مورخ نه چندان شهیر و مهمی در شرح روش تاریخنگاری خود عبارتی سرراست دارد که به کار بردن آن برای توصیف شیوهی نگاه به گذشته وسوسهانگیز است؛ میگوید: «آنچه ما در دست داریم میکروسکوپ است نه تلسکوپ.» یعنی ما به جای اینکه به کلیات و سلسله رویدادهای تاریخی بپردازیم، به آن جزئیاتی دقت میکنیم که کشف آنها جز با جزئینگری ممکن نیست. البته هدف آنها پاسخ به پرسشهای بزرگ با فهم پدیدهها و رویدادهای کوچک در تاریخ بشر است. اگر در سالهای اخیر امکان بیان چنین دیدگاهی در توصیف نوعی از روش تاریخنگاری وجود دارد (و مورخی میتواند با اطمینان از اینکه ابله به نظر نمیرسد آن را در مقدمهی کتاب خود بیاورد) ریشه در دگرگونیهای روششناختی تاریخنگاری نزد مورخان شهیر و مهم حدود بیش از یک قرن پیش دارد که شرح آن حتی از حوصلهی خواننده نیز خارج است، چه رسد به نگارنده.
بااینحال امروز نگاه میکروسکوپی به گذشته، بیش از اینکه برای ما یادآور مباحث نظری در مطالعات تاریخی باشد، یادآور ویروس است. به همین مناسبت میتوان با الهام از همان مورخ، هنگام مرور تاریخ برخی پدیدهها، به جای نگاه کلی یا حتی تلاش برای یافتن ترتیب رویدادها و ورود و خروج بیماریها و گم شدن در آمار تلفات و بهبودیافتگان در ازمنهی گذشته، دست از نگرش کلی برداریم و در پی جزئیاتی باشیم که با آن ذهنیت مردمی را که پیش از ما زیستهاند بازسازی کنیم. از این منظر، آخرالزمان چندان هراسناک نخواهد بود، زیرا با مرور گذشته درمییابیم که بارها و بارها بیماریها شیوع یافته و تمام شدهاند، گویی که روشهای مقابله نیز تغییری نکرده و بشر نه در آخرالزمان که تازه در ابتدای عصری تازه است. اما نگاه تلسکوپی آرامش را از ما سلب میکند و آن را مانند شهابسنگی تصویر میکند که عنقریب طومار ما را در هم میپیچد و کار را تمام خواهد کرد. در عوض نگاه میکروسکوپی این امکان را فراهم میکند که به جزئیاتی در گذشته بپردازیم که گویی اجرای تازه از نمایشنامهای است که در گذشتههای دور تحریر شده و هر از گاه دست تقدیر آن را بار دیگر پیش چشم ما به صحنه میآورد. هرچند استعارهی «جهان صحنه است» بسیار خنک است و سالهاست کلیشه شده، دستکم ما را یاری میدهد که تکرار اتفاقات گوناگون را که پیشینهای متناوب در طول تاریخ دارند، تنها به شوخی بیمزهای تعبیر کنیم که ظاهراً بار دیگر از بداقبالی ما در زمان حیات ما روی میدهد؛ که از این جملهاند شیوع بیماریها، رنج قرنطینهها و در نهایت آنچه امروز «فاصلهگذاری اجتماعی» میخوانیم. پس جای اینکه وضعیت موجود خود را در چارچوب آخرالزمان تعریف کنیم، با جستوجویی در جزئیات تاریخ توصیه به فاصلهگرفتن آدمها از هم برای جلوگیری از انتقال بیماری، سفری به قصد تفریح آغاز میکنیم که وضعیتی تماشایی برای خود بسازیم و با بررسی شیوع بیماری در این روزها و قیاس آن با یکی دو قرن پیش کمی تفریح کنیم.
این روزها رسانهها در بررسی تاریخ بیماریهای واگیردار یا به قول قدیمیها «امراض مسریه» در سراسر جهان، به شکل گمراهکنندهای، سنگتمام گذاشتهاند. هر جا سرک میکشی جمله از ناصرالدین شاه میبینی یا عبارتی در ستایش قرنطینه از اعتمادالسلطنه یا دستمریزادی به امیرکبیر برای تشکیل مجلس صحیهی مملکتی. هرچند رسالت هیچ رسانهای تاریخنگاری نیست، بازی با این واژه کرانتین یا قرانتین یا قرانطین در این وضعیت «آخرالزمانی» اسباب سرگرمی خوبی در این روزهای سیاه فراهم کرده است.
پرسش این است که ادراک پیشینیان از فاصلهگذاری اجتماعی چه نسبتی با امروز ما دارد؟ آیا فاصلهگذاری اجتماعی در گذشته هم وجود داشت؟ درک پیشینیان ما از مفهوم «فاصله» به قصد دوری از سرایت ویروس چگونه بود؟ پاسخ به این پرسشها به تنهایی کار چندین کتاب و البته به سیاق دنیای امروز، ماجرای چند فصل سریال است که باید از آن گذشت. اما کار راحت این است که بگوییم آنچه امروز با عنوان «فاصلهگذاری اجتماعی» از آن یاد میشود به خودی خود واجد تاریخ است؛ تاریخی که در آن میتوان کلیت بیماریهای همهگیر را نادیده گرفت و در این نگاه کلی به جزئیاتی تازه روآورد. عمر آنچه ما فاصلهگذاری اجتماعی میخوانیم به اندازهی عمر بیماریهای همهگیر یا واگیر یا همین مسری است. اما تأکید بر آن در تاریخ بروز گستردهی امراض مسری در ایران اشکال گوناگون دارد. در ادامه به جای اشاره به تداوم و تکامل فاصلهگذاری اجتماعی طی دو یا سه قرن گذشته، به ارائهی گزارشی از کتب خطی و چاپ سنگی و جزوههای ترجمه و تألیف میپردازیم با این هدف که نشان دهیم ادراک پیشینیان ما از مفهوم فاصله چه بوده است و برای رعایت آن هنگام بروز بلای مسری چون طاعون و وبا چه میکردند؟ پاسخ ساده است، فرار میکردند. با بروز نخستین نشانههای بیماریهای همهگیر، نخستین قربانیان مردم بودند، زیرا نمیتوانستند مانند شاهان و شاهزادهها و اغنیا بهراحتی فرار کنند، پادشاهان و طبیبان و کسانی که از عمق فاجعهی امراض مسری آگاه بودند، دیار خود را ترک میکردند و مردم میماندند و میمردند، زیرا ادراک آنها از فاصلهگذاری امکان تحقق نداشت و فرار کار شاهان و شازدههایی بود که فاصله را در مقیاس تغییر دیار میفهمیدند. هما ناطق در مقالهی خواندنی خود، «مصیبت وبا و بلای حکومت»، بهخوبی نشان میدهد که وبا و طاعون بیماری عقبماندگی ایران بود، زیرا وقتی شاهان در فرار بودند، مردم هیچ ذهنیتی از فاصله و ضرورت آن نداشتند. بنابراین میتوان در فرار شاهان و ناتوانی مردم از فرار، جز بیعدالتی، فقدان ادراک از فاصله را هم افزود. در این نوشته به ترتیبی تاریخی چند کتاب و کتابچه و جزوه دربارهی شیوع وبا و طاعون را مرور میکنیم تا به چیزی برسیم که شاید بتوان آن را ادبیات توصیه به فاصلهگذاری برای جلوگیری از بیماریهای مسری نامید. بیشک زمان اندک و مرور فوری اجازهی تدقیق در این موضوع را نمیدهد، اما میتوان آن را چنان نوشتههایی پراکنده برای پاسخ به پرسشهای پیشین دید. سطور منتخب از این نوشتهها را میتوان همراه با همهی متنهایی خواند که این روزها میخوانیم و میشنویم. در آخر توضیح اینکه منبع همهی نسخ و کتب از مخازن سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران است و آنچه در «-» آمده مستقیم از متن نسخه نقل شده و برای سهولت در خواندن و فهم جملات، نکاتی در [-] آمده که جسارت از نگارنده است.
↵ [یکصدوهفتادوچهار سال پیش] رساله در وبا | محمدحسین بن عیسی شعاعی قاجار
(ربیعالثانی ۱۲۶۲ | فروردین ۱۲۲۵ | طهران | سی صفحه نسخهی خطی)
از سوی محمدحسین بن عیسی شعاعی قاجار به محمدشاه قاجار تقدیم شده و آنطور که مؤلف آورده حاصل مطالعهی چندین کتاب به زبان فرانسه و ارائهی چکیدهای از همهی آنان است. نکتهی مهم این رساله اشارهی او به رابطهی فقر و بیماری است، او پس از تقسیمبندی انواع وبا مینویسد: «نوعی وبا خاص افراد ضعیفالجثه و فقیر و چرکین است» و توصیهاش در دفع وبا «پرهیز از جمیع اعراض نفسانی و مباشرت زیاد» است و نیز شرط مهمی که «عزلت از خلق» مینامد و فرار، زیرا کسی که منزل خود را به «جاهای بلند و هوای صاف» تغییر دهد «هرگز ناخوش نخواهد شد».
↵ [یکصدوشصتوهشت سال پیش] رسالهی معالجهی مرض وبا | دکتر پولاک
(۱۲۶۹ قمری | ۱۲۳۱ شمسی | دارالخلافهی طهران | چهل صفحهی خطی)
یاکوب ادوارد پولاک، پزشک اتریشی ناصرالدین شاه، و به فرمان او نوشته است. اما نکتهی جالبش این است که نسخهی موجود در کتابخانهی دولت علیهی ایران (که مهر مشیرالدوله دارد) توضیحی بدون نام و بدون تاریخ آمده که در آن شخصی بیتعارف و رودربایستی بر جلد کتاب نوشته: «تمام این معالجات مزخرفات است…» اما در ادامه توضیح داده که این رساله «به سبب وبای ۱۳۲۲ قمری در دارالخلافه بروز پیدا کرده» و عدهای هم به دلیل اجرای یکی از توصیههای آن مردهاند. این رساله در باب رابطهی بیماری مسری و فاصله نکته تازهای ندارد، جز بیان همان گفتههای پیشینیان به زبانی تازه، از جمله اینکه به اعتقاد پولاک «این مرض به مکانهای مرتفع نمیرود بهواسطهی آنکه از شش هزار قدم بالاتر از سطح دریا نمیرود». اما نکتهی مهم در این رساله مسیر حرکت ویروس است: «حرکت مرض همیشه از مشرق به مغرب است…». این رساله به خط خوش کاتب دارالفنون، عبدالحمید، نوشته شده است.
↵ [یکصدوچهلوچهار سال پیش] حل معما | حکیمباشی حقنظر
(۱۲۵۴ شمسی | ۱۲۹۲ قمری | تهران | ۳۲ صفحهی خطی)
در همان آغاز آوردهاند که این رساله «بلاعوض داده میشود»، در میان رسالهها کمتر رسالهای میبینیم که فرار شاه و شازده تقبیح شده باشد، اما برخی سطور این رساله نشان میدهد که حکیمباشی حقنظر با تمجید از خود بهنوعی فرار را تقبیح میکند، امری که در رسالههای سایر پزشکان اهل تصوف عصر قاجار نیز میبینیم. او مینویسد: «در ایام حدوث بیمارهای سهمناک دست از جان شسته و به بالین بیماران» آمده است و اینکه «هرگز اغنیا را بر فقرا رجحان نداده» و «هرگز از علما و سادات و اشخاصی که به ضیق معیشت دچار بودند حقالقدم [به قول امروزیها پول ویزیت] مطالبه نکرده» و اگر هم آنها به اصرار ویزیت دادند، حقنظر آنها را پس داده است. از این رساله بهروشنی میتوان دریافت که مسألهی تبعیضهای اجتماعی در درمان بیماریهای مسری به شکل مستقیم تقبیح شده و از این طریق کنایهای به فرار شاه و شازدگان هنگام شیوع طاعون و وبا زده است.
نام رساله نیز بر خلاف سایر رسالههاست، «حل معما»، کدام معما؟ معمای آنچه «حدوث آداب وبا» میگوید. او دیدگاهی برخلاف تصور رایج طبیبان پیش از خود دارد. زیرا پیش از او وبا را حاصل باد عفونی میدانستند. حقنظر مینویسد: «عموم اطبای سلف و خلف و سایر طبقات خلق معتقد بر آنند که وبا از عفونت هوا ظاهر میشود و مسمومیتی در هوا حاصل شده از حلق و دماغ سرایت به اندرون میکند و موجب هلاکت میگردد و حال آنکه مکرر دیده شده است که در بهار و تابستان در مکانهای بسیار باصفا بلکه در قلل جبال شامخه این مرض عارض شده و جمعی را تلف کرده است و این اعتقاد اول خبطی است که ذهن طبیب را مغشوش میکند و از معالجه بازمیدارد و نمیگذارد درصدد فهمیدن علت حدوث این مرض. بدانید چون علت معلوم شود به حکم حتم علاج آن سهل و آسان کرد…» استدلال او برای آنکه فرار جایز نیست، و حتی فاصهگذاری هم چندان دردی از وبا دوا نمیکند، این است که: «چنین تصور میکنند که چیزی از خارج به حلق و دماغ وارد میشود و آدمی را به این بلیه مبتلا میکند… سفارش میکنند که در مکانهای نظیف مسکن کنید و عطریات استعمال نمایند و در مجمعی مجتمع نشوید و در نزد یکدیگر از موت مذاکره مکنید… و این اشخاص ندانستهاند که هیچ مرضی از خارج وارد طبیعت و مزاج نمیشود بلکه خود طبیعت آدمی احداث مرض مینماید همچنان که صحت از خارج وارد طبیعت نمیشود مرض هم از خارج وارد طبیعت نخواهد شد این هر دو حالت در باطن مزاج بروز میکند». او با این قول نیز نشان میدهد فرار اغنیا از وبا بیحاصل است، زیرا «ظهور مرض وبا بهواسطهی مقارنهی مریخ و شمس است». رساله به خط خوش محمدحسن بن محمد همدانی، از خوشنویسان بهنام آن روزگار، است.
↵ [یکصدوسی سال پیش] تحقیق و چگونگی مرض وبا و علاج آن | ابراهیم فشی
(رمضان ۱۳۰۷ | اردیبهشت ۱۲۶۹ | تبریز | چهل صفحه چاپ سنگی)
بر حسب امر موسیو پطرف جنرال روس نوشته میشود. رساله با گزارشی دقیق از مسیر شیوع وبا در اواخر محرم ۱۳۰۷ آغاز میشود. سالی که وبا از مرزهای ایران و عثمانی از قصر شیرین وارد شد و به کرمانشاه رسید. درحالیکه یک سال پیش از آن، در اواخر ذیحجهی ۱۳۰۶، در بندر بوشهر شایع شد و به کردستان، دزفول، بهبهان و شوشتر رسید. اندکی بعد در شیراز و سپس در خرمآباد، همدان، نهاوند و برخی دهات قم بروز کرد. ابراهیم فشی دربارهی تصور مردم از وبا مینویسد که «معتقد بر این هستند که بهکلی از خاک ایران رفع شده است و اگرچه این رأی و اعتقاد آنها منتهای آمال و آرزوی عمومی است»، تهران در سالهای ۱۲۸۴ و ۱۲۸۵ و ۱۲۸۶ مکرر بروز دچار وبا بوده، پس در آینده هم باید منتظر آن ماند. نکتهی رسالهی فشی بیان تمثیلی او دربارهی فاصله است، زیرا معتقد است که سرایت مرض وبا هم از شخص به شخص و هم از کشور به کشور است. او مینویسد: «در اظهارات فوق لازم است بهطور تمثیلی و حکایاتی بیان شود و بهتر و خوبتر توضیح گردد. چنان فرض نماییم مرض وبا که پاییز گذشته در همدان بود خدای ناخواسته امسال هم باز در آن جا بروز نمود، درحالتیکه در شهر تبریز ابداً آثاری از آن ظاهر نبوده است و اینکه یک نفر از آنجا حرکت کرده به تبریز بیاید، اگرچه بسیار جزئی اسهال وبایی داشته باشد، مرض مزبور در تبریز هم چند روز بعد از ورود او بروز خواهد نمود و همان شخص جدیدالورود وبایی در تبریز در هر مبالی اسهال بکند، اسهال او در آن مبال جای گیرد، تربیت شده، و اسباب بروز خاصیت خود را فراهم خواهد آورد. بهطوریکه یک روز یا دو روز بعد از آن هر کس در آن مبال بنشیند… مبتلا به مرض وبا خواهد شد.» او نیز، مانند سایر پزشکان رسالهنویس، تجربهی خود در مشاهدهی بیماری و درمان دیگران را ارجح بر کتاب گوناگون طب میداند و مینویسد: «میخواهم آنچه خود دیدهام را شرح دهم» و داستانی از پاییز ۱۲۸۲ در فارس نقل میکند: «بنا به اختراعات و ملاحظات علمیهی حکما تفصیل مسافرت او اینطور معین و مشخص شده است و معلوم گردیده است مرض مزبور چه به ایران و چه به فرنگستان به توسط اشخاصی داخل میشود که به مرض مذکور مبتلا بوده ولی خودشان ملتفت نمیشوند. مرض وبا میتواند هزار فرسنگ راه طی کند.».
↵ [یکصدوبیستوهشت سال پیش] کتابچهی وباییه | محمود بن عبدالکریم معتمدالحکما
(۱۳۱۰ قمری | ۱۲۷۱ شمسی | چهل صفحهی خطی)
هذا کتابچهی وباییه که «مجاناً به هر کس داده میشود» حسبالامر سالار لشکر فرمانفرما در کرمان به رشتهی تحریر درآمده است. آن هم برای وقتی که طبیب نیست و هر کس باید بداند که در مقابل هجوم باد مرگامرگی یا وبا چه باید کرد و چه نباید کرد. «این کتابچهی مختصر را در باب مرض وباء نگاشته و قسمی ترتیب دادهام که عامهی ناس در وقت ضرورت اگر طبیبی حضور نداشته باشد بتوانند خود را از این ناخوشی مخوف محافظت و مداوا نمایند». معتمدالحکما کتابچه را به دو بخش تقسیم کرده است، نخست کارهایی که مردم را از وبا مصون نگاه میدارد و دوم دستورالعملهایی که پس از ابتلا به وبا باید انجام داد. مهمترین کار این است: «هرکس بتواند در زمان بروز و ظهور وبا خود را به کناری کشد که کمتر معاشر با مردم باشد ایمن و مصون خواهد بود.» اما او نیز بر همان خبطی است که حکیمباشی حقنظر به آن اشاره کرده بود. معتمدالحکما مینویسد: «نخستین تدبیر که جمیع اطباء از عهود قدیمه تاکنون بدون استثناء وصیت و نصیحت و مبالغه کردهاند آن است که در اوقات وبایی حتیالامکان به نقاطی روند که مرکز و منشأ وبا دور باشند بهخصوص در اماکنی مسکن جویند که آب آنها بلافاصله از کوه و رودخانه باشد و ربطی با آب شهر نداشته باشد و هر چه در آن اماکن کمتر متجمع شوند به صحت و امان نزدیکترند و دهات و ییلاقات و دامنهی کوه محققاً بر شهر رجحان دارند و میباید روابط با شهرها را هر چه ممکن است کمتر نمایند و این نکته نیز به تجربه رسیده است.» این کتابچه به خط خوش زینالعابدین شریفی قزوینی ملقب به صدرالکتّاب، از خوشنویسان نامدار عصر قاجار، است.
↵ [یکصدوبیستودو سال پیش] طاغوننامه | نیکلای کتوشچیکف
(۱۸۹۷ میلادی | ۱۲۷۷ شمسی | تبریز | سی صفحهی چاپی)
طاغوننامه حاصل «ترجمه» و «تجربه» است، چنانکه در برگ اول جزوه آورده: «از وجه تجربه، ترجمه به فارسی از طبیب حاذق نیکلای کتوشچیکف.» این رسالهی کوچک که طاعون را هم طاغون نوشته، که انگار داغون است، در باب نهی از فرار و ترس مینویسد که فرد «باید در وقت طاغون از جای خود به جای دیگر نرود، چنانچه بعض آدمان پرترس از شهر خود به شهر دیگر میروند. این کار موافق عقل و حکمت نباشد. [زیرا] نمیداند که آنجا چطور استقامت لازم و آدمان آنجا چطور آدمان است. اما در خانهی خودش به هر طریقه میتواند استقامت کند و آدمان را میشناسد و آش تازه میتواند بخورد [!؟] کسی که به جای دیگر میرود دلش ویران شود، طاغون هم بر آدم پرترس بیشتر پیدا شود. [پس باید] بر جانب حق تعالی توکل کرده و به گفت طبیبان عمل کند امیدست که از طاغون و از دیگر آفتها خلاص شود و ایمن. والله اعلم». بههرحال این تردید او در باب اینکه شاید با فاصلهگذاری اجتماعی هم امیدی به گریز از طاعون نیست، از هر حیث این رساله را خواندنی میکند. مترجم جزوه ناشناس است و تاریخ دقیق انتشار آن را هم باید با تردید گفت که در ۱۸۹۷ تألیف و در ۱۸۹۸ به فارسی در تبریز منتشر شده است.
↵ [یکصدوهفده سال پیش] دستور الأطبّاء فی دفع طاعون والوباء | موسی ابن علیرضا ساوجی
(۱۳۲۲ قمری | ۱۲۸۲ شمسی | ۳۰۶ صفحه نسخهی خطی)
هنگامی که طاعون به شهر میزند و همه فرار میکنند، این طبیب اهل تصوف در شهر میماند و به گفتهی خودش: «منِ خلق الله روزی پانصد نفر عیادت کرده و به استعلاج ایشان کوشیدم»، ازاینرو محمدعلی شاه که از دارالخلافه فرار کرده، دستور تألیف کتاب را به او میدهد. رسالهی مفصل او ترکیبی از اصول دینی، طب سنتی و طب مدرنی است که از کتب اطباء غربی آموخته و از آن مهمتر تجربهی خود از مداوای بیماران در ۱۲۶۲ هجری که «بلیهی وبا در میان خلق انتشار یافت، بندگان خدا با آن بلیهی عظمی مبتلا شدند و از کثرت و دهشت و اضطراب، خلق حیران و سرگردان روی به صحرا و بیابان نهادند و جمع کثیری از خوف و فِزَغ [ترسیدن] هلاک شدند و بعضی از جهالت و نادانی و سوء تدبیر مردند، بهخصوص از دارالخلافه که هر کس قدرت بر فرار بود فرار نمود حتی اطبای زمان جماعتی که فقرا و مساکین بودند نه پای رفتار و نه قدرت بر فرار با کمال اضطرار توکل نموده، استقرار نمودند…» ساوجی هوا را مهمترین عامل بروز این بیماری میداند و مینویسد: «عفونت هوا سبب فاعلی این مرض است و فرار نمودن و منتقل شدن البته کسی مبتلا نخواهد شد زیرا که از وجود سبب وجود مسبب لازم میآید و از ارتفاع سبب، پس نقل شدن از هوای وبایی واجب و از برای کسی که قدرت بر حرکت داشته باشد حرام است ماندن» پس «حافظ صحت [فرد سالم] اگر قدرت بر فرار داشته باشد البته باید فرار کند که در حقیقت فرار از طاعون لازم است و مرضی که در حقیقت سرایت میکند طاعون است… از برای دفع طاعون حکایت کرانتین [قرنطینه] است و بر دو نوع کرانتین به حسب بلد، کرانتین به حسب منزل» در واقع این نسخه دو نوع قرنطینه را از هم منفک کرده است، یکی آن قرنطینه که در مرزهای عثمانی برای ایران وضع کرده بودند تا طاعون و وبا از ایران به آن امپراتوری سرایت نکند و دیگری همین قرنطینهی خانگی خودمان که آن را کرانتین بر حسب منزل مینامد و در تعریف آن مینویسد: «آن است که هر کس به قدر استعداد آذوقهی ایام کرانتین را در منزل نگاه میدارد از جمیع ضروریات و از خلق انزوا مینمایند و در منزل را میبندند». این کتاب پس از انبوهی از توصیههای گوناگون مبتنی بر طب سنتی و طب مدرن، برای اینکه مؤخرهی کتاب خالی از ادعیه نباشد، چند طلسم و دعا نیز برای دفع طاعون و وبا آورده است. ناگفته نگذاریم که این کتاب را دانشکدهی طب سنتی در ۱۳۹۲ با مقدمهی باقر لاریجانی تصحیح و منتشر کرده است.
↵ [یکصدوهفت سال پیش] تعلیمات راجعه به استحفاظ و جلوگیری از امراض عفونی | دکتر فیستمانتل
(۱۶ اکتبر ۱۹۱۳ | ۲۴ مهر ۱۲۹۲ | تهران |دوازده صفحهی چاپی)
این جزوه در دو زبان فارسی و فرانسه نشر شده است. پس پیداست که برای اتباع خارجی تحریر شده و برای رعایت نکات ایمنی در سفر به سرزمین بیماریهاست. نام نگارنده دکتر فیستمانتِل ذکر شده که به گفتهی خودش در این جزوه در ۱۹۰۹ به ایران سفر کرده و امراض بسیار دیده است. این رساله به مسافران غربی توصیه میکند که از خوردن مسکرات پرهیز کنند، زیرا هم منع شرعی دارد، و هم به قول فیستمانتل در شرق این نهی «خالی از حکمت نیست». حکمت این است که ظاهراً هر بار که «قشون دول اروپ» به «مرض آفتابزدگی» دچار میشدند، جهت رفع مرض به آنها کنیاک میدادند و کنیاک مریض را میکشت! آنها پس از مدتی در «قشون دول اروپ» کنیاک را منع کردند و به جای آن چای و قهوه به سرباز مریض نوشاندند و دیدند که سرباز زنده میماند. با همین استدلال او توصیه میکند که در ایران با طیب خاطر چای و قهوه بنوشید تا زنده بمانید. و اما دربارهی خرید فرش و قالی به نکتهی ظریفی اشاره میکند و میگوید در ایران مریض را اغلب روی قالی میخوابانند، پس توصیه میکند هر وقت قالی خریدید: «قبل به کار بردن آن دو هفته در آفتاب بگذارید یا با آب گرم بشورید». در میان متونی که مرور میکنیم کمتر به کاربرد صابون اشاره میشود، در این جزوه آمده: «هر دفعه قبل از غذا باید دستها را به دقت با صابون بشویند، خصوصاً وقتی به اسکناس و بلیطهای بانک و غیره دست زده باشند.» این هم ضدعفونی کردن کارت عابربانک و پرهیز از اسکناس که ناقل ویروس است. و اما دربارهی فاصلهگذاری اجتماعی هم نکاتی دارد: «مبتلای به طاعون را باید در یک محوطه از خانه جدا نمود و در آنجا جز طبیب و پرستار کسی داخل نشود -پرستار نمیباید از اطاق خارج شود و تمام مایحتاج مریض و خود را از در یا پنجره دریافت خواهد داشت» و تمام.
↵ [نود سال پیش] نظامنامهی اظهار امراض مسریه | صحیهی کل مملکتی
(۱۳۰۹ و ۱۳۱۳ شمسی | مطبعهی باقرزاده | تهران | چهل صفحهی قطع جیبی پالتویی چاپی)
این نظامنامه ضرورت اظهار بیماری را بهصورت حکم دولتی از سوی حسین سمیعی (ادیبالسلطنه) از وزارت داخله به مردم اعلام میکند: «در صورتی که یکی از امراض مسریه به صورت شیوع (اپیدمی) بروز و یک قریه یا یک شهر یا یک ناحیه را تهدید نماید علاوه بر اطباء و مأمورین صحی کلیهی رؤسای خانوادهها یا ساکنین خانه که مرض آنجا بروز نموده و از وجود مرض مستحضر شوند، مکلفند بدون فوت وقت طبیب صحی یا طبیب بلدی یا کمیساریای محل یا ادارهی نظمیه یا صحیهی کل را به هر یک که دسترس داشته باشند اطلاع دهند -در محلی که نظمیه یا بلدیه نیست به کدخدا یا نایبالحکومه یا رئیس تلگراف اطلاع دهند.» بنابراین این اظهار امراض مسریه نه برای درمان که بهطور مشخص برای پیشگیری است. بنابراین به جای تفکیک بیماری به وبا و طاعون و غیره، ویژگی کلی امراض مسریه را مد نظر قرار میدهد که توصیف آن، در مقدمهی توصیهها، کاملاً شبیه همین کووید ۱۹ خودمان است: «اشارات مختصری در باب جلوگیری و تقدم به حفظ از بعضی امراض که مستقیماً از مریض به شخص سالم بهواسطهی ترشحات بینی و حلق و دهان و مجاری تنفسی سرایت مینماید.» بنابراین از آنجا که امراض مسریه «به واسطهی ملاقات مستقیم بین اشخاص سالم و مریض» هنگام «سرفه و حرفزدن و عطسه به شخص سالم سرایت میکند»، ضروری است که هر کس با مریض ملاقات دارد، «پارچه» همراه داشته باشد تا روی مریض را بپوشاند. و اما توصیف او از فاصلهگذاری اجتماعی بهمراتب دقیقتر از متون پیشین است: «در موقع این امراض طبعاً لازمست که اقوام و دوستان مریض از معانقه [روبوسی و بغل گرفتن] و آغوش گرفتن مریض اجتناب نمایند.»
این جزوه با مقدمهی یکسان حسین سمیعی در دو زمان منتشر میشود، یکی شهریور ۱۳۰۹ و دیگری آبان ۱۳۱۳. در ۱۳۰۹ به وبا و طاعون و مرض سل اشاره شده و در ۱۳۱۳ کاملتر میشود «لذع مار زهردار [سوزش و تب حاصل از مارگزیدگی] و نیش عقرب و عواقب وخیمهی آن» را هم دربر میگیرد. بنابراین نیش عقرب و مار و غیره هم باید اظهار شوند. اما این جزوه یکی از جالبترین تصاویر را از ایران مدرن و علاقهی دولتمردان عصر به نوسازی ایران را هم نشان میدهد، زیرا ناگهان گریزی به مسألهی شهرسازی میزنند. تا پیش از این شهرسازی تأثیری در بروز یا کاهش امراض نداشت، اما این جزوه بخشی به نام «عملیات شهرسازی» دارد که در آن میخوانیم: «جاهایی که آفتاب نمیگیرد و خوب تهویه نمیشود، بهسرعت [برای حیات ویروس] مقاوم میشود» ازاینرو «عملیات شهرسازی مخصوصاً ساختن خیابانهای جدید و توسعه دادن کوچههایی که در سر چهارراهها ساخته میشود و ساختمانهای مسکونی و مغازه و محل کار و مؤسسات عمومی که فعلاً در ایران در همهی نقاط شروع شده و از حیث تهویه و نور آفتاب خیلی بهتر از سابق است، نه فقط بر زیبایی شهر افزوده، بلکه برای حفظ الصحهی عموم و رفع امراض، از آن جمله مرض سل، فوقالعاده مفید است».
↵ [هشتادودو سال پیش] وبا و سهل ترین وسیله برای جلوگیری از آن | گ. مهرابیان
(ترجمهی ادیب خاوری | ۱۳۱۷ شمسی | تهران | چاپخانهی تابان)
هر چه به روزگار کنونی نزدیکتر میشویم، ظرافت در فهم سرایت بیماری نیز بیشتر میشود؛ روزگاری وظیفهی پیشگیری و رعایت فاصله از آن شاهان بود که آنها به نحو احسن از دارالخلافه یا از شهر و دیار خود میگریختند، بعد نوبت به طبیبان رسید که در شهر کنار مردم میماندند. در این کتاب، دکتر گ. [گیورک] مهرابیان، یا به قول خودشان «پروفسور دکتر مهرابیان»، پزشک بهداری ارتش و فارغالتحصیل «اونیورسیته برلن» به مساعی مردم در دفع بیماری نیز نظر دارد و نیز توصیهی آنها به پرهیز از ترس. اما بحثهای او بیشباهت به مقایسهی کووید ۱۹ و آنفولانزا از حیث تلفات نیست: «چرا اغلب مردم از وبا میترسند و آیا راست است که این مرض مهلکترین و خطرناکترین امراض است؟ امروزه به تجربه ثابت شده که اینطور نیست و وبا بین امراض در پلهی اول قرار نگرفته و با امراضی که هر روزه گروهگروه را دچار مرگ نموده و به گور میفرستد مانند سل و خناق هیچ قابل مقایسه نیست. ولی مثل این است که مردم به اینگونه امراض عادت کرده و آنها را سرسری پنداشته ولی از وبا که معمولاً میان ما نیست و گاهی اوقات مانند یک میهمان شومی به دیدن ما میآید و با نهایت سرعت عدهی زیادی از بستگان را به قبرستان میفرستد میهراسند… در یک نقطه که وبا ظاهر میشود مردم عقل از دست داده و دیوانهوار به اطراف میگریزند و از این جهت دیگر وقت پیدا نمیکنند که با وسایل اطمینان بخش جلو تلفات سیلآسای مرض را گرفته و آن را از پای درآورند… وبا موقعی وارد جایی شد بیشتر خانوادههای فقرا را برای اقامت میگزیند و دلیل آن هم واضح است زیرا این بیچارهها بهعلت فقر و تنگدستی در خانههای بینور و کثیف زندگی کرده و نمیتوانند وسایل بهداشت خود را فراهم کنند در این صورت وظیفهی دولتمندان و اغنیاء آن است که به بهداریها کمکهای مادی کرده تا آنها هم بدانند در احوال این بیچارگان نظارت کرده و سر و صورتی به زندگانی محقر آنها داده و تا اندازهی ممکن در بهبودی آنها بکوشند» بنابراین این کار میسر نیست جز با «تشریک مساعی و کمک همهی مردم».
حکایت بیماری مرموز ۵۵ سال پیش
اواسط تیرماه ۵۵ سال پیش، عدهای در روستاهای استانهای مرکزی ایران با بیماری مرموزی در ایرانشهر، تربت حیدریه و کرمان جان خود را از دست میدهند. اوایل مرداد ۱۳۴۴ آرامآرام اخبار آن به نشریات رسمی درز میکند. جانباختگان و خانوادههای آنها و برخی پزشکان محلی این بیماری را وبا اعلام میکند چون پیشتر بهواسطهی همین متون از علایم آن آگاه بودند. کمی بعد گند ماجرا درآمد که دولت امیرعباس هویدا و وزیر بهداری آن، دکتر منوچهر شاهقلی، بروز نوع کشندهای از بیماری وبا را از خلایق پنهان کردهاند. هنگامی که شیوع بهشکل رسمی اعلام شد، دولت نیز رسماً مرگ ۳۶ نفر در تربت حیدریه و سی نفر در کرمان را تأیید کرد. یک هفته بعد، در هفتم مرداد، استانهای خراسان، کرمان، بلوچستان و گرگان قرنطینه شدند، اما باید این فرضیه را پیش بکشیم که احتمالاً وزارت بهداری با ترفندی خود را از بروز و شیوع بیماری تبرئه کرده، اما چگونه؟ دکتر منوچهر شاهقلی، که متخصص در جراحی بود، نام بیماری را تغییر داد و گفت این «وبا» نیست، بلکه «شبهوبا» است.
نام این بیماری در اسناد پزشکی آن دوران «وبای التور» ثبت شده، یعنی اینطور: El Tor، که منظورشان وبای «الطور» است، نامی که از سرزمین کشف این بیماری آمده بود، یعنی منطقه نامآشنای «طور سیناء» برای مسلمانان در شمال شرقی مصر که با اردن و عربستان و فلسطین نیز همجوار است. نام خلاق «شبهوبا» بر این نوع از وبا، یا حتی «وبای التور» که عجیب است چرا «الطور» را با املای غلط «التور» نوشتهاند، احتمالاً قصهها و معانی دیگری هم در علم پزشکی دارد که جزئیات آن بماند برای نازِ طبیبان.
القصه در آن روزگار، دولت چند ماهی خود را پیروز میدان مبارزه با شبهوبا معرفی کرد و با صدور اطلاعیههای گوناگونی در تهران و شهرستانها ضمن تشکر از کادر درمانی و همکاری مردم برای مبارزه با این بیماری و تأکید بر اینکه «دیگر جای نگرانی نیست» کار را پیش برد. مهر همین سال دکتر جمشید اعلم، که دستی بر کنترل بیماریهای واگیر داشت و خود را از نسل قدیم پزشکان ایران میدانست، و حتی بر برخی کتابهای همین دکتر مهرابیان مقدمه نوشته بود، در یکی از جلسات مجلس سنا شروع به افشاگری کرد و گفت که وزارت بهداری در زمان شیوع وبا آبروی کشور را برده و به اقتصاد ایران ضربه زده است. او رو به وزیر بهداری، دکتر منوچهر شاهقلی، گفت: «بهتان بگویم فرق التور با وبا چیست نمیدانید. بلی یکی از خواصش این است که دیر پیدا میشود و خطرش هم همین است. خطر التور همین است که دیر پیدا میشود. اگر زود پیدا بشود که جلویش را میشود گرفت چون دیر میتوانند بهش برسند… چرا آبروی ما را میبرید؟ کم مانده بود که آن کنفرانس هم اینجا تشکیل نشود از ترس وبا. غیر از این است؟ آقا میخندی؟! به خدا قسم اگر سر امتحانم بودی، صفرت میدادم. آقا ای کاش صفرت داده بودم که از امتحان بیرون نیایی. این شاگرد را من تربیت کردهام… آقایان شما طبیب نیستید، من طبیبم. دستوری که دادهاند که ای مردم ایران! این کار را بکنید، این دستور همه را میکشت. خوب شد مردم دستور را اجرا نکردند. دستور دادهاند که داخل ورید تزریق محلول بیکربنات دو سود بکنند. آقای دکتر بیکربنات دو سود را باید استریل محلول کرد و کرد توی رگ یا همین طور باید استریل کرد. غیر از این است؟ محلول بیکربنات دو سود ایپرال -اکسید دو کربن آن آدم را میکشد» (مشروح مذاکرات مجلس سنا، جلسهی ۱۲۸). در نهایت کلیت استدلال اعلم در انتقاد از شاهقلی، جز حیف و میل بودجه، این بود که مردم با هوشیاری خود از بیماری نجات یافتند، وگرنه اقدامات وزارت بهداری بیشتر موجب مرگ آنها میشد. اخبار این انتقادات تند در نشریات منعکس شد و منوچهر شاهقلی نیز تا سال ۱۳۵۲ وزیر ماند!
هفتهنامهی توفیق که از ماجرای شبهوبا و میزان تلفات و بروز ترس و وحشت میان مردم دلش به درد آمده بود، روی جلد شمارهی دوازدهم مرداد ۱۳۴۴ کاریکاتوری منتشر کرد که در آن هویدا به مردم میگفت: «آی مردم… تا ما هستیم از «شبه وبا» نترسین!» جز این چندین شعر و کاریکاتور بس بانمک در هجو اصطلاح «شبه وبا» چاپ کردند، از جمله شعری از جیرجیرک (احتمالاً سیدمحمد اجتهادی) دربارهی تلاش برای فرار از وبا که اینطور تمام میشود:
با هر کلکی بود سرانجام شدم جیم
اینک به دل من اثر از هولوولا نیست
اخبار وبایی همهاش ضدونقیض است
معلوم نگشته که کجا هست و کجا نیست
القصه هنوزم نشده فاش که اصلاً
این شبهوبا یا که وبا هست و یا نیست»
در نتیجه در ۱۳۵۶ که غلامحسین ساعدی، در شبهای شعر گوته، پشت میکروفون آمد و گفت میخواهم از «شبهوبا» حرف بزنم، این بیماری را از سالیان قبل قصهها بود. بگذریم.