همهکس را بهواسطهی معنای فرهنگ لغات نمیتوان فرهیخته دانست. فرهیخته نیز نظیر بسیاری از واژگان فارسی دارای معنایی است که در لغتنامهها نمیبینیم و آن را معنای ضمنی میخوانیم. هر واژهای به این ترتیب شأنی دارد، و شأن فرهیخته درخور ابوالحسن نجفی بوده است و خواهد بود. شأنی که طی هشتادوشش سال بهدست آمد و با مرگ جسمانی در روز جمعه، دوم بهمنماه ۱۳۹۴، با تمرکز اجباری ما تماشاییان در حاصل عمر او، که تعدادی تألیف است و چندین ترجمه، برجستهتر شد. این فرهیختگی نه در کمیت بهتنهایی (که حتی در قیاس با دیگر مؤلفان و مترجمان میشود او را کمکار خواند) بل در کیفیت حضور نجفی تبلور داشت و خواهد داشت. چنانکه تأثیرش بر خوانندگان و مخاطبانش بسیار فراتر از کمیت آثار او رفت، بهطوریکه میتوان جایگاه وی را در عرصهی ادبیات و فرهنگ از بسیاری مؤلفان و مترجمان پرکار بلندتر دانست.
اما اگر فقط بخواهیم به معنای لغتنامهای فرهیخته هم بسنده کنیم، باز هم باید ابوالحسن نجفی را عضوی از فرهیختگان این قوم بدانیم چراکه به شهادت تمامی معاصرانش جز به آموختن و آموزاندن نپرداخت، و این شاید مهمترین ویژگی ابوالحسن نجفی بود. همیشه تازهای را آموخته بود و در چنته داشت، و آموختهی خود را بی خسّتی به دیگران میآموخت. در سایهی دانش گسترده و وسواسش در طبقهبندی کردن مطلب، وقتی سخنرانی میکرد یا در بعضی کلاسها حاضر میشد یا مقالهای مینوشت چنان با طمأنینه و آرامش و منظم این کار را میکرد که در لحظهای نخست، چه مستمع میبودی و چه خواننده، احساس میکردی تمام مطلب را گرفتهای و حتی با جسارتی قادری به دیگران انتقالش بدهی. اما در موقع انتقال بود که میفهمیدی باید بیش از اینها پای کلامش بنشینی و مقالاتش را بخوانی. پس بیش از آموزش، برای مخاطب خوراک اندیشه مهیا میکرد تا با زیر و زبر کردن دانستههای تازهاش منظرهای جدیدی کشف کند. بنابراین مخاطب نجفی هیچوقت منفعل نمیماند. نجفی طوری ادای معنا میکرد که قوای فکری مخاطب را به حرکت وادارد، و این نتیجهی آن بود که ابوالحسن نجفی میدانست کجاست، مخاطبش کیست، اهمیتش چیست و زمانی که صرف میکند از چه ارزشی برخوردار است.
ویژگی دیگر نجفی هم برآمده از روحیهی معلمی و حس مسؤولیت اوست که در تنوع آثار و فعالیتهاش دیده میشود؛ در ترجمههاش هم نمایشنامه دیده میشود و هم داستان کوتاه، هم رمان چهارجلدی و هم بحث فلسفی ادبیات. در نوشتههاش هم به زبانشناسی پرداخته هم به طبقهبندی وزن شعر فارسی، هم واژههای عامیانه را گرد آورده، هم فرهنگ دشواریهای زبان فارسی. انگار خیلی صادقانه دارد مسیر خود را در فهم جهان پیرامونش نشان میدهد. میخواهد بفهمد و بفهماند در نتیجه منتظر الهام و خلاقیتهای هنر کلامی نمیماند چراکه پیچوتاب قلم هنرمند همیشه و همهجا خود را فهمیدنی نمیخواهد. پس برای نویسندگان و شاعران معاشرش میشود خوانندهای که اثرشان را از خود آنها بهتر میخواند.
سومین ویژگی نجفی صبر اوست. چنان صبور است که نشد حاصل بیش از چهل سال تحقیق خود در عروض را پس از چاپ ببیند. کارهایش همه مایهای از صبر دارند؛ «غلط ننویسیم»، «فرهنگ فارسی عامیانه» و این آخری «طبقهبندی وزنهای شعر فارسی». صبر او ناشی از اهمیتی است که برای زبان، کلمه و تفکر قائل است. همین صبر است که باعث میشود نظرهای عجولانه ندهد. صبور و متفکر ادبیات معاصر را پی بگیرد و متنهای جوان و پیر را از نظر بگذراند. و البته همین صبوری از او شخصیتی باوقار و محترم آفرید. چراکه صبر نگاهی دقیق به او بخشید تا بتواند فرصت گذرا و اهمیت زمان و زبان را به دیگران گوشزد کند.
هرچند بسیاری از زبانشناسان فرهنگستان با «غلط ننویسیم» نجفی موافق نبودند و البته بحثهایی جذاب و بسیار آموزنده داشتند، کاری که نجفی با «غلط ننویسیم» کرد افزایش حساسیت نویسندگان بود به زبانشان؛ مخصوصاً روزنامهنگاران و خبرنویسان. کسانی که سر و کارشان با زبان بود اما حساسیتشان به اندازهی نثرنویسان نبود. با نجفی بود که نویسندگان و مترجمان جوان حساستر شدند در انتخاب واژه و نحو. حالا حتی برای مخالفت با او باید استدلالی برای خودشان میداشتند و این باعث میشد به داشتههایشان قناعت نکنند و غنی شوند.
ادبیات معاصر ما تا سالها مدیون کسانی نظیر ابوالحسن نجفی است. کسانی که پویایی ادبیات را تضمین میکنند. خوراک اندیشه را مهیا میسازند و در بیان اندیشهشان دیگران را به مشارکت برمیانگیزند. با دقت در آثار مینگرند و با قوام بخشیدن به پایههای ادبیات و بنیان فلسفی آن زمینهی رشد و تولید اندیشه و آثار خلاقه را ممکن میکنند. تکرار این شخصیتها هرگز غیرممکن نیست اگر ابزارش را بهدست بیاوریم. اگر بپذیریم که فرصتها کوتاهند و هر فعلی در زمان خود دارای اهمیتی تعیینکننده است. اگر باور کنیم که در برابر ادبیات و هنر کلامی خود متعهدیم و مسؤول.
اهمیت «ابوالحسن نجفی» بودن در همین شاخصههاست. نسل ما باید نظیر چنین شخصیتهایی را داشته باشد وگرنه پویایی خود را از دست میدهد. احترام ما به ادبیات و جدی گرفتن نقشمان در آیندهی آن چیزی جز نگاه مسؤولانه و هدفمند طلب نمیکند. نگاهی صبور و دقیق با طراحی برنامههای بلندمدت و میانمدت برای به سرانجام رساندن فرایندهایی که غنای اندیشهی ادبی را پایهگذاری میکنند.
خوشبختانه مرحوم ابوالحسن نجفی بر اساس احترامی که در گروههای مختلف داشت از استقبال خوبی برخوردار بود بااینحال، مثل بسیاری از فعالان و تأثیرگذاران این مرز و بوم، تنها به پشتوانهی انگیزههای درونی خویش، یکتنه پیش رفت تا طرحهایش را رنگی از واقعیت بزند. وجود چنین تجربههایی باید بخش خصوصی را وادارد تا با سرمایهگذاری در فعالیتهای فرهنگی باعث بهرهوری بالاتری از چنین شخصیتهایی شود. هربار که یکی از این شخصیتها را از دست میدهیم پیش خود میاندیشم که ای کاش تواناییهای آنها تمام و کمال برای تولید و سازماندهی گروههای جوان مصروف میشد و پیگیریها و درگیریهای زائد وقت و انرژی آنها را از بین نمیبرد.
من فکر میکنم عضوی از نسل خوشبختی بودم که توانست حضور شخصیتی نظیر ابوالحسن نجفی را درک کند ولی حتماً نسل آیندهی خوشبختی نخواهیم داشت اگر بخواهد به فقدانها خو کند و شخصیتهای آیندهساز خود را پرورش ندهد.
- عکس: خبرگزاری مهر