینطرفتر مینشیند. آستینهای پیراهنِ سفیدش را بالا زده و آمادهی وضو گرفتن است. روز دارد به نیمه نزدیک میشود. هیتِر برقی بالای سرِ مصطفی طاهری، رئیس ادارهی زکاتِ استان کرمان، وزوز میکند. رجایی از سه اداره نام میبَرد که زیرمجموعهی آن معاونت هستند: ادارهی امور اجرایی مشارکتها، ادارهی شبکههای مردمی و مؤسسات عامالمنفعه، و ادارهی زکات. «سی روحانی در ۲۳ ادارهی زکات سراسر استان مستقر هستند.»
از قانون زکات میگوید که «به تأیید مقام معظم رهبری هم رسید». عمر این قانون کمی بیش از سه سال است و در آن نمودار تشکیلاتیِ ستاد زکات کشور کاملاً مشخص شده، مثل هرجای دیگر: شورای مرکزی زکات کشور در صدر است که ریاستِ آن را نمایندهی ولی فقیه بهعهده میگیرد. بعد از او هم مسؤولیتها به ترتیب ادامه مییابند: شورای استان، شورای شهرستان و شورای بخش. رئیس هر کدام از این شوراها هم امامجمعهها هستند. مسؤولیت اجراییِ شورا در قانون به کمیتهی امداد سپرده شده است. رجایی گرمِ صحبت است. سخنگویی حرفهای است. بهموقع مکث میکند و بهموقع از زبان بدن برای بیان بهتر استفاده میکند. انگار حرفهایش را از قبل برای چنین روزی طبقهبندی کرده باشد: «کرمان چهار اقلیم دارد و هر اقلیم فرهنگ خودش را. کلوتهای کرمان گرمترین نقطهی کرهی زمین هستند و چند کیلومتر بعد لالهزار را داریم که دومین منطقهی مرتفع ایران از سطح دریاست. اینها تفاوت فرهنگی ایجاد میکند و باعث میشود اجراییاتِ ما، با آنچه بخشنامه ابلاغ میکند، فرق داشته باشد.» از خشکسالی میگوید که امان مردم را بریده و توانشان را برای کشاورزی ضعیف کرده. «مهاجرت افزایش یافته و حتی در بحث زکات هم تأثیر گذاشته.»
اقلیمهای متفاوت استان کرمان باعث شده زکاتِ واجب به همهی مناطق تعلق نگیرد. مثلاً رفسنجان که پر از باغات پسته است، محصولی ندارد که شامل زکات واجب شود. پس «پا را فراتر گذاشتیم و از زکات واجب رسیدیم به زکات مستحب. اگر همین مردم رفسنجان زکات مستحبی بدهند، هیچ فقیری در آن منطقه باقی نمیماند».
نقشهی کرمان را با دستهایش در هوا میکشد و به جنوبیترین نقطهی آن اشاره میکند. «هرچه به مناطق محرومتر میرویم، میزان مشارکتها در پرداخت زکات بیشتر میشود. یعنی اعتقاداتشان ویژه است. البته شمال و جنوب و شرق و غرب نداریم. همهی مردم معتقدند اما در مناطق محروم از خط قرمزهای شرعی گذر نمیکنند چون مسائل روز به آنجاها نمیرسد.» بعد قلعهگنج و روستاهایش را مثال میزند که از محرومترین نقاط کشورند. «الآنش را نبینید که آباد شده و خیابان دارد. ده سال پیش اینطور نبود.» چشمهای رجایی برق میزند وقتی آمار تصاعدیِ پرداخت زکات در استان کرمان را اعلام میکند: «توفیقات خوبی داشتهایم. در ۱۳۹۱ سه میلیارد تومان، ۱۳۹۲ هفت میلیارد تومان و نهماههی نخست ۱۳۹۳ هم ده میلیارد تومان.» آمار زکات کل کشور هم بنا به اعلام حسین نبیلو، دبیر شورای زکات کشور، از رشد تصاعدی میزان زکات خبر میدهد: «براساس برنامهی مصوب شورای مرکزی زکات کشور و مجلس شورای اسلامی، جمعآوری ۲۳۰ میلیارد تومان زکات در کشور برای سال جاری هدفگذاری شده بود، اما خوشبختانه تا پایان نهماههی امسال چهارصد میلیارد تومان زکات در کشور جمعآوری شده است.» رجایی سکان سخن را به طاهری میسپارد: «بقیهاش دیگر هنر حاجآقا است.»
مسؤولان کمیتهی امداد و ادارهی زکات همه همدیگر را «حاجآقا» خطاب میکنند. طاهری از اجراییات و مراحل مختلف زکات میگوید. در کل استان، نود نفر مبلّغ مقطعی زکات بین چهار تا شش ماه فعالیت میکنند. هجده روحانی هم بهصورت ثابت مسوؤلیت ادارههای زکات شهرستانها را بهعهده دارند و در کنارشان پانزده نفر سربازطلبه حضور دارند؛ هر شهرستان یک سرباز. این را که میگوید، لبخند نرمی بر گونههای رئیس جوان مینشیند: «همه فکر میکنند آخوندها سربازی نمیروند. این هم سندش.»
مصارف زکات
در فاصلهی کوتاه قلعهگنج و چلپایی روی تپههای نرم کنار جاده، بزرگ نوشتهاند: «پرداخت زکات جان و مال را پاکیزه میکند.» چلپایی، با آن اسم عجیبش کوچه ندارد؛ خیابان هم ندارد. چند خانهی محقر، بینظم و بیترتیب کنار هم ساخته شدهاند. انگار چند قوطیکبریت از دستان عابری حواسپرت بیهوا افتاده و پخش شده توی این زمین خدا. غلامرضا حسنخانی، دستیارِ مدیرکل کمیتهی امداد استان کرمان در جنوب، مسجد امام حسن مجتبی(ع) را نشان میدهد که تازه ساختش تمام شده. میگوید: «کل پول این مسجد از زکات درآمده. کارهای عمرانی دیگری هم مثل ساخت کتابخانهی مسجد و آشپزخانه با پول زکاتی ساخته شده که از مردم جمعآوری شده. حدود دویست میلیون تومان هم هزینهی ساخت این مسجد شده که در طول سالها جمع شده است.» سلیمانی میگوید همین که مردم بهچشم میبینند زکاتشان صرف چه شده توفیقات ما را در کار زکات بیشتر کرده. و بعد مصارف زکات را، که در شرع آمده، بهترتیب اولویت برمیشمرد: رسیدگی به فقرا و مساکین، به کسانی که برای زکات تلاش میکنند(عاملین)، در راه تثبیت عقاید و جذب قلوب مردم، برای آزادسازی بردگان، بدهکارانی که توان پرداخت بدهی خود را ندارند، سبیلاله (کارهای عامالمنفعه) و ابنالسبیل (درراهماندگان).
حسنخانی میگوید در این منطقه در موارد مصرف زکات کارهای عامالمنفعه بیشتر توی بورس است، مثل ساخت و تعمیر و بازسازی مسجد، خانهی عالِم، روشنایی معابر، پل و غسالخانه.
معصومه وسط روستا ایستاده کنار دختر جوانی که زیر درخت لختی نشسته و سوزندوزی میکند. خودش سیوپنجساله است و دستهایش پنجاهساله. معصومه ما را بهاصرار به خانهاش میبرد. دو اتاق کوچک، در یکی طاقچهای با گلهای مصنوعی و عکس شوهر مرحومش. سقف خانه آب داده و با هر باران از زیر در آب به داخل میریزد و فرشها را تر میکند. زیر و روی فرش پشت در مشمع کشیده. میانهی اتاق میایستد. آفتاب بر قاب طاقچه و قامت زن میتابد. میگوید من تنها هستم و هیچ کسی را ندارم. پنجاه هزار تومن از کمیتهی امداد میگیرم. در اتاق دیگر روی زمین چند جعبه گذاشته و مقداری خرتوپرت. این چند جعبه حکم مغازه را دارد برای زن. از شهر میآورد و میفروشد. مغازهای در حد چند جعبه. معصومه میگوید پولی برای بنایی ندارد. درخواست کمک دارد. میگوید به آنها بگویید به من کمک کنند. حسنخانی نگاهی میاندازد به خانه و میگوید: «تعلق نمیگیرد حاجخانم.»
هر ۳۵۰ میلیون تومان یک مبلغ
حجتالاسلام امیری مبلّغ زکات است. موظف است در هر ماه به ششصد نفر، چهرهبهچهره، زکات تبلیغ کند و سه جلسهی عمومی هم در مسجد یا محل اجتماعات روستاها بگذارد و احکام و مسائل زکات را به مردم آموزش بدهد. او یکی از هجده هزار روحانیای است که در سراسر ایران به این کار مشغولند. امیری اگر بتواند به حدنصابِ وظایفش برسد، حداکثر چهارصدهزار تومان دستمزد میگیرد. کم نیست؟ سلیمانی جواب میدهد: «این طلبهها کارهای دیگری هم مثل مسجد و منبر دارند. بعدازظهرها یا عصرها که سرشان خلوت میشود میروند به چند روستایی که برایشان تعیین شده و به بحث زکات میپردازند.» مبلّغ زکات به جاهایی مأمور میشود که مجموع درآمدش دستکم ۳۵۰ میلیون تومان باشد. «شهرستان قلعهگنج هنوز به این میزان درآمد نرسیده است. پس نمیتوانیم مبلغ ثابت داشته باشیم.» مبلّغها با کسانی حرف میزنند که عامل زکات، قبلاً، شناساییشان کرده باشد. عامل زکات رابط اجرایی مبلّغ و منطقه است که در هر منطقه با مشورت اهالی روستا، دهیار، عالِم روستا و شورای ده انتخاب میشود.
چهرهی مرد کشاورز بیشتر از شصت سال میزند اما خودش میگوید «حدود پنجاه سال» دارد. دستهایش را جلو شکمش قفل کرده و حرف میزند: «من زکاتم را هر سال پرداخت میکنم.» دلیری قبل از عملیات شناسایی آموزش دیده که خرما، وقتی به ۸۴۷ کیلو و ۲۵۰ گرم رسید، شامل زکات میشود. امیری میگوید: «خب البته بسته به سختی آب میزان زکات هم فرق میکند. مثلاً اینجا که چاه میزنند و دستی آبیاری میکنند، یکبیستمِ این مقدار باید برای زکات پرداخت شود. اگر سختیِ آب نباشد، مثل زمینهایی که با آب باران تغذیه میشوند، یکدهم این مقدار باید صرف زکات شود.» سلیمانی حرفهای امیری را تکمیل میکند: «البته مراجعِ مختلف نظراتی دربارهی هزینههای کشاورزی هم دارند. مثلاً برخی گفتهاند هزینههایی مثل دستمزد کارگر باید از مبلغ زکات کم شود.» حرفهایش را سادهتر میکند: «هر یک میلیون، پنجاه هزار تومان. هر یک تُن، پنجاه کیلو.» مرد کشاورز از جایش تکان نمیخورَد. هر نخلش سالانه متوسط هشتاد کیلو خرما میدهد و کیلویی سههزار تومان میفروشد.
مقدار محصول برپایهی خوداظهاریِ کشاورز یا دامدار محاسبه میشود و عاملان زکات و مبلغان «حق تجسس ندارند». واجدشرایطهای زکات هم به هرکسی که دلشان خواست میتوانند زکات پرداخت کنند. اما هیچ سازمان رسمی، بهجز کمیتهی امداد، حق ورود به این قضیه را ندارد. «تا همین چند سال پیش، در فصول برداشت محصول، سیدها و دراویش میرفتند به روستاها و از مردم زکات میگرفتند. الحمدلله با تبلیغها و آموزشهایی که در چند سال اخیر صورت گرفته، مردم آگاهتر شدهاند و دیگر میدانند که پرداخت زکات به سید حرام است.»
پول زکات کجا میرود
دلیری سبدها و کارتنها را جابهجا میکند. ادارهی زکات این کارتنها را به او داده تا زکات محصول را با حضور مبلّغ از مردم بگیرد. مرد کشاورز زکات خرماهایش را، که از قبل آماده کرده، میچیند توی جعبهها. بار وانت میکنند و میبرند در بازار بهقیمت روز میفروشند. پول حاصل از فروش را به حساب مسجد روستا میریزند. هیأت امنای مسجد جلسه میگذارند و تصویب میکنند که پول باید صرف ساخت خانهی عالم شود. با امضای آنها پول از حساب خارج میشود و طبق شرع اسلام، در همان منطقه، هزینه میشود: «از نظر شرعی اجازه نداریم پول زکات را جای دیگری هزینه کنیم.»
بیشترین محصول مناطق روستایی خرما و گندم است. اما در مناطق عشایرنشین زکات دام هم وجود دارد که محاسبهی آن فرمول خاصی دارد: چهل گوسفند، یک گوسفند. ۱۲۱ گوسفند، دو گوسفند. ۲۰۱ گوسفند، سه گوسفند. ۳۰۱ گوسفند، چهار گوسفند و برای تعداد بیشتر از چهارصد رأس، هر صدگوسفند یکی.
محمدحسین سبحانی مسؤول ادارهی زکات عنبرآباد است. ما را مهمانِ نخلستان پدرش میکند. طناز است. میگوید: «زکاتش پرداخت شدهها!» چای میریزد و مینشیند به دردِ دل. «نخلستانها همه دارند میسوزند. خیلیشان نابود شدهاند. مردم هم از ناچاری رفتهاند سمت کشاورزی گلخانهای.»
وقت بازگشت است. نوربالای ماشینِ ما چشم رانندههای روبهرویی را کور کرده. راننده در شب بیابان، بیاهمیت به هرچیز، به راهش ادامه میدهد. ضبط را روشن میکند. شجریان میخواند: «بیا بیا آرام جانم، بیا سرو روانم، بیا شیرینزبانم…. رطب چیست؟»
[…] خانهی عالِم، روشنایی معابر، پل و غسالخانه. بخشی از گزارش ایمان […]