/

ژوزف کودلکا و نگاه‌ خیره‌ی اولیس

چطور عکاس مگنوم پس از 15 سال سفارش قبول کرد

سال ۱۹۹۵ که تئو آنجلوپلوس، کارگردان یونانی، فیلم «نگاه خیره‌ی اولیس» را بیرون داد، نقدهای متفاوتی گرفت. وقتی فیلمی جایزه‌ی اصلی جشنواره فیلم کن را می‌برد، معمولاً تصور می‌کنیم همه واکنشی مشابه داشته باشند، اما اجماعی بر جایگاه فیلم به‌عنوان شاهکاری مدرن شکل نگرفت. راجر ابرت، منتقد برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر، در نقد بسیار تندوتیز برای شیکاگو سان‌تایمز نوشت: «کارگردان باید خیلی از بزرگی خود مطمئن باشد که چنین تجربه‌ای را به مخاطب تحمیل کند. نمی‌خواهم [مخاطبش را] بخنداند یا بگریاند، یا سرگرم کند، اما حداقل نباید پاداش صبرش را چنان کم بدهد که به حسن‌نیت او توهین شود.» امتیاز کل «راتن تومیتوز» این فیلم را در مایه‌های امتیاز متوسط ۳۱ درصد گذاشته.

پس چه‌چیز این فیلم مبهم ژوزف کودلکا عکاس مگنوم را اغوا کرد که با تیم فیلمبرداری همسفر شود تا از پشت صحنه عکاسی کند؟ آن‌هم کسی که به‌تاکید می‌گوید: «پانزده سال تمام، برای کسی کار نکردم … هیچ‌وقت سفارش قبول نمی‌کردم، هیچ‌وقت برای پول عکس نگرفتم.»

پل نرتوا، طاقی سنگی با ارتفاع ۲۷ متر، ساخت ۱۵۶۶ در دوره‌ی سلطنت سلطان سلیمان و در دوره‌ی اشغال به‌دست ترک‌ها. پل را تانک‌های بوسنی کروات‌ در نوامبر ۱۹۹۳ نابود کردند. در پیش‌زمینه‌ی عکس کارت پستالی است از نمای پل قبل از ویرانی.


یونان

«نگاه خیره‌ی اولیس» بازگویی آزادی است از روایت اودیسه‌ی (اولیس رومی‌شده اسم یونانی اودیسه است) هومر؛ شعری حماسی که قهرمان قصه‌اش در سفری ده‌ساله و پرپیچ‌وخم از وطن به جنگ می‌رود و به همسری که انتظارش را می‌کشد رجوع می‌کند. روایت آنجلوپلوس شکل یک تاریخچه‌ی سینمایی حماسی را در طی ۱۰۰ سال جنگ بالکان و پیامدهایش می‌گیرد که بخشی از آن در ویرانه‌های جایی که روزگاری یوگسلاوی نام داشت اتفاق می‌افتد.

فیلم به تعقیب شخصیت اول، که فقط به نام A می‌شناسیمش، می‌پردازد؛ یک کارگردان یونانی سینما که بعد از چند دهه زندگی در امریکا در سفری به یونان، آلبانی، مقدونیه، رومانی، بلغارستان و صربستان، دارد به ریشه‌هایش برمی‌گردد. شخصیت A  با بازی هاروی کایتل شخصیتی اولیسی است، مردی حساس با ذوق تأمل شاعرانه که دنبال حلقه‌های گم‌شده‌ی اول فیلمی است که در بالکان فیلمبرداری شده. شاید بهترین برداشت از فیلم اودیسه‌ای سه‌لایه است؛ سه سفر درهم‌تنیده؛ مهم‌تر از همه جست‌وجوی دوباره‌ی A در گذشته‌ی شخصی‌اش، ولی گذشته‌ی بالکان و تاریخ سینما نیز. به این ترتیب، آنجلوپلوس را می‌تواند هومر دنیای مدرن دید؛ راوی/مؤلفی که قصه‌ای هم حماسی و هم تراژیک از A تحویلمان می‌دهد؛ مردی توأمان در سفری مکاشفه‌آمیز و در تبعید.

 

 

 

 

 

 

 

 

عکس سمت راست: فیلمبرداری سر صحنه‌ی «نگاه خیره‌ی اولیس» به کارگردانی تئو آنجلوپلوس. بازیگران هاروی کایتل و مایا مورگنسترن. کنستانتا، رومانی. ۱۹۹۴
عکس سمت چپ: پوسترهای جلو ساختمان دانشگاه. بخارست، رومانی. ۱۹۹۴فیلمبرداری سر صحنه‌ی «نگاه خیره‌ی اولیس» به کارگردانی تئو آنجلوپلوس. کنستانتا، رومانی. ۱۹۹۴


کورچه، آلبانی،۱۹۹۴
رومانی، ۱۹۹۴

 

 


عکس سمت راست: یک بوکسور سابق، بخارست، رومانی، ۱۹۹۴
عکس سمت چپ: بلگراد، صربستان. جمهوری فدرال یوگسلاوی، ۱۹۹۴


مسیر آلبانی، یونان، ۱۹۹۴

خاطرات گذشته، که با فلش‌بک و پرش‌های فراتاریخی در زمان نمایش داده می‌شوند، چون بختک روی سر شخصیت‌های «نگاه خیره‌ی اولیس» افتاده و کودلکا چیزی به‌همین شکل لایه‌لایه در کارش سر هم کرده. او روی صحنه در حاشیه‌ی فرایند فیلمسازی حاضر بود و آشکارا کمترین علاقه را به ثبت جزئیات نحوه‌ی ساخت فیلم به معنای فنی کلمه نشان می‌داد و ترجیحش پیدا کردن مواد خامش در فضاهای خالی بود؛ فواصل فیلمبرداری، که بازیگران شتابان از صحنه‌ای به صحنه‌ی دیگر می‌روند، کودکان خواب بین سیاهی‌لشکر فیلم که جایی ندارند بروند. به موازات اینها، او اغلب توجه خود را از فیلمسازی به‌کل می‌گرفت و به اوضاع اجتماعی خاصی می‌داد که در حواشی صحنه در حال وقوع بود. این عکس‌ها بعدها به‌حق تبدیل شدند به یک گنج. بنابراین بین عکس‌های بی‌جان بازیگران، مردی را می‌بینیم در بخارست گدایی می‌کند، تابلو کنارجاده‌ی تیرخورده‌ای را در منظره‌ی شهرهای یوگوسلاوی سابق ویران از جنگ داخلی، و مراکز ورود آوارگان را در آلبانی. همه‌ی این لحظات درهم‌می‌‌‌آمیزند و از نظرمان می‌گذرند، مثل خاطراتی برق‌آسا، و همان‌جایی که بودند می‌مانند و سفر ادامه می‌یابد اما قاطعانه بخشی از داستان می‌شوند، فراموش نمی‌شوند.

 

 

 

 

 

 

عکس سمت راست: فیلمبرداری سر صحنه‌ی «نگاه خیره‌ی اولیس» به کارگردانی تئو آنجلوپلوس. بازیگر مایا مورگنسترن. کالیو، یونان. ۱۹۹۴
عکس سمت چپ: پسری کولی. کورچه، آلبانی، ۱۹۹۴


پسری که می‌خواهد از یونان به آلبانی سواری بگیرد. آلبانی، ۱۹۹۴

کتاب عکس‌های کودلکا، حاصل این تجربه، «پریپلنیسیس؛ در تعقیب نگاه خیره‌ی اولیس» نام دارد. پریپلنیسیس یونانیِ پرسه است. در مقدمه‌ی کتاب، الن برگالا، که آن‌زمان در مگنوم کار می‌کرد، از اولین عکس‌هایی که از کودلکا گرفت می‌نویسد: «آرام‌آرام، هر چه روزها می‌گذشت، چند نفرمان بر پایه‌ی آن عکس‌ها به خیالبافی درباره‌ی فیلمی کاملاً نو و پرتخیل افتادیم؛ فیلمی وهمی، موجز و متعالی. معنایش البته این بود که وقتی فیلم را نشانمان دادند، ما بدترین تماشاگران ممکن بودیم، با کمترین میزان پذیرش برای فیلم زیبایی که آنجلوپلوس کارگردانی کرده بود. هیچ‌ فیلمی، هرچقدر هم واقعی و کامل، نمی‌تواند با شبح فیلمی که در خیال با چند عکس مرموز سرهم شده و بخش اعظم آن ربط مستقیمی با فیلمبرداری دارد رقابت کند.»


کودکان گرم بازی در خیابانی که جنگ نابود کرده. بوسنی‌هرزگوین، دسامبر ۱۹۹۴

 

 

 

 

 

 

 

 

عکس سمت راست: یک افسر گارد مرز یونان، آلبانی، ۱۹۹۴
عکس سمت چپ: نوازنده‌ی دوره‌گرد، بلگراد. جمهوری فدرال یوگسلاوی، ۱۹۹۴

کل فیلم نگاه خیره‌ی اولیس از حدود فقط ۶۰ شات ساخته شده، در حالی که یک فیلم معمولی با همین طول زمانی بیش از ۱۲۵۰ شات دارد. صحنه‌ها به کندی پیش می‌روند؛ شخصیت‌ها در فضایی همزمان ترسناک و غمگین سردرگریبان و آهسته در برابر کولاک راه می‌روند. در یکی از صحنه‌های اصلی A را می‌بینیم که سوار بر کرجی حامل قطعات پیاده‌شده‌ی مجسمه‌ی عظیمِ لنین سفر می‌کند. کرجی شناور و تقریباً نامحسوس در دانوب به سوی هیچی مهِ انتهایی می‌رود؛ کودلکا بازوی بزرگ این مجسمه را وقتی گرفته که با جرثقیل روی کشتی‌اش می‌گذارند. وقتی آنجلوپلوس و تیمش دور مرزها می‌چرخیدند و می‌پرسیدند چند نفر باید برای بازگشت به وطن از مرز رد شوند، کودلکا نقش ناظری روح‌مانند را بازی می‌کرد، آنچه در پایان کار می‌دید (به قول برگالا) «گویی در خواب کنار هم می‌چید» و آن حال‌وهوای ایستا و تقریباً ساکن فیلم را کاملاً به‌سبک خود ثبت و ضبط می‌کرد.


برف و بوران در جاده‌ی منتهی به کورچه، آلبانی، ۱۹۹۴

منبع: وبسایت مگنوم

 

 

 

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

گریه کردم برای خودم و تئاتر

مطلب بعدی

آلتوسر به چه دردی می‌خورد

0 0تومان