سد گتوند علیا از زمان ساخت تا آبگیری یکی از پروژههای مورد انتقاد کارشناسان محیطزیست بوده، با وجود این انتقادات، سد گتوند، سال ۹۰ در استان خوزستان آبگیری شد.
یکی از مسایل مورد بحث در این پروژه گزارش ارزیابی محیطزیستی بود که اکنون سازمان حفاظت محیطزیست در اطلاعیهای اعلام کرده: «شرکت آب نیرو به عنوان بدنه کارفرمایی احداث سد گتوند اطلاعات ناقص برای گزارش ارزیابی زیست محیطی این پروژه در زمان تهیه گزارش ارزیابی ارایه کرده است. کارفرما اطلاعات مکفی از وجود گنبد نمکی ارائه نکرده پس مشاور ارزیاب براساس اطلاعات ارائه شده از کارفرما، اثرات را پیش بینی و ارزیابی کرده است.»
مجله شبکهآفتاب در آذرماه ۹۲ گزارشی از این سد و تبعات ناشی از آن منتشر کرده است که در این جا بازنشر میشود.
***
خانهها غرق شدند. سنجابها و کُنارها غرق شدند. روباهها خبر را بو کشیده بودند، پا پس کشیدند. مورچهها غرق شدند. شیرهای سنگی دیدند که آب آرامآرام بالا آمد و دره را پر کرد و جنگلِ کُنار را خیساند و خاطرات مردمان را تر کرد. خاطرات مردگان و زندگان. ارواح غافلگیر شدند. خروش رود شنیده نمیشد. تا چشم کار میکرد آب بود و آب. رودخانه دریا شده بود.
تا چند سال پیش دیواری نبود. کوهها از هم جدا بودند. دو برادر رودررو که هرکدام دارایی خودشان را داشتند، کُنارها، سمورها و سنجابها، خانهها و روستاهای خودشان را. مهندسان آمدند با ماشینهای بزرگ. خاک و شن و ماسه آوردند و دیواری ساختند بر میانهی دو کوه و راه را بر رود بستند.
کارون به رفتن عادت داشت. از زاگرس میآمد، کوهرنگ، ارمند، خرسان، ونگ. از سرچشمهی بازفت هشتصد کیلومتر راه در پیش داشت تا خود را از شمال شرق به جنوبِ غرب بسراند، خرمشهر را ببیند و همراهِ اروندرود، خسته در آغوش خلیجفارس از هوش برود. رود کوتاه نمیآمد اما دیوار بلند بود. بلندترین بود. ارتفاعش، پیاش، تاجش و عرضش بزرگترین بود و حجم آبی که در میانهی دو کوه نگه میداشت، بیشترین.
علیخان روز اول که شنید در گتوند سد میسازند فکر نکرد که باغ کوچکش پشت سد غرق میشود. غروب که زنان شیرِ بزهای خسته را میدوشیدند و مردها از روی پشتبام و در قاب پنجرهها از پیشرفت دیوار میگفتند و آیندهی دِه، علیخان فقط در خاطرات خیلی دورِ چاهِ نفتِ بالادست پرسه میزد.
زندگی در ظلمآباد
از مردمی که پس از آبگیری سد گتوند علیا به حاشیهی مسجدسلیمان، شوشتر و روستاهای دشت عقیلی کوچیدند، آنها که دیرتر از دیگران باروبنه را از روستاهای منطقهی آبماهیک و گلزاری برداشتند و حالا در «ظلمآباد» اجارهنشین شدهاند، حاضر به فروش خانههایشان به نرخ کارشناسان نشدند.
کوچه آسفالت نیست. سیمانِ کفِ حیاط جابهجا کنده شده. در اتاق تاریک پیرمردی نشسته که هر جمله را دوبار تکرار میکند. هر سؤال را هم باید دو بار برایش تکرار کرد. پیرمرد و پیرزن با دَه سر عائله در این خانه زندگی میکنند. سه نسل پیش از او اما در آبماهیک زندگی میکردهاند. آنها بعد از قطع آب و برق و جاده کوچیدند. داراییشان خانه و زمینی کوچک بود. دو بار میگوید: «خدا میداند منتظر مرگم. آوارهی وطن شدهایم. هیچ نداریم. کرایهنشین شدیم. زندگیمان را آب گرفت.» دورتادور اتاق، زن و مرد جوان نشستهاند و پسر و دختر نوجوان. «از ناچاری آمدیم. در روستایمان چهار هکتار زمین را میکاشتیم. ولی اینجا کسی به ما زمین اجاره نمیدهد.» برای اجارهخانه دو میلیون تومان ودیعه دادهاند و ماهانه ۱۵۰ هزار تومان کرایه میدهند.» پسر جوانش سرباز است و بیکار.
پسر از تکرار سؤال و جواب پدر خسته شده: «همهی ماجرا این است که یا باید یک شهرک برایمان بسازند یا بهاندازهای پول بدهند که بشود با آن خانه خرید. خانهی ما را شش میلیون قیمت گذاشتند. مگر میشود با این پول خانه خرید؟ اگر شهرک داشتیم همه دور هم بودیم اما الان یکی دزفول است و یکی اصفهان.» گوسفندها را فروخته: «حراج کردم.» حالا دو مرغ در گوشهی حیاط لابهلای سیمانِ کندهشده را میکاوند. پسر در را باز میکند تا اندک نورِ عصر خانه را روشن کند. «الان قیمت یک پفک هزار تومان است. در همین روستا زمین متری صدهزار تومان است. ما چطور با این قیمتها زندگی کنیم. زمین ما را متری ششصد تومان قیمت گذاشتند. این نرخ خیلی کم است و ما هیچوقت به این قیمت راضی نمیشدیم. آنها هم که این پول را گرفتند آوارهی شهرها شدند، مگر با این پولها میشود در شهر خانهوکاشانه ساخت؟ ما توقع زیادی نداریم. در روستایمان راحت بودیم، آب و برق و مدرسه داشتیم. اما اینجا پدرم در قفس است.»
قبالهی سیوپنجسالهی باغی که غرق شد
در کوچهی دیگر، گذر گلهای بز و گوسفند خاک به پا کرده. مرد بیش از هفتاد سال دارد. با شلوار دبیت و پیراهن راهراه و کلاه بختیاری ایستاده در میانهی حیاط خانه. انبوه ابروان را بالا داده، با چشمهای تیز منتظر است بداند مهمان ناخوانده این وقت روز از کجا آمده.
«چرا به ظلمآباد آمدی پدر جان. باغت چه شد؟»
گرهی به ابروی مرد میافتد که تا پایانِ دیدار باز نمیشود. «اگر آب و برق و جاده نداشته باشی، میتوانی پنج دقیقه اینجا زندگی کنی؟ من هشت هکتار زمین داشتم که چهار هکتارش آن طرف آب ماند. گندم کاشته بودم. چهار هکتارش هم رفت زیر آب. آواره و خانهخراب شدم. با یازده سر عائله دو سال است که زندگیام متلاشی شده. باغ من قبالهی سیوپنجساله دارد. چهارصد متر حصار و سه حلقه چاه داشتم که دو حلقهاش خشک شد. از رودخانه آب گرفتم و آبادش کردم. هستی و نیستیام رفت زیر آب. چارهای نداشتم جز تخلیه.»
دستش را به نهالکِ نازک باغچه میگیرد. «دو سال است که پول آب و برق ندادهام. کسی سؤال نمیکند به چه علت. دو پسر در خانه داشتم که از شرم بیپولی یکی به اصفهان رفته و یکی به دشتِ بزرگ. من و پیرزن ماندیم و صاحبخانه که هر دم میآید سراغ طلبش. من این همه پول از دولت طلبکارم و این همه بدهکارم به مردم.»
درِ نیمهبازِ آهنی باز میشود. با باز شدن در و ورود پیرزن صدای اذان کوچه را برمیدارد. صدای زن شنیده نمیشود. سر تکان میدهد. انگار عادت هرروزهشان است که مردم بیایند و حال پیرمرد را بپرسند که از خجالت بیپولی خانهنشین شده. میگوید: «دولت ملک مرا پانصد هزار تومان میخرد. وقتی این سد افتتاح شد گوجه کیلویی سیصد تومان بود و حالا دو هزار تومان. دو سال است پنج قِران درآمد نداریم. دولت نمیگوید من چه باید بکنم. آنقدر پول قرض کردهام که در محله هم آبرو ندارم. کسی زنگ نمیزند و نمیپرسد که گودرز محمدی چرا پول آب و برق نمیدهد.»
زن که ساکت میشود مرد عذرخواهی میکند که پذیرایی نکردند. «ما جوابگوی قدمرنجهی شما هم نیستیم.»
در غروب دلگیر ظلمآباد مردم ترجیح میدهند فاصلهی تمام شدن روز و تاریکی مطلق آسمان را فراموش کنند. مردها کنار درهای آهنیِ زنگزده به گفتوگو نشستهاند.
به مام زر قسم
در این حیاط مردی روی کرسی چوبی نشسته. پای ورمکرده را دراز کرده و پای دیگر را تا نزدیک چانه تا زده. هنوز تا سرد شدن هوای دشت عقیلی کمی مانده. بزغالهای زیر بشکهی نفت شیطنت میکند. زن پشم میریسد. دوک در میانهی هوا و زمین بلاتکلیف چرخ میزند و بالا و پایین میرود. حواس زن به مرد است و نگاهش به زهرا. مرد اول از پسرش میگوید که نامزد کرده اما پولی ندارد دخترعمویش را عروس کند. نگاه دختر روی ضبط صوت خیره مانده. منتظر است پدر در میان آن همه مسأله از پول دانشگاه او هم بگوید. دختر جلو میآید میترسد بین آن همه مشکل پدر دانشگاه او را فراموش کند. دو خواهر زهرا تا کلاس پنجم درس خواندهاند و دو خواهر دیگر به خانهی بخت رفتهاند. تنها او توانسته دیپلم بگیرد. سواد به او اعتمادبهنفس میدهد تا پا پیش بگذارد و بگوید: «پنج سال در خانهی خواهرم بودم و در دبیرستان دشتبزرگ درس خواندم. اما حالا که در کنکور قبول شدهام نمیتوانم بروم دانشگاه. در روستای خودمان خانه داشتیم اما آواره شدیم. پدرم شغلی ندارد. خانوادهی پرجمعیت ما با یارانه زندگی میکند.»
دو سال پیش که جمعی از خبرنگاران برای بازدید از وضعیت روستاهای پشت سد به خانهی مروت یوسفی در آبماهیک رفتند از دخترکی نوشتند که بیمار است و در گرمای خوزستان، در بیبرقی و بیآبی، بهسختی روزگار میگذراند. پرستو حالا همراه با خانواده در ظلمآباد است. حال پرستو بهتر شده اما پدر پرستو راضی به این کوچ و این خانهی اجارهای نیست.
«به مام زر (محمد ابن زید) قسم، ده هکتار زمین گندم و جو میکاشتم. حالا همهچیز عوض شده. ۱۵۰ هزار تومان اجاره میدهیم. گاو و گوسفند را فروختم و آمدم اینجا اما دیگر با آن پول نتوانستم گاوی بخرم.»
یک خانه و یک اجاق
زاروزندگیشان اتاقِ خالی بزرگ، موکت، یک چراغ، چند پتو، آشپزخانه و اجاق گاز است. پارسال یک میلیون تومان ودیعه دادند و صد هزار تومان اجاره، امسال صاحبخانه دو میلیون تومان ودیعه میخواهد و۱۵۰ هزار تومان اجاره. پیش از این شاید ظلمآبادیها این همه تقاضا برای خانهی اجارهای نداشتند. مادر و دو پسر در گلزاری خانه و زمین داشتند. بعد از اولین آبگیری خانوادههای زیادی کوچ کردند اما آنها ماندند. آب و برق قطع شد اما آنها تا برج سه ماندند. سالها یکجانشینی سودای کوچ را از سرشان برده بود. آخرین کسانی بودند که روستا را ترک کردند. حشمت یوسفی وقتی از ماههای آخر حضور در روستا حرف میزند نمیتواند روی زمین بنشیند. راه میرود و دستهایش را تکان میدهد: «پارسال پاییز که همه رفتند، ما ماندیم. وقتی آب آمد کمی جابهجا شدیم اما آب بالاتر میآمد. مجبور شدیم خانه را بگذاریم و برویم. بدتر از وضع اقتصادی از دست دادن فرهنگ است. همه پراکنده شدند. سال دیگر ما همدیگر را نمیشناسیم. اگر میخواستند، برایمان شهرک میساختند اما آنها رفتند و یک سال خبری ازشان نبود. بعد آمدند گفتند قیمت پیشنهادی شما گران است. ما با پلاکارد رفتیم اعتراض کردیم. زمستان که برای کارشناسی آمدند با من و پدر پیرم درگیر شدند. گفتم ما در سرزمینهای خودمان بودیم؛ شما آمدید. تمام تابستان با یک کولر آبی خراب گذشت. از لالی یخ میخریدیم. تمام دارایی ما حالا سه تا گوسفند است.»
زنگ موبایل پسر جوان یکی از آوازهای مسعود بختیاری است. صدای مسعود بختیاری از نوکیای رنگورورفتهی بیکیفیت و خشدار بیرون میریزد. حکایت مالکِنون (کوچ) است. جوان مسعود بختیاری را خوب میشناسد اما چیزی از کنسرت مجید انتظامی در ستایش سد گتوند نشنیده. او بارها، همراه با معترضان به سد، روبهروی فرمانداری و استانداری ایستاده اما نه او و نه علیخان و خانوادههای محمدی و یوسفی هیچ از جنبشهای جهانی علیه سدسازی نشنیدهاند.
اقدام علیه سدها برای آب و زندگی
سیوسه سال پیش هواداران محیط زیست و حقوق بشر و تشکلهای فعال اجتماعی از قارههای مختلف جهان جمع شدند برای تشکیل جنبش ضدسدسازی. برگزاری گردهمایی بینالمللی مردم آسیبدیده از سدها اولین گام بود. تصمیم بر این شد که روزی را به عنوان روز جهانی «اقدام علیه سدها، برای رودخانهها، آب و زندگی» اعلام کنند.
مارس ۱۹۹۷. شهر کوریتیبا (Curitiba) در برزیل میزبان اولین گردهمایی مردم آسیبدیده از سد شد. نمایندگان بیست کشور چهاردم مارس را روز اقدام علیه سدهای بزرگ نامیدند. هدف این اقدام، ایجاد و تقویت شبکهی محلی و جهانیِ مخالف سدها بود.
۱۹۹۸ اولین سالی بود که روز جهانی اقدام علیه سد داشت. چهاردهم مارس بیش از ده هزار نفر در سراسر دنیا، با هر اقدامی که توانستند، مخالفت خود را با تخریب رودخانهها اعلام کردند. خواستند مردم را از خطراتی که رودخانهها را تهدید میکند آگاه کنند. در برزیل هزاران نفر در منطقه چادر زدند تا برای مردمی که به دلیل ساخت سد ایتاپاریکا (Itaparica) آواره شده بودند درخواست جبران خسارت کنند.
در مجارستان، هزاران نفر از طرفداران محیط زیست در طول رودخانهی دانوب زنجیرهای انسانی به طول یک مایل تشکیل دادند، به نشانهی مخالفت با احداث یک سد. هزاران نفر از افراد قبایل در هندوستان، پیکرهای نمادین از سد سردار سارُوار (Sardar Sarovar Dam) را سوزاندند و پیمان بستند به مبارزه برای حفظ معیشت و منابع خود ادامه دهند.
در آرژانتین به ساخت سد کورپوس (corpus) اعتراض کردند. معترضان از صبح زود با دوچرخه یا پیاده راهیِ کمپ دانشگاه شدند. نامهی اعتراضآمیز نوشتند و تئاتر و موسیقی اجرا کردند.
شورهزار عقیلی
ظرفی پلاستیکی را تا نیمه از آب رود پر کردهاند. زرد تیره از ورای پلاستیک پیداست. عرفانی، عضو شورای روستای «چم عربون»، بطری آب را روی گل قالی میگذارد. «مردم روستا همه مجبورند از آب تصفیهشده استفاده کنند. آب چاهها هم شور است. زمین بعد از آبیاری شوره میزند. محصول کشاورزی منطقه به یکپنجم گذشته کاهش یافته.»
موبایل عرفانی مدام زنگ میزند. در خانه را میزنند و مردانی میآیند به ردیف پشتیها تکیه میزنند. سبیلهای یک شکل دارند. بختیاری حرف میزنند با خودشان. صدایشان را پایین میآورند وقتی سعی میکنند به فارسیِ شهری از مشکلات آب بگویند. استکانهای چای پر و خالی میسُرد روی گلهای زرد و قرمز قالی و بطری آب مثل گناهکاری در محکمه، همانجا که گذاشتهاند، در سکوت نشسته.
«یک روز بعد از آبیاری لایهای سفید روی خاک دیده میشود. باید نوع کشت را تغییر بدهیم وگرنه زمینها باتلاق میشوند. زمانی از هر هکتار ده تن ذرت برداشت میکردیم و حالا چهار تن. نمیگویم همه به دلیل شوریِ خاک است اما حالا محصول خیلی کمتر شده.»
ماسههای بیشه سهم دیوار
انبوهِ درختان گز و کُنار حاشیهی کارون در جنوب دشت عقیلی بیشهای ساخته بود که کودکیِ روستاهای «چمعربون»، «سیدون»، «بنه حیدر»، «بنه مرتضی» و حتی «ایستادگی» در خنکای آن میگذشت. امروز بخشی از این بیشه زمینِ لخت است. اهالی میگویند درختان بیشه در نتیجهی بهرهبرداری شن و ماسه برای ساخت سد تخریب شده.
مرد میانسال تا خرداد پارسال در بخش آتشبار سد گتوند علیا مشغول بود اما پروژه که پایان گرفت عذر او را هم خواستند. چای سوم را سَرمیکشد و استکان خالی را روی شاخهای از نقش قالی میگذارد، رودرروی بطری آبِ کدر کارون. «بیشه تخریب شده، بارها به شورا و بخشداری نامه نوشتیم اما حرف ما را قبول نداشتند. به استانداری و فرمانداری هم شکایت کردیم. ما در این منطقه چیزی جز بیشه نداریم. روزانه صدها کامیون از سیلبند «بنه حیدر» میآمد. چند شیفت میآمد و میرفت. چهار سال ماسهی رودخانه را بردند و زمین جامانده از جنگل بیشه را به برخی کشاورزان اجاره دادهاند. حدود ده هکتار از اراضی را واگذار کردند و این باعث اختلاف بین مردم هم شد. بعضیها هم به فکر خشک کردن درختان باقیمانده افتادهاند.»
اصغر جمالی امسال بادمجان و فلفل کاشت. فلفلها خشک شد و محصولی دست نداد. «این آب شور ضرر بزرگی به ما زد، از مسؤولان میخواهیم یک فکری بکنند. سالهای قبل زمینمان هفتهای سه تن در هر هکتار بادمجان میداد ولی امسال یک تن و هفتصد کیلو بادمجان چیدیم. کشاورزی که دارد از بین میرود حداقل از تخریب جنگل بیشه جلوگیری کنند.»
مردان آخرین جرعههای چای را مینوشند. استکانها بر باغچهی قالی مینشینند. مردان کفش میپوشند ترک چند موتور مینشینند و در جادهخاکی به سمت زمینهای کشاورزی و بیشه میروند. لایهای از نمک بر خاک تشنه خطی سفید انداخته…
کیفیت آب عبوری از سد
صبح یکی از روزهای مهر صدها کیلومتر دور از کوههای زاگرس، در مسیر جنوب به شمال اتوبان مدرس تهران، کریم شیبانی یکتا، مجری سد، قرار است به سؤالهای بسیاری پاسخ دهد. او هیچ یک از سخنان اهالی معترض و کارشناسانی را که در دوسال گذشته به پروژهی سد گتوند اولیا انتقاد داشتهاند نمیپذیرد.
روی میز دو استکان چای لبالب است، دو قاشق استیل کوچک و قندانی پر. شوری کارون از نظر شیبانی هیچ ارتباطی با سد و ۱۳۰ میلیون تن نمک درون مخزن، که بعدها خبرساز شد، ندارد: «در گتوند سه یا چهار سازند گچساران وجود دارد که یک سازند آن به علت رُخنمونِ نمک حساسیتهایی را برانگیخت. اگرچه مشاور ابتدا معتقد بود که این سازند اثر چندانی بر کیفیت آب نمیگذارد، کارشناسان داخلی و خارجی مورد را بررسی کردند. پس از بررسیها یک لایه از رس (پتوی رسی) به عنوان پوشش سازند ایجاد کردیم و فروچالههای سازند را که نتیجهی حل شدن نمک در طول سالیان بود، با گِل رُس پر کردیم. چند خروجی هم در ترازهای مختلف برای مخزن گتوند ایجاد کردیم، چراکه نتیجهی مطالعات نشان میداد این شوری بهصورت لایهبندی در مخزن به وجود خواهد آمد یعنی لایههای پایین مخزن شور خواهد بود و لایههای بالا مشکلی نخواهد داشت. برای همین در لایههای شور هم خروجیهایی گذاشتیم تا بعدها بتوانیم بههرصورت که خواستیم آب را ترکیب کنیم و با کیفیتی که مد نظر است به پایین بفرستیم.»
نقشهای از مسیر کارون و شاخههایش به دیوار چسباندهاند. شیبانی میگوید: «در آغاز قراری که با مسؤولان برای آبگیری داشتیم این بود که آب را حداکثر با دوهزار ای سی (میزان شوری) تخلیه کنیم. گفتیم تحت هر شرایطی نمیگذاریم ای سی به دوهزار برسد و این محقق شد.»
کارون پس از گتوند در شوشتر به دو شاخهی «شُطِیت» و «گَرگَر» تقسیم میشود. مجری سد جدولی از اندازهگیری سختی آب (ای سی) در نقاط مختلف کارون در دست دارد: «ای سیِ آب در ابتدای گرگر به ۱۲۲۵ و در انتهای آن به ۳۲۵۰ میرسد. استخرهای پرورش ماهی، زهآب کشاورزی و فاضلابهای میان راه ای سی را در انتهای شطیت به ۱۸۲۰ میرساند. از سوی دیگر دز همیشه شیرینکنندهی کارون محسوب میشد اما «شور عقیلی» با ای سی بسیار بالا در پاییندست گتوند وارد کارون میشود. تغییری که از سد تنظیمی تا بالای شوشتر اتفاق میافتد این است که ای سی ۱۱۶۸ را به ۱۵۰۰ می رساند. بخشی از این تغییر تأثیرِ شور عقیلی است و بخشی متأثر از زهآب کشاورزی. با مجموعهی این اتفاقات آبی که با ای سی ۱۱۶۰ رها میکنیم در اهواز به ۲۶۵۰ ای سی تبدیل میشود.»
شیبانی از روزهایی میگوید که ای سی طبق گزارش فرمانداریهای آبادان و خرمشهر به ششهزار و دههزار هم رسید.
داستان شوری آب و خاک خوزستان از نگاه مجری سد گتوند همین است: «آلایندههای پرورش ماهی، کشاورزی (برنج و نیشکر)، فاضلاب شهری و بیمارستانی (نمایندهی اهواز میگفت فاضلاب غسالخانه هم به کارون میریزد)، به حداقل رسیدن دِبی (جریان آب بر حسب متر مکعب بر ثانیه) کارون در محل تقاطع خلیج فارس، و برگشت مد باعث میشود آبی که با ای سی ۱۰۵۰ از گتوند رها میشود در آبادان با ای سی هفتهزار و هشتهزار به مصرف مردم برسد. خاک خوزستان همیشه اینطور بوده است.»
پنج چاه نفتِ درون مخزن سد را هم تهدیدی برای آلودگی کارون نمیداند: «با هماهنگیهایی که با شرکت نفت شد، خطوط انتقال لوله و چاهها را جابهجا کردند.»
آیا سد باید بین این دو کوه بالا میرفت؟ آیا این نقطه، که اولین ورودی کارون به دشت خوزستان است، بهترین انتخاب بود؟ کارشناسان معتقدند این انتخاب اولین و بهترین انتخاب نبوده اما شیبانی میگوید: «چنین چیزی امکان ندارد. مطالعات ساختگاه این سدها عمدتاً به دههی چهل و پنجاه برمیگردد. ساختگاه کنونی گتوند در آن زمان تعیینشده بوده. ما دو گزینه داشتیم: یا سه سد کوچک بسازیم یا یک سد بزرگ.»
و بزرگترین انتخاب شد. سدهای بالادست هیچکدام سدی برای تنظیم آب نبود اما گتوند، هم تنظیمی است و هم سدی برای تولید ۴۵۰۰ گیگا وات برق.
سد ساخته شد و حیات ۴۱ روستا را دگرگون کرد. از هجده روستای مسجدسلیمان، نُه روستا غرق شد و نُه روستا در آستانهی غرق شدن است. از چهارده روستای منطقهی لالی یازده روستای بخش آبماهیک زیر آب هستند. روستاهای عشایری هم غرق شدند. سه روستا اکنون جزیرهای شدهاند در محاصرهی دریاچهی سد گتوند. ارتباط مردم با دنیای خارج قطع شده. اگر نیازی ضروری داشته باشند با تیوپ و مشکهای بادکرده یک کیلومتر عرض دریاچه را طی میکنند. مردمِ این روستاها دریا ندیده بودند پیش از این. چشمشان به دیدن کوه عادت داشت و کُنار و رودی خروشان که در لابهلای سنگها بچرخد و پیش برود. بسیاری از آنان زمین را به تشخیص کارشناس گاه فقط به متری ششصد تومان (شش هزار ریال) فروختند.
شیبانی میگوید: «خیلی از اینها ییلاققشلاقی بودند و در مناطق سردسیر و در مسجدسلیمان و لالی خانه دارند. تعداد محدودی هستند که تنها محل استقرارشان اینجا بوده. اینها بهواسطهی پولی که گرفتند به لالی مسجدسلیمان یا حتی روستای نزدیکتر نقل مکان کردهاند. در این منطقه توسعه اتفاق افتاده. و بهواسطهی وجود سد دیگر در استان پدیدهای به نام خشکسالی و سیلاب نداریم.»
سد گتوند پنج میلیارد متر مکعب ظرفیت ذخیرهی آب دارد، یعنی ۲۵ برابر سد کرج. کارشناسان خواستار مطالعات ارزیابی زیستمحیطی هستند. مجری سد میگوید این مطالعات انجام و اثرات مثبت و منفی سد شناسایی شده. «اصل این مطالعات به سازمان ارائه شده و سازمان بر اساس این رفتوآمدِ اطلاعات مصوبه را صادر کرده است.» چای سرد شد.
سد گتوند علیا ده کیلومتر از شهرستان گتوند فاصله دارد. جاده به موازات رودخانه به سمت جاده بالا میرود. گوردخمههایی بر دیوارهی کوههای اطراف جاده دیده میشود. خِرِفخانههای هزارانساله با ارواح فراموششدهاش. ساختمانِ سد عظیم و هندسی است. مهندس راهنما با خوشرویی ویژگیهای سازه را توضیح میدهد. سمت راستِ سد بنای یادبودی از سنگ سیاه مقابل آفتاب ایستاده. بر دیواره نام شصت تن نوشته شده که در فاصلهی احداث سد به دلایل مختلف جان دادهاند: منصور بیگلری، چهلوهشتساله، کارگر فنی، علت فوت سانحهی رانندگی؛ احمد حلاج شوشتری، سیوششساله، کارگر فنی، علت فوت سقوط از ارتفاع؛ علی قنبری، سیساله، کارشناس، علت فوت ریزش مصالح…
بازنگری مطالعات و توقف سدسازی
«گزارش مفصلی از ارزیابی اولیهی طرحهای بزرگ پژوهشی محیطزیست داریم. اینکه چقدر از این موضوعات کاربردی و حلال مشکلات محیطزیست باشند برای من جای سؤال است.» معصومه ابتکار دربارهی گنبدهای نمکی مخزن سد گتوند هم سؤال دارد. «مطالعات زمینشناسی سد گتوند و نادیده گرفتن گنبدهای نمکی یکی از مطالعات غیرکاربردی است. دانشگاهیان باید به موضوعات پژوهشی متعهدانه نگاه کنند و با توجه به شرایط حساس محیطزیست جهتگیری پژوهشها را کاربردی کنند.» رئیس کنونی سازمان حفاظت محیطزیست بر این باور است که محیطزیست نیاز به طرحهای عظیم ندارد که نتیجهای برای مدیریت نداشته باشد.
اعتراض مردمی که حاضر به فروش خانه و زمین نشدند هنوز ادامه دارد. مسؤولان شرکت آب و نیرو میگویند تنها نُه خانوار معترضند که پول خانههایشان طبق قانون با کارشناسی انجامشده به سازمان ثبت داده شد تا به مالکان تحویل داده شود. نمایندهی خانوارهای معترض اما میگوید آنها دویست نفر هستند. آنها هم که مجبور به گرفتن پول شدند حالا در حاشیهی شهرهای بزرگ به دنبال کارند. سد گتوند در اردیبهشت ۹۲ با حضور محمود احمدینژاد، رئیس دولت سابق، افتتاح شد. انتقادها از مسائل فنی و محیطزیستی این سد تا آنجا پیش رفت که رئیس سازمان بازرسی کشور نیز از بررسی مواردی همچون توقف، تخلیه و تغییر کاربری گتوند خبر داد.
معصومه ابتکار میگوید مطالعات ارزیابی محیط زیستی این سد بازنگری خواهد شد. ابتکار بر اهمیت اقتصاد سبز تأکید دارد: «باید به سمتی رفت که اگر پروژهای حتی ارزیابی زیستمحیطی نداشته باشد، اقتصاد سبز محیطزیست آنقدر قوی باشد که در محاسبات هزینهها به این نتیجه برسند که این پروژه توجیه اقتصادی ندارد.» سدهای زیادی در جدول سایت وزارت نیرو در صف آمادگی، بهرهبرداری و مطالعه هستند. ابتکار اما چشمهایش را به آسمان میدوزد و میگوید با هماهنگی و بررسیهایی بهعملآمده ساخت سد در کشور متوقف خواهد شد. این جملهی کوتاه ابتکار یعنی اینکه ساخت سدهایی همچون سد بختیاری، که بناست بر رودخانهی بختیاری (از سرشاخههای دز) در دامنههای جنوب غربی زاگرس در استان لرستان ساخته شود، متوقف خواهد شد.
بخت یار این رودخانه خواهد بود. از یال اشترانکوه میجوشد، بیخیال در چین دامن زاگرس میپیچد. در تنگپنج به «سزار» میپیوندد و میشود «دز». پس از سد دز در بند قیر به کارون میریزد، آنجاکه رودهای خسته اما پر«شور» در آغوش خلیجفارس با دریا یکی میشوند.